۱۳۹۰ دی ۳۰, جمعه

گفتگو یا به قولی (گفتمان!) با خواجه حافظ شیرازی، شاید تکراری، اما خوندنش جالبه، حتا برای چندمین بار

گفتم: سلام خواجه، گفتا: علیک جانم

گفتم: کجا روانى ؟ گفتا: خودم ندانم

*********************
گفتم: بگیر فالى، گفتا: نمانده حالى

دایم اسیر گشتم در بند بیخیالى

*********************
گفتم که: تازه تازه، شعر و غزل چه دارى؟

گفتا که: می سرایم تکنو ،رپ و سواری

************************
گفتم: کجاست لیلى ، مشغول دلربایى ؟

گفتا: شده ستاره در فیلم سینمایى

**************************
گفتم: بگو ز خالش، آن خال آتش افروز

گفتا: عمل نموده، دیروز یا پریروز
*************************
گفتم: بگو زمویش؟ گفتا: که مِش نموده

گفتم: بگو ز یارش؟ گفتا : ولش نموده
****************************
گفتم: چرا، چگونه؟ عاقل شدست مجنون؟

گفتا: شدید گشته معتاد گرد و افیون
******************************
گفتم: کجاست جمشید؟ جام جهان نمایش؟

گفتا: خریده قسطى یک ال سی دی به جایش
**********************************
گفتم: بگو ز ساقى حالا شده چه کاره؟

گفتا: شده پرستار یا منشى اداره
************************
گفتم: بگو ز زاهد، آن رهنماى منزل

گفتا: که دست خود را بردار از سر دل
**************************

گفتم: ز ساربان گو با کاروان غمها؟

گفتا: آژانس دارد با تور دور دنیا
***************************
گفتم: بکن ز محمل یا از کجاوه یادى

گفتا: پژو ، دوو، بنز ،(کمری)ه نوک مدادى
**************************
گفتم که: قاصدت کو؟ آن باد صبح شرقى

گفتا که: جاى خود را داده به فکس برقى
****************************
گفتم: بیا ز هدهد جوییم راه چاره
گفتا: به جاى هدهد دیش است و ماهواره
*****************************
گفتم: سلام ما را باد صبا کجا برد؟

گفتا: به پست داده ، آوُرد یا نیاوُرد ؟
************************

گفتم: بگو ز مشکِ آهوى دشت زنگى

گفتا که: ادوکلن شد در شیشه هاى رنگى
******************************
گفتم: سراغ دارى میخانه اى حسابى؟

گفت: آن چه بود از دم، گشته چلوکبابى
*

هیچ نظری موجود نیست: