۱۳۹۰ بهمن ۲, یکشنبه

شعر زیبای دیگری از شادروان " ملک الشعرای بهار"، در باره مذمت و نکبت جنگ

فغان ز جُغدِ جنگ و مُرغُوای او

که تا ابد بُریده باد نای او

بُریده باد نای او و تا ابد

گسسته و شکسته، پرّ و پای او

زمن بُریده یار آشنای من

کزو بُریده باد آشنای او

چه باشد از بلای جنگ صعب تر

که کس امان نیاید از بلای او

شراب او زخون مرد رنجبر

وز استخوان کارگر، غذای او

همی زَند صلای مرگ و نیست کس

که جان بَرَد ز صدمت صلای او

همی دهد ندای خوف و می رسد

به هر دلی مهابت ندای او

درآن زمان که نای حرب در دمَد

زمانه بی نوا شود ز نای او

به گوش ها خروش تنَدر اوفتد

زبانگ توپ و غُرّش و هوای او

جهان شود چو آسیا و دَم به دَم

بخون ِ تازه گردد آسیای او

رونده، تانک همچو کوه آتشین

هزار گوش، کَرکند صدای او

همی خزَد چو اژدها و درچکد

به هردلی شرنگ جانگزای او

چو پَر بگسترَد عقاب آهنین

شکار اوست شهر و روستای او

کجاست روزگار صلح و ایمنی ؟

شکفته مرز و باغ دلگشای او

کجاست عهد راستی و مردمی ؟

فروغ عشق و تابش ضیای او

کجاست دور یاری و برابری

حیات جاودانی و صفای او

فنای جنگ خواهم از خدا

که شد بقای خلق، بسته در فنای او

زهی کبوتر سپید آشتی!

که دل برَد سرود جانفزای او

رسید وقت آنکه جغد جنگ را

جدا کنند سر، به پیش پای او!

************************************************

جنگ برای مردم ما نکبت و برای دشمنان ملت ایران نعمت است!
: منوچهر تقوی‌بیات

هیچ نظری موجود نیست: