۱۳۹۰ آذر ۱۳, یکشنبه

پنچری، داستانی کوتاه و بامزه

 چهار دانشجو كه خیلی به خودشان اعتماد داشتند، يك هفته قبل از شروع امتحان پايان ترم به مسافرت رفتند و با دوستان خود در شهری ديگر به خوشگذراني پرداختند
اما وقتي به شهر خود برگشتند متوجه شدند كه در مورد تاريخ امتحان اشتباه كرده اند و به جاي سه شنبه، روز امتحان دوشنبه صبح بوده است
بنابراين تصميم گرفتند استاد خود را پيدا كنند و علت جا ماندن از امتحان را براي او توضيح دهند
آنها به استاد گفتند: 
ما به شهر ديگري رفته بوديم كه در راه برگشت لاستيك خودرومان پنچر شد و از آنجايي كه زاپاس نداشتيم تا مدت زمان طولاني نتوانستيم كسي را گير بياوريم و از او كمك بگيريم
و به همين دليل برای امتحان دير رسيديم
استاد فكري كرد و پذيرفت كه آنها روز بعد بيايند و امتحان بدهند
چهار دانشجو روز بعد به دانشگاه رفتند و استاد آنها را به چهار اتاق جداگانه فرستاد و به هر يك ورقه امتحاني را داد و از آنها خواست كه پاسخ دادن به سئوالات راشروع كنند
آنها به اولين مسئله نگاه كردند كه 5 نمره داشت و دیدند که سئوال خيلي آسانی است و به راحتي به آن پاسخ دادند
سپس ورقه را برگرداندند تا به سوال 95 امتيازي پشت ورقه پاسخ بدهند كه سئوال اين بود:
كدام لاستيك پنچر شده بود؟
 

هیچ نظری موجود نیست: