۱۳۹۰ آذر ۲۰, یکشنبه

نقش فردوسی در رشد زبان فارسی چه بود؟ فردوسی چه چیزی را در زبان فارسی وارد کرد که پیش تر فاقد آن بود؟

در مقایسه با معاصران خود زبان فردوسی گویا تر و روان تر است.
شعر هم مجال بیان احساسی به فردوسی داد و هم وزن و آهنگ شناخته شده ای در اختیار او گذاشت تا از ترکیب آن دو “احساس” دیگری بسازد.
شعر به زبان فارسی تشبیه، اغراق، استعاره، ترنم، ترصع و فراتر از مرزمتداول رفتن از جمله مجال هایی هستند که فقط شعر در اختیار گوینده می گذارند.
به ویژه زیبایی اغراق و ارزش های طنینی وزن در کار فردوسی چشم گیر است.
به عنوان مثال در ابیات زیر از شاهنامه:

یکی نامه فرمود نزدیک سام سراسر درود و نوید و خرام

نخست از جهان آفرین یاد کرد که هم داد فرمود و هم داد کرد

چماننده دیزه هنگام گرد چراننده کرکس اندر نبرد

فزاینده باد آوردگاه فشاننده تیغ از ابر سیاه

گراننده تاج و زرین کم نشاننده شاه بر تخت زر

بلاغت اول (نامه زال به سام) و بلاغت دوم (حماسه) را ممکن است اهل زبان دیر یا زود از یاد ببرند، ولی رسوب زیبایی را در حافظه زمان (بلاغت سوم) به آسانی فراموش نخواهند کرد.
فردوسی همچنین کاربردهایی از برخی وازه ها و تعبیرات گرفته که پیش از او بدین قدرت سابقه نداشته است.
مثلا طنین حماسی گیرایی که فردوسی از پسوند فاعلی “نده” در “فروزنده ماه و ناهید و مهر” و “نگارنده بر شده گوهر”.
اصولن فردوسی در شاهنامه بیشتر با زبان صفات حرف می زند و فعل نقش دوم را دارد. در مقایسه با زبان شاعرانی چون مولانا جلال الدین که عواطف در آن از “فعل” سرریز می کند، فردوسی صفت سازی چیره دست به نظر می رسد.
صفت ترکیبی چون جهان آفرین، خنجرگذار، پاک پور، نام جوی، ماه روی، نیکی شناس، گشاده دل و رزم ساز در شاهنامه به اندازه ای است که فردوسی را می توان رواج دهنده صفات ترکیبی بلند دانست، از گونه” تابنده ما، یکی لشکری جنگ سازان نو، شگفت از شگفت، بیاراسته نوگل اندر بهار، همان تیغ زن چنگ و گوپال تو.

حضور صفات و نام های وصفی در شاهنامه به اندازه ای نیرومند است که گاه چندین بیت را از فعل بی نیاز می سازد. در توصیفی از مازندران می گوید

به هر کوی و برزن فزون از هزار پرستار با طوق و با گوشوار

پرستنده زین بیشتر با کلاه به چهره به کردار تابنده ماه

به هر جای گنجی پراکنده زر به یک جای دینار و دیگر گهر

همه شهر گویی مگر بت پرست زدیبای چینی بر گل آذین یست

فردوسی فعل هایی را که امروز در زبان فارسی نیاز به افزودن فعل معین دارد چنین صرف کرده است:

“چو شیر ژیان هر دو آشوفتند از آن زخم اندام ها کوفتند”،

“کمان بفکن از دست و ببر بیان برآهیخ و بگشای بند از میان” و

“من اکنون همی سوی ایران شوم بیاسایم و یک زمان بغنوم”.

صرف فعل های “آشوفتند”، “برآهیخ”، “بفکن” و “بغنوم” بدین صورت نیاز به گوینده توانایی چون فردوسی دارد که ایجاب های نیرومند برای استعمال صرف هایی که مهجور به نظر می رسند بسازد و آن را در زبان مصطلح سازد.
در کاربردهای حروف اضافه نیز فردوسی اولویت را به ارزش های طنینی می دهد.
“با” را به صورت “ابا” به کار می برد:

“ابا می یکی نغز طنبور بود بیابان چنان خانه سور بود”

فردوسی برای وصف و قید واژه های ترکیبی کوتاهی می آورد که اگر بخواهیم امروز معادل آن ها را به فارسی مرسوم بیابیم ناگریز از به کار بردن ترکیبات عربی هستیم:
“به کردار” معادل به مثابه به حالت، به شیوه، به عملکرد:

به بالا به کردار آزاد سرو به رخ چون بهار و برفتن تذرو

یکی دیگر از مهمترین نتایج شاهنامه فردوسی بازتاب تولد حماسه است.
فردوسی کار سرودن شاهنامه را در انزوا انجام داد و تا زمانی که زنده بود بازتاب شایسته ای از مردم روزگارش نگرفت.
آن طور که از دیباچه و پایانه شاهنامه بر می آید فردوسی به تنهایی از انفجار سخن در نوشتارش آگاه بود و می دانست که در زبان عربی نیز کاری حماسی بدان سترگی صورت نگرفته است اگر چه عصر او دوران شکوفایی ادبیات عرب در زمان عباسیان بود.
شاهنامه از همان آغاز شناخته شدنش در نیمه نخست قرن پنجم، کنجکاوی اهل زبان را به دوعلت بر انگیخت:
یکی داستان های دل آشنا و از نویافته آن بود که این سان یکجا جمع آوری نشده بودند و دوم شیوه بیان پرمعنی و با صلابت فردوسی که تشبیه و اغراقات شاعرانه را با کوتاهی و شفافیت کلام می آمیخت.
نیم قرن پس از تولد شاهنامه، اسدی طوسی (م 465 قمری) شاعر واژه شناس به ارزیابی و گرته برداری از آن برخاست. وی در گرشاسپ نامه می گوید

به شهنامه فردوسی نغزگوی که از پیش گویندگان بردگوی

بسی یاد رزم یلان کرده بود از این داستان یاد ناورده بود

این داستان یادناورده همان سرگذشت گشتاسپ قهرمان اساطیری خراسان است که فردوسی از ذکر سرگذشت او – شاید به منظور نیامیختن آن با قهرمانی های رستم – خودداری کرده بود.

واژه نامه هایی که بر اساس شاهنامه نوشته شدند:

فرهنگ نامه فخرالدین مبارک قوآی غزنوی (قرن هشتم)،

فرهنگ نامه فردوسی (اواخر قرن هشتم یا اوایل قرن نهم)،

فرهنگ لغات شاهنامه معرفی شده در فرهنگ جهانگیری،

لغت شاهنامه، یا لغت نامه ترکی به فارسی، از عبدالقادر گیلانی (اواخر قرن یازدهم)،

گنج نامه از علی بن طیفور بسطامی (اواخر قرن یازدهم)

تاثیر فردوسی بر شاعران دیگر از جمله اسدی توسی و نظامی گنجوی مشهود است.
اما اگر هم نخواهیم بگوییم نظامی به کار فردوسی نظر داشته مسلمن می توان گفت که بدون شاهکار فردوسی زبان نظامی بدین انعطاف و روانی نمی بود.
فردوسی فارغ از فضل فروشی های جاری زمان به معنی آفرین و زبان آوری واژه ها پرداخت.
فردوسی به راستی باور داشت که سرزمین آزادگان، ایران، حرف های بسیاری برای گفتن دارد و بایست به نظم پیوسته شود. گذشته از ذوق سلیم و آگاهی از فنون بلاغت، همین تعهد به پیام گذاری در کوتاه کردن رابطه بین ذهن و زبان فردوسی نقش اساسی داشته است.
از رهگذر چنین تعهدی بود که زبان فارسی پیام رسان اسطوره های زیبا از ذهن تاریخ شد و در بستر رشد افتاد.

منبع : مقاله “نگاهی به نقش فردوسی در رشد زبان فارسی”، احمد کاظمی موسوی، ایران نامه، سال هجدهم، 1379

هیچ نظری موجود نیست: