همیشه به همسرتان حقیقت را بگویید! (طنز)
مرد متاهلی با منشی خصوصی خود بطور پنهانی رابطه داشت.
یک روز با هم به خانه منشی اش رفتند و بعد از هم آغوشی، از خستگی به خواب رفتند.
اوایل شب مرد از خواب بیدار شد و متوجه شد که برای رفتن به منزل دیر شده ،
لذا به سرعت مشغول پوشیدن لباسش شد و در همین حال از معشوقه اش خواست تا
کفشهایش را بیرون ببرد و روی چمنهای باغچه بمالد تا کثیف به نظر برسند.
او پس از پوشیدن کفشهایش، به سرعت راهی خانه نزد همسرش شد.
وقتی داخل خانه اش شد، همسرش باعصبانیت فریاد زد: تا حالا کجا بودی؟
مرد با خونسردی پاسخ داد: من نمی تونم به تو دروغ بگویم،
من با منشیم رابطه دارم و ما تمام بعد از ظهر را در منزل او مشغول عشق بازی بودیم!
زن نگاهی به کفشهای او کرد و گفت:
دروغگوی پست فطرت، خر خودتی!
من میدونم که تو تمام بعد از ظهر را مشغول بازی گلف بوده ای!
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر