۱۳۹۱ خرداد ۲, سه‌شنبه

ملاقات با شیطان !

دیشب شیطان را دیدم.یک جعبه شکلات دستش بود و داشت یکی یکی میخوردشون !
بهش گفتم : دیگه کار نمیکنی و یا اینکه مرخصی گرفته ای !؟
جواب داد : تازگی خودم رو بازنشسته کرده ام، اونم پیش از موعد!
پرسیدم : آیا پشیمون شده ای و به راه عدل و انصاف برگشته ای و یا اینکه داری تظاهر میکنی و سنگ بندگی خدا رو به سینه ات می زنی؟
جواب داد : هیچکدوم، آخه من دیگه اون شیطون توانـا و ترسناک سابـق نیستم،
چون دیدم بسیاری از انسان ها، اونچه رو که من با صد ها نیرنگ و وسوسه، پنهانی انجام می دادم،
اینا دارن خیلی راحت و آشکارا انجام می دهند.
اینا که دیگه نیازی به شیطان ندارن !
سپس در حالی که داشت میرفت تا در کناری آروم بخوابه، زیر لب گفت:
اون روز که خدا به من دستور داد تا بر آدم سجده کنم، نمی دونستم که نسل او درانجام انواع زشتی ها و دروغ و ریا و خیانت و...، تا این حد جلو بره و دست من و ملیونها مانند من رو از پشت ببنده !
و گرنـه همون اول کار در برابر آدم سجده میکردم و بهش می گفتم:
بابا ایول، تو خودت پدر جد همه شیاطینی!

هیچ نظری موجود نیست: