۱۳۹۱ خرداد ۱۱, پنجشنبه
۱۳۹۱ خرداد ۱۰, چهارشنبه
فرانتس کافکا و جریان عروسک گمشده یک دختر بچه !
یک روز کافکا ، در حال قدم زدن در پارک، چشمش به دختربچهای می افتد که داشت گریه می کرد.
کافکا جلو میرود و علت گریه ی دخترک را جویا می شود...
دخترک همانطور که گریه می کرد پاسخ میدهد :
آخه عروسکم گم شده !
کافکا با حالتی کلافه اما با حاضر جوابی پاسخ میدهد :
عزیز من، عروسکت گم نشده، بلکه رفته مسافرت!
با شنیدن این حرف دخترک دست از گریه میکشد و بهت زده میپرسد
از کجا میدونی؟
کافکا پاسخ میدهد : برات نامه نوشته و اون نامه پیش منه !
دخترک ذوق زده از او می پرسد :
آیا آن نامه را همراه خودت داری !؟
در این موقع کافکا میگوید :
نه . توی خونهست، فردا همینجا باش تا برات بیارمش ...
کافکا سریعن به خانهاش بازمیگردد و مشغول نوشتنِ نامه میشود
و چنان با دقت که انگار در حال نوشتن کتابی مهم است !
جالب اینکه این نامه نویسی از زبان عروسک را به مدت سه هفته هر روز ادامه میدهد!
و در تمام این روزها دخترک فکر میکردکه آن نامه ها به راستی نوشته عروسکش هستند!
و در نهایت کافکا داستان نامهها را با این بهانه عروسک که : «دارم عروسی می کنم» به پایان میرساند...
نتیجه این کارش هم کتاب مشهور : “کافکا و عروسک مسافر” میشود.
اما اینکه مردی مانند فرانتس کافکا سه هفته از روزهای سخت عمرش
را صرف شاد کردن دل کودکی کند و نامهها را( به گفتهی همسرش دورا) با دقتی تمام، حتا بیشتر از کتابها و داستانهایش بنویسد؛
واقعن شگفت انگیز و تأثیرگذار است...
کافکا در مقابل پرسش دختر که گفته بود :
امّا چرا عروسکم برای شما نامه نوشته؟
خود را قبلن آماده کرده بود، بدون ذره ای تردید جواب داد :
چون من نامهرسان عروسکها هستم...!
فرانتس کافکا (۳ ژوئیه، ۱۸۸۳ - ۳ ژوئن، ۱۹۲۴) یکی از بزرگترین نویسندگان آلمانیزبان در قرن بیستم بود.
آثار کافکا که با وجود وصیت او مبنی بر نابود کردن همهٔ آنها، اکثرن پس از مرگش منتشر شدند، در زمرهٔ تأثیرگذارترین آثار در ادبیات غرب به شمار میآیند.
مشهورترین آثار کافکا داستان کوتاه مسخ (Die Verwandlung) و رمان محاکمه و رمان ناتمام قصر (Das Schloß) هستند.
به فضاهای داستانها ئی که موقعیتهای پیش پا افتاده را به شکلی نامعقول و فراواقعگرایانه توصیف میکنند ( فضاهایی که در داستانهای کافکا زیاد پیش میآیند)، "کافکایی" میگویند.
بر گرفته از بخشی از نوشته فرستاده شده توسط : محسن رشتی
کافکا جلو میرود و علت گریه ی دخترک را جویا می شود...
دخترک همانطور که گریه می کرد پاسخ میدهد :
آخه عروسکم گم شده !
کافکا با حالتی کلافه اما با حاضر جوابی پاسخ میدهد :
عزیز من، عروسکت گم نشده، بلکه رفته مسافرت!
با شنیدن این حرف دخترک دست از گریه میکشد و بهت زده میپرسد
از کجا میدونی؟
کافکا پاسخ میدهد : برات نامه نوشته و اون نامه پیش منه !
دخترک ذوق زده از او می پرسد :
آیا آن نامه را همراه خودت داری !؟
در این موقع کافکا میگوید :
نه . توی خونهست، فردا همینجا باش تا برات بیارمش ...
کافکا سریعن به خانهاش بازمیگردد و مشغول نوشتنِ نامه میشود
و چنان با دقت که انگار در حال نوشتن کتابی مهم است !
جالب اینکه این نامه نویسی از زبان عروسک را به مدت سه هفته هر روز ادامه میدهد!
و در تمام این روزها دخترک فکر میکردکه آن نامه ها به راستی نوشته عروسکش هستند!
و در نهایت کافکا داستان نامهها را با این بهانه عروسک که : «دارم عروسی می کنم» به پایان میرساند...
نتیجه این کارش هم کتاب مشهور : “کافکا و عروسک مسافر” میشود.
اما اینکه مردی مانند فرانتس کافکا سه هفته از روزهای سخت عمرش
را صرف شاد کردن دل کودکی کند و نامهها را( به گفتهی همسرش دورا) با دقتی تمام، حتا بیشتر از کتابها و داستانهایش بنویسد؛
واقعن شگفت انگیز و تأثیرگذار است...
کافکا در مقابل پرسش دختر که گفته بود :
امّا چرا عروسکم برای شما نامه نوشته؟
خود را قبلن آماده کرده بود، بدون ذره ای تردید جواب داد :
چون من نامهرسان عروسکها هستم...!
فرانتس کافکا (۳ ژوئیه، ۱۸۸۳ - ۳ ژوئن، ۱۹۲۴) یکی از بزرگترین نویسندگان آلمانیزبان در قرن بیستم بود.
آثار کافکا که با وجود وصیت او مبنی بر نابود کردن همهٔ آنها، اکثرن پس از مرگش منتشر شدند، در زمرهٔ تأثیرگذارترین آثار در ادبیات غرب به شمار میآیند.
مشهورترین آثار کافکا داستان کوتاه مسخ (Die Verwandlung) و رمان محاکمه و رمان ناتمام قصر (Das Schloß) هستند.
به فضاهای داستانها ئی که موقعیتهای پیش پا افتاده را به شکلی نامعقول و فراواقعگرایانه توصیف میکنند ( فضاهایی که در داستانهای کافکا زیاد پیش میآیند)، "کافکایی" میگویند.
بر گرفته از بخشی از نوشته فرستاده شده توسط : محسن رشتی
فروش انسان در بازار بندرعباس؛ نمایشی تحسین برانگیز در حمایت از حیوانات !
دیده بان حقوق حیوانات: جمعه بازار بندرعباس که به فروش حیوانات خاص و حمایت شده معروف است هفته گذشته شاهد فروش یگ گونه متفاوت بود:
(فروش انسان هایی که با طناب بسته شده بودند)!
جمعه گذشته بازار حیوانات بندرعباس که هر هفته در سایه کم توجهی مسوولین محیط زیست استان رنگ و روی انواع حیوانات حمایت شده و در خطر انقراض و وحشی و اهلی را به خود می بیند، دچار شوکی قابل توجه شد.
سه تن از اهالی تئاتر به نمایندگی از حامیان حیات وحش و دوستداران حیوانات برای اجرای یک نمایش آزمایشی به جمعه بازار رفتند تا توجه نهادهای مسوول را به فروش ممنوعه حیوانات و حیوان ازاری های این بازار جلب کنند!
صبح ۲۹ اردیبهشت ماه، اتفاقی افتاد که دهان به دهان در شهر چرخید: “در جمعه بازار کارگزاری آدم فروشی شده”.
ماجرای این آدم فروشی آنقدر حساس می شود که برخی رهگذران در این بازار موضوع را به پلیس اطلاع می دهند. پ
لیس وارد عمل می شود و اقدام به بازداشت عاملین این نمایش مفهومی می کند.
اما محمد سایبانی -از فعالان عرصه تئاتر استان- در وبلاگ شخصی خود “ماهی بالی” از راز این آدم فروشی پرده بر می دارد:
”براده های آدم” نمایشی با اجرای محمد سایبانی و همکاری دو نفر از دوستان به نام های “جواد انصاری زاده” و “محسن کمالی” بود.
محسن کمالی هم در این زمینه می نویسد:
«ماجرا از آن جا شروع شد که به پیشنهاد یکی از دوستان تصمیم گرفتیم صبح یک روز جمعه از بازار پرنده فروشان بندرعباس (جمعه بازار) واقع در کوچهی کارگزاری دیدن کنیم تا از وضعیت انواع پرندگان و برخی از حیواناتی که در معرض فروش قرار می گیرند، آگاه شویم.
حقیقتی که اون روز دیدیم بسیار تلخ و تاسف برانگیز بود. حقیقتی که هر روز جمعه در جمعه بازار تکرار خواهد شد.
در این بازار شما شاهد خرید و فروش پرندگان وحشی، محلی، زینتی و کارخانه ای در قفس های تنگ و پر ازدحام خواهید بود.
شما خرگوش هایی را خواهید دید که در فضایی کوچک و غیرقابل حرکت به هم چسبیده اند و به شدت نفس نفس می زنند و گوساله های ۲۰ روزه ای که از شیر مادر، طبیعی ترین حق هر موجود پستانداری بی نصیب مانده اند و از فرط لاغری می شه دنده های اونا را شمرد.
شما در جمعه بازار روباه های به تله افتاده ای رو خواهید دید که فرسنگ ها از حیات وحش و محیط زندگی شون دور افتاده اند و هیچ معلوم نیست در این بازار پس از فروش چی به سرشون خواهد اومد.
و مرغ میناهایی که هزاران کیلومتر رو در شرایطی نامناسب در قفس های شلوغ طی کرده اند تا از پاکستان با چه بیماری هایی به ایران برسند.
در این بازار و دیگر بازارهایی که به خرید و فروش حیوانات می پردازند، به معنای واقعی حیوانات به مثابه کالاهای بی جانی تلقی می شند که از نظر اغلب خریداران و فروشندگان از کوچک ترین حقوق حیاتی بی بهره اند؛ موجوداتی که بیشتر برای سرگرم کردن انسان ها و پر کردن خلوت و تنهایی شون، خریداری میشند.
این حقایق تلخ بهانه ای شد برای اجرای یک پرفرمنس آرت (نمایش) با موضوع فروش انسان در کوچه کارگزاری بندرعباس.
پس در روز جمعه ۲۹ اردیبهشت ۳ تن از ما به نمایندگی از حامیان حیات وحش و دوستداران حیوانات برای اجرای این نمایش آزمایشی به جمعه بازار رفتیم …»
این هنرمندان اظهار امیدواری می کنند که نیروهای متخصص حفاظت از محیط زیست استان هرمزگان به شکل علنی و یا نامحسوس هر جمعه در این بازار حضور داشته باشند تا از سرمایه های این کشور حفاظت کنند و جانوران وحشی را به زیستگاه طبیعی خود بازگردانند.
همچنین با توجه به در خطر بودن حیات وحش جزیره هرمز امیدوارند مدیریت حفاظت از محیط زیست هرمزگان موفق شود مجوز استخدام نیروی جدید را بگیرد تا به عنوان محیط بان به مناطقی مثل جزیره هرمز اعزام کند.
امیدوریم مسوولین محیط زیست هرمزگان وظیفه سازمانی خود را در قبال این معضل چنان عملی کنند که نیازی به اجرای نمایش، جلب توجه برای دیده شدن مسایل واضح و ورود پلیس نباشد!
به گزارش هرمزگان نیوز
(فروش انسان هایی که با طناب بسته شده بودند)!
جمعه گذشته بازار حیوانات بندرعباس که هر هفته در سایه کم توجهی مسوولین محیط زیست استان رنگ و روی انواع حیوانات حمایت شده و در خطر انقراض و وحشی و اهلی را به خود می بیند، دچار شوکی قابل توجه شد.
سه تن از اهالی تئاتر به نمایندگی از حامیان حیات وحش و دوستداران حیوانات برای اجرای یک نمایش آزمایشی به جمعه بازار رفتند تا توجه نهادهای مسوول را به فروش ممنوعه حیوانات و حیوان ازاری های این بازار جلب کنند!
صبح ۲۹ اردیبهشت ماه، اتفاقی افتاد که دهان به دهان در شهر چرخید: “در جمعه بازار کارگزاری آدم فروشی شده”.
ماجرای این آدم فروشی آنقدر حساس می شود که برخی رهگذران در این بازار موضوع را به پلیس اطلاع می دهند. پ
لیس وارد عمل می شود و اقدام به بازداشت عاملین این نمایش مفهومی می کند.
اما محمد سایبانی -از فعالان عرصه تئاتر استان- در وبلاگ شخصی خود “ماهی بالی” از راز این آدم فروشی پرده بر می دارد:
”براده های آدم” نمایشی با اجرای محمد سایبانی و همکاری دو نفر از دوستان به نام های “جواد انصاری زاده” و “محسن کمالی” بود.
محسن کمالی هم در این زمینه می نویسد:
«ماجرا از آن جا شروع شد که به پیشنهاد یکی از دوستان تصمیم گرفتیم صبح یک روز جمعه از بازار پرنده فروشان بندرعباس (جمعه بازار) واقع در کوچهی کارگزاری دیدن کنیم تا از وضعیت انواع پرندگان و برخی از حیواناتی که در معرض فروش قرار می گیرند، آگاه شویم.
حقیقتی که اون روز دیدیم بسیار تلخ و تاسف برانگیز بود. حقیقتی که هر روز جمعه در جمعه بازار تکرار خواهد شد.
در این بازار شما شاهد خرید و فروش پرندگان وحشی، محلی، زینتی و کارخانه ای در قفس های تنگ و پر ازدحام خواهید بود.
شما خرگوش هایی را خواهید دید که در فضایی کوچک و غیرقابل حرکت به هم چسبیده اند و به شدت نفس نفس می زنند و گوساله های ۲۰ روزه ای که از شیر مادر، طبیعی ترین حق هر موجود پستانداری بی نصیب مانده اند و از فرط لاغری می شه دنده های اونا را شمرد.
شما در جمعه بازار روباه های به تله افتاده ای رو خواهید دید که فرسنگ ها از حیات وحش و محیط زندگی شون دور افتاده اند و هیچ معلوم نیست در این بازار پس از فروش چی به سرشون خواهد اومد.
و مرغ میناهایی که هزاران کیلومتر رو در شرایطی نامناسب در قفس های شلوغ طی کرده اند تا از پاکستان با چه بیماری هایی به ایران برسند.
در این بازار و دیگر بازارهایی که به خرید و فروش حیوانات می پردازند، به معنای واقعی حیوانات به مثابه کالاهای بی جانی تلقی می شند که از نظر اغلب خریداران و فروشندگان از کوچک ترین حقوق حیاتی بی بهره اند؛ موجوداتی که بیشتر برای سرگرم کردن انسان ها و پر کردن خلوت و تنهایی شون، خریداری میشند.
این حقایق تلخ بهانه ای شد برای اجرای یک پرفرمنس آرت (نمایش) با موضوع فروش انسان در کوچه کارگزاری بندرعباس.
پس در روز جمعه ۲۹ اردیبهشت ۳ تن از ما به نمایندگی از حامیان حیات وحش و دوستداران حیوانات برای اجرای این نمایش آزمایشی به جمعه بازار رفتیم …»
این هنرمندان اظهار امیدواری می کنند که نیروهای متخصص حفاظت از محیط زیست استان هرمزگان به شکل علنی و یا نامحسوس هر جمعه در این بازار حضور داشته باشند تا از سرمایه های این کشور حفاظت کنند و جانوران وحشی را به زیستگاه طبیعی خود بازگردانند.
همچنین با توجه به در خطر بودن حیات وحش جزیره هرمز امیدوارند مدیریت حفاظت از محیط زیست هرمزگان موفق شود مجوز استخدام نیروی جدید را بگیرد تا به عنوان محیط بان به مناطقی مثل جزیره هرمز اعزام کند.
امیدوریم مسوولین محیط زیست هرمزگان وظیفه سازمانی خود را در قبال این معضل چنان عملی کنند که نیازی به اجرای نمایش، جلب توجه برای دیده شدن مسایل واضح و ورود پلیس نباشد!
به گزارش هرمزگان نیوز
شرط بندی پیرزن (داستانی جالب و کوتاه و طنز آلود!)
یک روز خانم مسنی با یک کیف پر از پول به یکی از شعب بزرگترین بانک کانادا مراجعه نمود و حسابی با موجودی 1 میلیون دلار افتتاح کرد .
سپس به رئیس شعبه گفت به دلایلی مایل است شخصن مدیر عامل آن بانک را ملاقات کند .
و طبیعتن به خاطر مبلغ هنگفتی که سپرده گذاری کرده بود ، تقاضای او مورد پذیرش قرار گرفت .
قرار ملاقاتی با مدیر عامل بانک برای آن خانم ترتیب داده شد.
پیرزن در روز تعیین شده به ساختمان مرکزی بانک رفت و به دفتر مدیر عامل راهنمائی شد .
مدیر عامل به گرمی به او خوشامد گفت و دیری نگذشت که آن دو سرگرم گپ زدن پیرامون موضوعات متنوعی شدند .
تا آنکه صحبت به حساب بانکی پیرزن رسید و مدیر عامل با کنجکاوی پرسید:
راستی این پول زیاد داستانش چیست؟
آیا به تازگی به شما ارث رسیده است؟
زن در پاسخ گفت: خیر ، این پول را با پرداختن به سرگرمی مورد علاقه ام که همانا شرط بندی است ، پس انداز کرده ام .
پیرزن ادامه داد و از آنجائی که این کار برای من به عادت بدل شده است ، مایلم از این فرصت استفاده کنم و شرط ببندم که شما شکم دارید !
مرد مدیر عامل که اندامی لاغر و نحیف داشت با شنیدن آن پیشنهاد بی اختیار به خنده افتاد و مشتاقانه پرسید مثلن سر چه مقدار پول؟
زن پاسخ داد : بیست هزار دلار و اگر موافق هستید ، من فردا ساعت ده صبح با وکیلم در دفتر شما حاضر خواهم شد تا در حضور او شرط بندی مان را رسمی کنیم و سپس ببینیم چه کسی برنده است .
مرد مدیر عامل پذیرفت و از منشی خود خواست تا برای فردا ساعت ده صبح برنامه ای برایش نگذارد .
روز بعد درست سر ساعت ده صبح آن خانم به همراه مردی که ظاهراً وکیلش بود در محل دفتر مدیر عامل حضور یافت .
پیرزن بسیار محترمانه از مرد مدیر عامل خواست کرد که در صورت امکان پیراهن و زیر پیراهن خود را از تن به در آورد .
مرد مدیر عامل که مشتاق بود ببیند سرانجام آن جریان به کجا ختم می شود ، با لبخندی که بر لب داشت به درخواست پیرزن عمل کرد .
وکیل پیرزن با دیدن آن صحنه عصبانی و آشفته حال شد .
مرد مدیر عامل که پریشانی او را دید ، با تعجب از پیر زن علت را جویا شد .
پیرزن پاسخ داد :
من با این مرد سر یکصد هزار دلار شرط بسته بودم که کاری خواهم کرد تا مدیر عامل بزرگترین بانک کانادا، یعنی شما در پیش چشمان ما پیراهن و زیر پیراهن خود را از تن بیرون بکند و شما هم همین کار را کردید !
عصرايران
سپس به رئیس شعبه گفت به دلایلی مایل است شخصن مدیر عامل آن بانک را ملاقات کند .
و طبیعتن به خاطر مبلغ هنگفتی که سپرده گذاری کرده بود ، تقاضای او مورد پذیرش قرار گرفت .
قرار ملاقاتی با مدیر عامل بانک برای آن خانم ترتیب داده شد.
پیرزن در روز تعیین شده به ساختمان مرکزی بانک رفت و به دفتر مدیر عامل راهنمائی شد .
مدیر عامل به گرمی به او خوشامد گفت و دیری نگذشت که آن دو سرگرم گپ زدن پیرامون موضوعات متنوعی شدند .
تا آنکه صحبت به حساب بانکی پیرزن رسید و مدیر عامل با کنجکاوی پرسید:
راستی این پول زیاد داستانش چیست؟
آیا به تازگی به شما ارث رسیده است؟
زن در پاسخ گفت: خیر ، این پول را با پرداختن به سرگرمی مورد علاقه ام که همانا شرط بندی است ، پس انداز کرده ام .
پیرزن ادامه داد و از آنجائی که این کار برای من به عادت بدل شده است ، مایلم از این فرصت استفاده کنم و شرط ببندم که شما شکم دارید !
مرد مدیر عامل که اندامی لاغر و نحیف داشت با شنیدن آن پیشنهاد بی اختیار به خنده افتاد و مشتاقانه پرسید مثلن سر چه مقدار پول؟
زن پاسخ داد : بیست هزار دلار و اگر موافق هستید ، من فردا ساعت ده صبح با وکیلم در دفتر شما حاضر خواهم شد تا در حضور او شرط بندی مان را رسمی کنیم و سپس ببینیم چه کسی برنده است .
مرد مدیر عامل پذیرفت و از منشی خود خواست تا برای فردا ساعت ده صبح برنامه ای برایش نگذارد .
روز بعد درست سر ساعت ده صبح آن خانم به همراه مردی که ظاهراً وکیلش بود در محل دفتر مدیر عامل حضور یافت .
پیرزن بسیار محترمانه از مرد مدیر عامل خواست کرد که در صورت امکان پیراهن و زیر پیراهن خود را از تن به در آورد .
مرد مدیر عامل که مشتاق بود ببیند سرانجام آن جریان به کجا ختم می شود ، با لبخندی که بر لب داشت به درخواست پیرزن عمل کرد .
وکیل پیرزن با دیدن آن صحنه عصبانی و آشفته حال شد .
مرد مدیر عامل که پریشانی او را دید ، با تعجب از پیر زن علت را جویا شد .
پیرزن پاسخ داد :
من با این مرد سر یکصد هزار دلار شرط بسته بودم که کاری خواهم کرد تا مدیر عامل بزرگترین بانک کانادا، یعنی شما در پیش چشمان ما پیراهن و زیر پیراهن خود را از تن بیرون بکند و شما هم همین کار را کردید !
عصرايران
پنج دلیل خوب برای مصرف تخم مرغ :
بر خلاف گذشته که تخم مرغ به عنوان یک ماده غذایی نامناسب تلقی میشد، امروزه متخصصان معتقدند که این «بیضی خوشمزه» ارزش غذایی زیادی دارد.
در مطلب پیش رو 5 دلیل خوب برای مصرف تخم مرغ ارائه میدهیم و تصمیم به عهدهی خودتان میگذاریم که از این مادهی غذایی مفید استفاده کنید با نه ؟
تخم مرغ برای سلامتی بدن بسیار مفید است.
تخم مرغ را به صورت کامل مصرف کنید زیرا 90 درصد کلسیم و آهن آن در زردهی آن و نصف پروتئینهای آن در سفیده میباشد.
اگر علاقهی چندانی به تخم مرغ ندارید و این مادهی غذایی را از برنامهی غذاییتان حذف کردهاید این 5 دلیل تلنگری خواهد بود تا نظرتان راجع به آن عوض شود. با ما همراه باشید.
1-تخم مرغ سرشار از ویتامین است :
همین تخم مرغ کوچک حاوی ویتامینهای ضروری متفاوتی است که برای سلامت بدن لازم هستند از قبیل:
-ویتامین B2 که باعث میشود بدن مواد غذایی را به انرژی تبدیل کند.
-ویتامین B12 که برای تولید گلبولهای قرمز ضروری است.
-ویتامین A یا همان رتینول که قوهی بینایی را تقویت میکند.
-ویتامین E که با رادیکالهای آزاد مبارزه میکند. رادیکالهای آزاد به سلولها و بافتهای بدن آسیب میزند که دلیل اصلی ابتلا به سرطان است.
باید بدانید که ویتامین A و B2 همچنین برای رشد مفیدند. حتماً به کودکانتان تخم مرغ بدهید. مصرف تخم مرغ برای رشد آنها بسیار مفید است.
2-تخم مرغ همیار لاغری است :
حتمن تعجب کردید؟ تخم مرغ را چه به لاغری؟
بدون شک پیش از این بارها شنیدهاید که تخم مرغ باعث چاقی میشود یا برای سلامتی مضر است.
اما باید بدانید که نتایج پژوهشی که در Rochester Center for Obesity Research انجام شده نشان میدهد مصرف تخم مرغ برای صبحانه باعث میشود که 400 کالری کمتری دریافت کنید.
این میزان کاهش کالری به این معنی است که در ماه 1.3 کیلو گرم وزن کم میکنید.
احتمالن دلیل این مسئله این است که تخم مرغ احساس سیری طولانی مدتی تولید میکند و بعد از خوردن آن شما نیازی به مصرف میان وعده احساس نخواهید کرد.
درست است که تخم مرغ حاوی کلسترول است، اما هیچ دلیل قانع کنندهای وجود ندارد که تخم مرغ میزان کلسترول خون را افزایش میدهد.
3-تخم مرغ سرشار از مواد معدنی ضروری است :
تخم مرغ سرشار از آهن، روی و فسفر است که بدن به آنها نیاز فراوانی دارد.
خانمها بعد از عادت ماهیانه این مواد معدنی را از دست میدهند و باید آن را جبران کنند، در غیر این صورت کمبود این مواد باعث ایجاد احساس خستگی در آنها شده و زود رنج و پرخاشگر میشوند.
محققان دانشگاه Caroline du Nord فرانسه مشاهده کردند که یکی از ترکیبات زردهی تخم مرغ به نام کولین choline احتمال ابتلا به سرطان سینه را به میزان 24 درصد کاهش میدهد
"روی" یا همان "زینک" یکی از عناصر ضروری است که سلامت سیستم ایمنی بدن را تضمین میکند و باعث میشود بدن مواد غذایی مصرفی را به انرژی تبدیل کند.
"فسفر" یک نقش کلیدی در تأمین سلامت استخوانها و دندانها ایفا میکند.
علاوه بر این تخم مرغ حاوی ید نیز هست که برای هورمونهای تیروئید حیاتی محسوب میشود و "سلنیوم" موجود در آن، آنتی اکسیدانی است که در مقابله با سرطان موثر عمل میکند.
4-تخم مرغ کالری کم و پروتئین خوبی دارد :
یک عدد تخم مرغ متوسط 70 تا 85 کالری و 6.5 گرم پروتئین دارد.
سه عدد تخم مرغ (210 تا 225 کالری) حاوی 19.5 گرم پروتئین است. زنان به طور متوسط روزانه به 50 گرم پروتئین نیاز دارند.
یعنی اینکه 3 عدد تخم مرغ نیمی از نیاز های روزانهی آنها را تأمین میکند.
البته توجه داشته باشید که نیاز به پروتئین در افراد مختلف با توجه به وزن و میزان فعالیتهای روزانهی آنها متفاوت است و لازم نیست همه نیازهای یک فرد به پروتئین فقط با یک ماده غذایی تامین شود.
توصیه میکنیم برای شناخت میزان نیازتان با پزشک مشورت کنید.
یک بشقاب املت با 3 عدد تخم مرغ به همراه نان کافی است تا چندین ساعت احساس سیری کرده و نیازی به خوردن غذا احساس نکنید.
5-تخم مرغ با سرطان سینه مقابله میکند :
نتایج پژوهشی که در سال 2003 در دانشگاه هاروارد انگلیس انجام شد نشان میدهد نوجوانانی که روزانه 3 عدد تخم مرغ مصرف میکنند،
در سنین بزرگسالی کمتر به سرطان سینه مبتلا میشوند.
در سال 2005 پژوهشهای دیگری انجام شد و محققان ثابت کردند زنانی که در هفته 6 عدد تخم مرغ میخورند 44 درصد کمتر از زنانی که در هفته 2 عدد یا کمتر تخم مرغ میخورند به سرطان سینه مبتلا میشوند.
در آوریل سال 2008، محققان دانشگاه Caroline du Nord فرانسه مشاهده کردند که یکی از ترکیبات زردهی تخم مرغ به نام "کولین" choline احتمال ابتلا به سرطان سینه را به میزان 24 درصد کاهش میدهد.
مصرف دو عدد تخم مرغ برای صبحانه نصف نیاز روزانهی بدن را به این ماده تأمین میکند.
rozanehonline
در مطلب پیش رو 5 دلیل خوب برای مصرف تخم مرغ ارائه میدهیم و تصمیم به عهدهی خودتان میگذاریم که از این مادهی غذایی مفید استفاده کنید با نه ؟
تخم مرغ برای سلامتی بدن بسیار مفید است.
تخم مرغ را به صورت کامل مصرف کنید زیرا 90 درصد کلسیم و آهن آن در زردهی آن و نصف پروتئینهای آن در سفیده میباشد.
اگر علاقهی چندانی به تخم مرغ ندارید و این مادهی غذایی را از برنامهی غذاییتان حذف کردهاید این 5 دلیل تلنگری خواهد بود تا نظرتان راجع به آن عوض شود. با ما همراه باشید.
1-تخم مرغ سرشار از ویتامین است :
همین تخم مرغ کوچک حاوی ویتامینهای ضروری متفاوتی است که برای سلامت بدن لازم هستند از قبیل:
-ویتامین B2 که باعث میشود بدن مواد غذایی را به انرژی تبدیل کند.
-ویتامین B12 که برای تولید گلبولهای قرمز ضروری است.
-ویتامین A یا همان رتینول که قوهی بینایی را تقویت میکند.
-ویتامین E که با رادیکالهای آزاد مبارزه میکند. رادیکالهای آزاد به سلولها و بافتهای بدن آسیب میزند که دلیل اصلی ابتلا به سرطان است.
باید بدانید که ویتامین A و B2 همچنین برای رشد مفیدند. حتماً به کودکانتان تخم مرغ بدهید. مصرف تخم مرغ برای رشد آنها بسیار مفید است.
2-تخم مرغ همیار لاغری است :
حتمن تعجب کردید؟ تخم مرغ را چه به لاغری؟
بدون شک پیش از این بارها شنیدهاید که تخم مرغ باعث چاقی میشود یا برای سلامتی مضر است.
اما باید بدانید که نتایج پژوهشی که در Rochester Center for Obesity Research انجام شده نشان میدهد مصرف تخم مرغ برای صبحانه باعث میشود که 400 کالری کمتری دریافت کنید.
این میزان کاهش کالری به این معنی است که در ماه 1.3 کیلو گرم وزن کم میکنید.
احتمالن دلیل این مسئله این است که تخم مرغ احساس سیری طولانی مدتی تولید میکند و بعد از خوردن آن شما نیازی به مصرف میان وعده احساس نخواهید کرد.
درست است که تخم مرغ حاوی کلسترول است، اما هیچ دلیل قانع کنندهای وجود ندارد که تخم مرغ میزان کلسترول خون را افزایش میدهد.
3-تخم مرغ سرشار از مواد معدنی ضروری است :
تخم مرغ سرشار از آهن، روی و فسفر است که بدن به آنها نیاز فراوانی دارد.
خانمها بعد از عادت ماهیانه این مواد معدنی را از دست میدهند و باید آن را جبران کنند، در غیر این صورت کمبود این مواد باعث ایجاد احساس خستگی در آنها شده و زود رنج و پرخاشگر میشوند.
محققان دانشگاه Caroline du Nord فرانسه مشاهده کردند که یکی از ترکیبات زردهی تخم مرغ به نام کولین choline احتمال ابتلا به سرطان سینه را به میزان 24 درصد کاهش میدهد
"روی" یا همان "زینک" یکی از عناصر ضروری است که سلامت سیستم ایمنی بدن را تضمین میکند و باعث میشود بدن مواد غذایی مصرفی را به انرژی تبدیل کند.
"فسفر" یک نقش کلیدی در تأمین سلامت استخوانها و دندانها ایفا میکند.
علاوه بر این تخم مرغ حاوی ید نیز هست که برای هورمونهای تیروئید حیاتی محسوب میشود و "سلنیوم" موجود در آن، آنتی اکسیدانی است که در مقابله با سرطان موثر عمل میکند.
4-تخم مرغ کالری کم و پروتئین خوبی دارد :
یک عدد تخم مرغ متوسط 70 تا 85 کالری و 6.5 گرم پروتئین دارد.
سه عدد تخم مرغ (210 تا 225 کالری) حاوی 19.5 گرم پروتئین است. زنان به طور متوسط روزانه به 50 گرم پروتئین نیاز دارند.
یعنی اینکه 3 عدد تخم مرغ نیمی از نیاز های روزانهی آنها را تأمین میکند.
البته توجه داشته باشید که نیاز به پروتئین در افراد مختلف با توجه به وزن و میزان فعالیتهای روزانهی آنها متفاوت است و لازم نیست همه نیازهای یک فرد به پروتئین فقط با یک ماده غذایی تامین شود.
توصیه میکنیم برای شناخت میزان نیازتان با پزشک مشورت کنید.
یک بشقاب املت با 3 عدد تخم مرغ به همراه نان کافی است تا چندین ساعت احساس سیری کرده و نیازی به خوردن غذا احساس نکنید.
5-تخم مرغ با سرطان سینه مقابله میکند :
نتایج پژوهشی که در سال 2003 در دانشگاه هاروارد انگلیس انجام شد نشان میدهد نوجوانانی که روزانه 3 عدد تخم مرغ مصرف میکنند،
در سنین بزرگسالی کمتر به سرطان سینه مبتلا میشوند.
در سال 2005 پژوهشهای دیگری انجام شد و محققان ثابت کردند زنانی که در هفته 6 عدد تخم مرغ میخورند 44 درصد کمتر از زنانی که در هفته 2 عدد یا کمتر تخم مرغ میخورند به سرطان سینه مبتلا میشوند.
در آوریل سال 2008، محققان دانشگاه Caroline du Nord فرانسه مشاهده کردند که یکی از ترکیبات زردهی تخم مرغ به نام "کولین" choline احتمال ابتلا به سرطان سینه را به میزان 24 درصد کاهش میدهد.
مصرف دو عدد تخم مرغ برای صبحانه نصف نیاز روزانهی بدن را به این ماده تأمین میکند.
rozanehonline
شاد زندگی کن !
شاد زندگی کن !
(نویسنده : فریبا)
زمانی که کوچک بودم بنا به دلایلی مجبور شدم یک سال با پدر بزرگ و مادر بزرگم زندگی کنم..
پدر بزرگ و مادر بزرگ من افرادی سخت کوش و در عین حال قانع بودند .پدر بزرگ پزشک بازنشسته بود و مادر بزرگ در قسمت مالی شرکتی پر رفت و آمد کار می کرد و در نتیجه مسئولیت غیر منتظره نگهداری از من باعث مشکلاتی برای آن ها شد ،چون بسیار کوچک بودم و مدرسه نمی رفتم و پدر بزرگ هم قادر به نگهداری از من نبود نهایتا مادر بزرگم تصمیم گرفت خودش شخصا از من نگهداری کند و بعد از این که به سختی توانست مدیر شرکت را قانع کند ؛ از آن به بعد ما دو نفری به محل کارش می رفتیم .
برای من تجربه سر کار رفتن با مادر بزرگم بسیار جالب بود .او به من آموخته بود که باید مدتی طولانی ساکت باشم و من چون تصور می کردم این رفتار عادی است برایم این کار چندان مشکل نبود . من اغلب از پناهگاهم که نشستن زیر یک میز بزرگ بود خودم را به تماشای مراجعه کنندگان سرگرم می کردم و از این کار لذت زیادی میبردم .از این زمان تصوری بی انتها از رفتارهای مختلف از افراد متفاوت مرا با دنیایی دیگر اشنا کرد ..و این که به تعداد افرادی که مراجعه میکردند میشد رفتارهای متفاوت دید ..و گاهی همان افراد نیز در روزهای مختلف رفتارهایی متفاوت داشتند...
بعد از این دوره نزد مادرم بازگشتم ...
مادرم اعتقاد داشت صحیح نیست که من هر کجا بروم ولی من در درستی این حرف تردید داشتم ،مشاهده آن چه در اطراف می گذرد و مجموعه رفتارهای آنها باعث شکل گیری شخصیت من گردید
..این که از کودکی فهمیدم مردم در زندگی به دو گروه بزرگ تقسیم میشوند .
آن هایی که به فن زیستن موفقیت آمیز دست یافته اند و آنهایی که هنوز برای رسیدن به این مهارت مشکل دارند.
البته منظور من از یادگیری فن موفقیت آمیز زیستن، جمع آوری ثروت و یا قرار گرفتن در مراتب بالای یک شغل توأم با اصطراب نیست .
بلکه منظور من مهارت یافتن در به دست آوردن احساس فراموش شده ای است که پدر بزرگ و مادر بزرگ سخت کوش من در یافته بودند .
بله افرادی که قانع هستند و غالبا بر اساس زندگی در حال و روز به روز عمل می کنند ، خوشحال تر –سالم تر و دارای طول عمر بیشتری هستند و به طور کلی آنهایی که هنوز در کشمکش یافتن این احساس اند افراد غمگینی هستند .
راز این قضیه در چیست؟پاسخ تنها در یک انتخاب ساده نهفته است .
همه ما هر روز در زندگی مان در مورد کارهایی که باید انجام بدهیم دست به انتخاب می زنیم انتخابی که گاهی ما را خوشحال و گاهی غمگین می کند .
اگر این انتخاب ها طبق قوانین درست زندگی باشد از شانس بیشتری برای غلبه بر مشکلات بر خوردار خواهیم شد این قوانین رازهایی مخفی نیستند و از زیر اهرام مصر به دست من نرسیده اند
بلکه قوانین من بر اساس مشاهده افراد موفق و شاد به دست آمده اند .
افرادی که به طور آگاهانه و یا به طور ذاتی از این قوانین پیروی می کنند .
افرادی که به طور ذاتی فاقد این خصیصه اند اغلب احساس می کنند چیزی را گم کرده اند و تمام زندگی را در جستجوی آن صرف می کنند و البته گمشده ی آنها چیزی نیست جز خودشان
البته قبول دارم که تغییر رفتار بسیار سخت است ولی دست یافتنی هست ..
خود من هرگز به همه آنها نرسیدم ..من هم مثل بقیه گاهی اوقات از راه درست خارج می شوم اما می دانم برای بازگشتن مجدد چه باید بکنم .
قوانین من کلیشه ای نیستند مثلا این که قبل از این که از خانه خارج شوی کفشهایت را تمیز کنی کار سختی نیست ولی احساس رضایت خوبی را در تو ایجاد می کند ..
من هنوزم اعتقاد دارم کفش های تمیز و براق تاثیر روانی خوبی در ارتباط با دیگران دارد ..
البته افرادی هم هستند که به هیچکدام از این قوانین عمل نمی کنند و به نظر هم موفق می رسند خوب من مطمئنم همه ما به خوبی این مردم که شاید بسیار ثروتمند هم هستند
را میشناسیم ..شاید بی رحم ..دیکتاتور مآب ،غیر قابل تحمل ، و نان به نرخ روز خورباشند ..
ولی من مطمئنم خیلی ها ترجیح میدهند شب ها راحت بخوابند و خودشان باشند و مثل یک انسان خوب و مهربان زندگی کنند .
من شخصا زمانی که می خواهم بخوابم دوست دارم مروری سریع از روزی که گذشت داشته باشم و با امیدواری بتوانم به خودم بگویم ..
خــــــــــــــــوب روز خوبی بود این طور نبود؟
این احساس که به دیگران بیشتر از این که صدمه بزنم مهربانی کرده ام ....
قوانین من :
1 - وقتی اشتباهی را در سن بالا انجام می دهیم خودتان را سرزنش می کنید که من که سنی ازم گذشته چرا؟ولی خودتان را سرزنش نکنید زیرا وقتی شما بزرگتر می شوید لزوما داناتر نخواهید شد ..این را به یاد داشته باشید ..
2 - اگر بپذیری که گذشته ها گذشته و تأسف و افسوس دردی را دوا نمیکند از حال راضی خواهید بود ..
مگر می توان زمان را به عقب بازگردانید؟
این که بگویید کاش این کار را انجام نداده بودم مشکلی را حل نخواهد کرد .
3_ به نظر من اجتماعی بودن و مهربانی و گذراندن روزی بدون رنجاندن دیگران بسیار با ارزش تر از داشتن مدرن ترین فن آوری است .
یادت باشه اونا فقط ابزاری هستند برای شاد کردن تو .. شادی رو میتوان در چیزهای راحت تری جستجو کرد
4 - در زندگی هدف کوتاه مدت و بلند مدت داشته باشید ..
اهداف کوتاه مدت مانند پله هایی برای اهداف بلند مدت عمل می کنند ..
5 - در طرز تفکر انعطاف پذیر باشید .به دلایل دیگران نیز گوش دهید ..
اگر فکر کنی همه ی جواب ها را می دانی راه به جایی نخواهی برد .
6 - مشاور خود باشید و به ندای عقل و درون خود گوش دهید.انگار کسی با شما حرف می زند ..این یعنی خود آگاهی. بد نیست .گاهی خودتان را به جای طرف مقابل بگذارید
7 - وقتی کسی از شما سوالی پرسید که از پاسخ مطمئن نیستید سریع جواب ندهید تا 10 بشمارید ..کمی مکث می تواند از بروز مشکلات زیادی جلوگیری کند .
8 - بعضی ها فکر می کنن اگه پای همسایه شون بشکنه اونا بهتر راه میرن .
با تحقیر کسانی که از تو موفقترند یا خصوصیت برجسته ای دارند تو بالاتر نخواهی رفت ..
9 - قدر چیزهایی که در حال حاضر دارید بدانید سپس به دنبال چیزهای بهتری باشید .
رمز خوشبختی این است ارزش چیزی که اکنون دارم بدانم چون چیزهایی که الان دارم واقعی هستند و چیزی که در آینده هست شاید هرگز به دست نیاید .
پس همیشه در آینده زندگی کردن خطاست.
10 - مرتب و آراسته لباس پوشیدن می تواند به روز شما قشنگی و جلا دهد، آگاهانه رفتار کنید و به استقبال روز بروید ..بیدار شوید ، دوش بگیرید ..شوخی و صحبت کنید فموهایتان را شانه کنید .
مسواک بزنیدو لباس تمیز و مرتبی بپوشید و عطر بزنید .انگار دارید برای یک مصاحبه ی شغلی یا جشن تولد می روید ..
مطمئن باشید آن وقت آن روز هم برای شما شاداب و پر انرژی خواهد بود
11 - حتما سعی کنید یک سیستم اعتقادی داشته باشید ،نمی خواهم شعار مذهبی بدهم اما کسانی که سیستم اعتقادی دارند در مواقع بحران صبر و تحمل بیشتری دارند .
به خاطر ندارم این جمله از کیست ولی به نظرم برای آنهایی که به هیج چیز اعتقاد ندارند با کمی تعمق بسیار کارساز خواهد بود .
این که بهتر است به خداوند اعتفاد داشته باشی و بعد از مرگ متوجه شوی طرز فکرت اشتباه بوده تا این که اعتقاد نداشته باشی و بعد از مرگ متوجه شوی که خداوند وجود دارد .
البته نه صد در صد ولی به نظرم جمله در خور تفکریست
اعتقاد یعنی آرامش از بودن هدف و دعا کردن و دریافت انرژی مثبت ..حتی اگر تلقین باشد ..زندگی شما را زیبا خواهد کرد با افراد بی اعتقاد همکلام شدن تنها انسان را به سمت پوچی و مرگ تدریجی سوق می دهد .
12 - زمان اندکی را به خودتان اختصاص دهید شاید تنها 10 دقیقه برای تجدید قوا ...هیچ کاری نکنید فقط عمیق و آرام نفس بکشید و چشمانتان را ببندید و به صدای تنفس خود گوش دهید ..
13 - یه وقت هایی لازم است به خودمان بخندیم ..
دقیقا عید امسال بود ..من لازانیا درست کرده بودم .بعد از شام قبل از این که آماده شستن ظرف ها بشم ظرف کثیف لازانیا از دستم افتاد و شکست .
در اون زمان تنها به خودم می خندیدم ..میدونید چرا؟/چون شستن ظرف پیرکس لازانیا کار سختی هست و خوشحال بودم که این ظرف قبل از شستن شکست نه بعد از اون ...
14 - همیشه احتمال شکست وجود دارد و هرگز نمیدانید کدام قسمت از تلاشتان نتیجه خواهد داد برای به وجود آمدن یک درخت سیب کاشت 100 دانه لازم است تا یک یا دو عدد به بار بنشیند .
بعضی از کارها را بدون چشم داشت و تنها به خاطر دلتان انجام دهید مثل 98 دانه ای که ثمری نداشت هر چند که باعث اطمینان خاطر باغبان از ثمر بخش بودن کِشت است .
15 - هیچ گاه احساستان را سرکوب نکنید .آن ها را به شیوه ی درستی ابراز کنید .حتی در زمان عصبانیت فقط تا 10 بشمارید تا کاری نکنید که بعد ها پشیمان شوید .
از کسانی که برای شما کاری انجام می دهند تشکر کنید ..
اگر کسی را دوست دارید به او بگویید چه اشکالی دارد صبح قبل از رفتن به سر کار پدر و مادرتان را در آغوش بگیرید .میدونین با این کار چه روز زیبایی را برای آنها رقم زده اید؟
16 - این هنر را که چه زمانی باید از موضوع یا شخصی خود را کنار بکشید.در خود پرورش دهید ...
اگر ارتباط و پیوند شما با کار و یا با کسی در حال کمرنگ شدن و تمام شدن و متضرر شدن شما است به جای این که به خودتان با ادامه آن صدمه بزنید یاد بگیرید که آن را کنار بگذارید.
17 - فرض کنید رئیس یک اداره ،خلبان یک هواپیما، مادر یک خانواده پر جمعیت هستید اگر مریض شوید چه کسی زندگی شماو کسانی که به شما وابسته اند را اداره خواهد کرد .
پس از خودتان مراقبت کنید
18 - سعی کنید جوان بمانید :واقعا فکر می کنید جوان ماندن به سن کم است؟
هستند کسانی که در ظاهر جوانند ولی هیچ احساسی از حرارت و شوق و شور در آن ها نیست و در عوض کسانی هستند که با این که از آنها سنی گذشته است وجودشان به هر محفلی شادی و خوشحالی می بخشد و همیشه سرحال و شادابند ..
جوان ماندن یک حالت روحی است نه جسمی .
19 - به محض این که در بروز و پیش آمدن مشکلی پذیرفتی که مقصر نیستس از آن بگذر . لزومی ندارد که با مرور دوباره آن به دنبال موردی برای محکومیت خودت باشی .
20 - اگر نسبت به چیزی که می خواهید به کسی قرض بدهید وسواس دارید ،آن را قرض ندهید چون همیشه احتمال عدم بازگشت آن است .
اگر برگشتنش برای شما خیلی مهم است پس قرض ندهید .
21 - با افراد مثبت معاشرت کنید آنهایی که شما را بالا می کشند و دید مثبتی به زندگی دارند .کسانی که با دیدنشان احساس شعف می کنید و شما را می خندانند امی شما هستند و تشویق تان می کنند و به شما روحیه می دهند تا به رویارویی با زندگی بروید.
22 - هیچ گاه در پی گرفتن انتقام نباشید اگر این کار را بکنبد شما نیز به سطح آن افراد تنزل پیدا خواهید کرد و بعدا پشیمان خواهید شد
و کلام آخر را برای کسانی که می گویند با این همه مشکلات زندگی نمیتوان به این حرف ها عمل کرد می گویم میشود در مرداب شنا کرد و تصور کرد که در دریا شنا میکنی این تغییری در ماهیت مرداب ایجاد نمیکند ولی مسلما شنا را تحملپذیرتر می کند...خدا رو چه دیدی ..شاید به دریا رسیدی
(نویسنده : فریبا)
زمانی که کوچک بودم بنا به دلایلی مجبور شدم یک سال با پدر بزرگ و مادر بزرگم زندگی کنم..
پدر بزرگ و مادر بزرگ من افرادی سخت کوش و در عین حال قانع بودند .پدر بزرگ پزشک بازنشسته بود و مادر بزرگ در قسمت مالی شرکتی پر رفت و آمد کار می کرد و در نتیجه مسئولیت غیر منتظره نگهداری از من باعث مشکلاتی برای آن ها شد ،چون بسیار کوچک بودم و مدرسه نمی رفتم و پدر بزرگ هم قادر به نگهداری از من نبود نهایتا مادر بزرگم تصمیم گرفت خودش شخصا از من نگهداری کند و بعد از این که به سختی توانست مدیر شرکت را قانع کند ؛ از آن به بعد ما دو نفری به محل کارش می رفتیم .
برای من تجربه سر کار رفتن با مادر بزرگم بسیار جالب بود .او به من آموخته بود که باید مدتی طولانی ساکت باشم و من چون تصور می کردم این رفتار عادی است برایم این کار چندان مشکل نبود . من اغلب از پناهگاهم که نشستن زیر یک میز بزرگ بود خودم را به تماشای مراجعه کنندگان سرگرم می کردم و از این کار لذت زیادی میبردم .از این زمان تصوری بی انتها از رفتارهای مختلف از افراد متفاوت مرا با دنیایی دیگر اشنا کرد ..و این که به تعداد افرادی که مراجعه میکردند میشد رفتارهای متفاوت دید ..و گاهی همان افراد نیز در روزهای مختلف رفتارهایی متفاوت داشتند...
بعد از این دوره نزد مادرم بازگشتم ...
مادرم اعتقاد داشت صحیح نیست که من هر کجا بروم ولی من در درستی این حرف تردید داشتم ،مشاهده آن چه در اطراف می گذرد و مجموعه رفتارهای آنها باعث شکل گیری شخصیت من گردید
..این که از کودکی فهمیدم مردم در زندگی به دو گروه بزرگ تقسیم میشوند .
آن هایی که به فن زیستن موفقیت آمیز دست یافته اند و آنهایی که هنوز برای رسیدن به این مهارت مشکل دارند.
البته منظور من از یادگیری فن موفقیت آمیز زیستن، جمع آوری ثروت و یا قرار گرفتن در مراتب بالای یک شغل توأم با اصطراب نیست .
بلکه منظور من مهارت یافتن در به دست آوردن احساس فراموش شده ای است که پدر بزرگ و مادر بزرگ سخت کوش من در یافته بودند .
بله افرادی که قانع هستند و غالبا بر اساس زندگی در حال و روز به روز عمل می کنند ، خوشحال تر –سالم تر و دارای طول عمر بیشتری هستند و به طور کلی آنهایی که هنوز در کشمکش یافتن این احساس اند افراد غمگینی هستند .
راز این قضیه در چیست؟پاسخ تنها در یک انتخاب ساده نهفته است .
همه ما هر روز در زندگی مان در مورد کارهایی که باید انجام بدهیم دست به انتخاب می زنیم انتخابی که گاهی ما را خوشحال و گاهی غمگین می کند .
اگر این انتخاب ها طبق قوانین درست زندگی باشد از شانس بیشتری برای غلبه بر مشکلات بر خوردار خواهیم شد این قوانین رازهایی مخفی نیستند و از زیر اهرام مصر به دست من نرسیده اند
بلکه قوانین من بر اساس مشاهده افراد موفق و شاد به دست آمده اند .
افرادی که به طور آگاهانه و یا به طور ذاتی از این قوانین پیروی می کنند .
افرادی که به طور ذاتی فاقد این خصیصه اند اغلب احساس می کنند چیزی را گم کرده اند و تمام زندگی را در جستجوی آن صرف می کنند و البته گمشده ی آنها چیزی نیست جز خودشان
البته قبول دارم که تغییر رفتار بسیار سخت است ولی دست یافتنی هست ..
خود من هرگز به همه آنها نرسیدم ..من هم مثل بقیه گاهی اوقات از راه درست خارج می شوم اما می دانم برای بازگشتن مجدد چه باید بکنم .
قوانین من کلیشه ای نیستند مثلا این که قبل از این که از خانه خارج شوی کفشهایت را تمیز کنی کار سختی نیست ولی احساس رضایت خوبی را در تو ایجاد می کند ..
من هنوزم اعتقاد دارم کفش های تمیز و براق تاثیر روانی خوبی در ارتباط با دیگران دارد ..
البته افرادی هم هستند که به هیچکدام از این قوانین عمل نمی کنند و به نظر هم موفق می رسند خوب من مطمئنم همه ما به خوبی این مردم که شاید بسیار ثروتمند هم هستند
را میشناسیم ..شاید بی رحم ..دیکتاتور مآب ،غیر قابل تحمل ، و نان به نرخ روز خورباشند ..
ولی من مطمئنم خیلی ها ترجیح میدهند شب ها راحت بخوابند و خودشان باشند و مثل یک انسان خوب و مهربان زندگی کنند .
من شخصا زمانی که می خواهم بخوابم دوست دارم مروری سریع از روزی که گذشت داشته باشم و با امیدواری بتوانم به خودم بگویم ..
خــــــــــــــــوب روز خوبی بود این طور نبود؟
این احساس که به دیگران بیشتر از این که صدمه بزنم مهربانی کرده ام ....
قوانین من :
1 - وقتی اشتباهی را در سن بالا انجام می دهیم خودتان را سرزنش می کنید که من که سنی ازم گذشته چرا؟ولی خودتان را سرزنش نکنید زیرا وقتی شما بزرگتر می شوید لزوما داناتر نخواهید شد ..این را به یاد داشته باشید ..
2 - اگر بپذیری که گذشته ها گذشته و تأسف و افسوس دردی را دوا نمیکند از حال راضی خواهید بود ..
مگر می توان زمان را به عقب بازگردانید؟
این که بگویید کاش این کار را انجام نداده بودم مشکلی را حل نخواهد کرد .
3_ به نظر من اجتماعی بودن و مهربانی و گذراندن روزی بدون رنجاندن دیگران بسیار با ارزش تر از داشتن مدرن ترین فن آوری است .
یادت باشه اونا فقط ابزاری هستند برای شاد کردن تو .. شادی رو میتوان در چیزهای راحت تری جستجو کرد
4 - در زندگی هدف کوتاه مدت و بلند مدت داشته باشید ..
اهداف کوتاه مدت مانند پله هایی برای اهداف بلند مدت عمل می کنند ..
5 - در طرز تفکر انعطاف پذیر باشید .به دلایل دیگران نیز گوش دهید ..
اگر فکر کنی همه ی جواب ها را می دانی راه به جایی نخواهی برد .
6 - مشاور خود باشید و به ندای عقل و درون خود گوش دهید.انگار کسی با شما حرف می زند ..این یعنی خود آگاهی. بد نیست .گاهی خودتان را به جای طرف مقابل بگذارید
7 - وقتی کسی از شما سوالی پرسید که از پاسخ مطمئن نیستید سریع جواب ندهید تا 10 بشمارید ..کمی مکث می تواند از بروز مشکلات زیادی جلوگیری کند .
8 - بعضی ها فکر می کنن اگه پای همسایه شون بشکنه اونا بهتر راه میرن .
با تحقیر کسانی که از تو موفقترند یا خصوصیت برجسته ای دارند تو بالاتر نخواهی رفت ..
9 - قدر چیزهایی که در حال حاضر دارید بدانید سپس به دنبال چیزهای بهتری باشید .
رمز خوشبختی این است ارزش چیزی که اکنون دارم بدانم چون چیزهایی که الان دارم واقعی هستند و چیزی که در آینده هست شاید هرگز به دست نیاید .
پس همیشه در آینده زندگی کردن خطاست.
10 - مرتب و آراسته لباس پوشیدن می تواند به روز شما قشنگی و جلا دهد، آگاهانه رفتار کنید و به استقبال روز بروید ..بیدار شوید ، دوش بگیرید ..شوخی و صحبت کنید فموهایتان را شانه کنید .
مسواک بزنیدو لباس تمیز و مرتبی بپوشید و عطر بزنید .انگار دارید برای یک مصاحبه ی شغلی یا جشن تولد می روید ..
مطمئن باشید آن وقت آن روز هم برای شما شاداب و پر انرژی خواهد بود
11 - حتما سعی کنید یک سیستم اعتقادی داشته باشید ،نمی خواهم شعار مذهبی بدهم اما کسانی که سیستم اعتقادی دارند در مواقع بحران صبر و تحمل بیشتری دارند .
به خاطر ندارم این جمله از کیست ولی به نظرم برای آنهایی که به هیج چیز اعتقاد ندارند با کمی تعمق بسیار کارساز خواهد بود .
این که بهتر است به خداوند اعتفاد داشته باشی و بعد از مرگ متوجه شوی طرز فکرت اشتباه بوده تا این که اعتقاد نداشته باشی و بعد از مرگ متوجه شوی که خداوند وجود دارد .
البته نه صد در صد ولی به نظرم جمله در خور تفکریست
اعتقاد یعنی آرامش از بودن هدف و دعا کردن و دریافت انرژی مثبت ..حتی اگر تلقین باشد ..زندگی شما را زیبا خواهد کرد با افراد بی اعتقاد همکلام شدن تنها انسان را به سمت پوچی و مرگ تدریجی سوق می دهد .
12 - زمان اندکی را به خودتان اختصاص دهید شاید تنها 10 دقیقه برای تجدید قوا ...هیچ کاری نکنید فقط عمیق و آرام نفس بکشید و چشمانتان را ببندید و به صدای تنفس خود گوش دهید ..
13 - یه وقت هایی لازم است به خودمان بخندیم ..
دقیقا عید امسال بود ..من لازانیا درست کرده بودم .بعد از شام قبل از این که آماده شستن ظرف ها بشم ظرف کثیف لازانیا از دستم افتاد و شکست .
در اون زمان تنها به خودم می خندیدم ..میدونید چرا؟/چون شستن ظرف پیرکس لازانیا کار سختی هست و خوشحال بودم که این ظرف قبل از شستن شکست نه بعد از اون ...
14 - همیشه احتمال شکست وجود دارد و هرگز نمیدانید کدام قسمت از تلاشتان نتیجه خواهد داد برای به وجود آمدن یک درخت سیب کاشت 100 دانه لازم است تا یک یا دو عدد به بار بنشیند .
بعضی از کارها را بدون چشم داشت و تنها به خاطر دلتان انجام دهید مثل 98 دانه ای که ثمری نداشت هر چند که باعث اطمینان خاطر باغبان از ثمر بخش بودن کِشت است .
15 - هیچ گاه احساستان را سرکوب نکنید .آن ها را به شیوه ی درستی ابراز کنید .حتی در زمان عصبانیت فقط تا 10 بشمارید تا کاری نکنید که بعد ها پشیمان شوید .
از کسانی که برای شما کاری انجام می دهند تشکر کنید ..
اگر کسی را دوست دارید به او بگویید چه اشکالی دارد صبح قبل از رفتن به سر کار پدر و مادرتان را در آغوش بگیرید .میدونین با این کار چه روز زیبایی را برای آنها رقم زده اید؟
16 - این هنر را که چه زمانی باید از موضوع یا شخصی خود را کنار بکشید.در خود پرورش دهید ...
اگر ارتباط و پیوند شما با کار و یا با کسی در حال کمرنگ شدن و تمام شدن و متضرر شدن شما است به جای این که به خودتان با ادامه آن صدمه بزنید یاد بگیرید که آن را کنار بگذارید.
17 - فرض کنید رئیس یک اداره ،خلبان یک هواپیما، مادر یک خانواده پر جمعیت هستید اگر مریض شوید چه کسی زندگی شماو کسانی که به شما وابسته اند را اداره خواهد کرد .
پس از خودتان مراقبت کنید
18 - سعی کنید جوان بمانید :واقعا فکر می کنید جوان ماندن به سن کم است؟
هستند کسانی که در ظاهر جوانند ولی هیچ احساسی از حرارت و شوق و شور در آن ها نیست و در عوض کسانی هستند که با این که از آنها سنی گذشته است وجودشان به هر محفلی شادی و خوشحالی می بخشد و همیشه سرحال و شادابند ..
جوان ماندن یک حالت روحی است نه جسمی .
19 - به محض این که در بروز و پیش آمدن مشکلی پذیرفتی که مقصر نیستس از آن بگذر . لزومی ندارد که با مرور دوباره آن به دنبال موردی برای محکومیت خودت باشی .
20 - اگر نسبت به چیزی که می خواهید به کسی قرض بدهید وسواس دارید ،آن را قرض ندهید چون همیشه احتمال عدم بازگشت آن است .
اگر برگشتنش برای شما خیلی مهم است پس قرض ندهید .
21 - با افراد مثبت معاشرت کنید آنهایی که شما را بالا می کشند و دید مثبتی به زندگی دارند .کسانی که با دیدنشان احساس شعف می کنید و شما را می خندانند امی شما هستند و تشویق تان می کنند و به شما روحیه می دهند تا به رویارویی با زندگی بروید.
22 - هیچ گاه در پی گرفتن انتقام نباشید اگر این کار را بکنبد شما نیز به سطح آن افراد تنزل پیدا خواهید کرد و بعدا پشیمان خواهید شد
و کلام آخر را برای کسانی که می گویند با این همه مشکلات زندگی نمیتوان به این حرف ها عمل کرد می گویم میشود در مرداب شنا کرد و تصور کرد که در دریا شنا میکنی این تغییری در ماهیت مرداب ایجاد نمیکند ولی مسلما شنا را تحملپذیرتر می کند...خدا رو چه دیدی ..شاید به دریا رسیدی
آشنـایی به فایـده های اعجـاب انگیـز سرکـه سیـب
حتمن باید شنیده باشید که میگن خوردن یک سیب در روز شما رو از مراجعه به دکتر بی نیاز می کنه!
حالا سرکه اش هم سرشار از خاصیت هست و معجزات زیادی داره! سرکه سیب حاوی مواد معدنی زیادی هست و علاوه بر خواصی که کلن سرکه بر روی دستگاه های تصفیه کننده خون داره٬
سرکه ی سیب خواص بیشتری هم داره و نه تنها یک "اسید استیک" سالم و ملایم هست و بر روی کبد و کیسه صفرا اثر فعال کننده داره،
بلکه به مقدار قابل توجهی دارای پتاسیم٬ فسفر٬ کلرور منیزیم٬ کلرورسدیم٬ گوگرد٬ ویتامین های گروه B و ویتامین D هست که این مواد موجود در سرکه سیب باعث طراوت و نشاط سلول های بدن می شه و می تونه دستگاه گوارش را فعال کنه و اثر فوق العاده خوبی هم بر روی هضم مواد چربی گوشتی و پروتئین داره.
در اینجا اشاره ای داریم به فواید کاربردی، تغذیه ای و بهداشتی سرکه سیب که امیدواریم شما دوستان به این محلول مفید بیشتر از قبل توجه داشته باشید :
آشنایی با برخی فواید سرکه سیب !
1. متوقف کردن سکسکه :
به هنگام سکسکه، خوردن یک قاشق چای خوری سرکه سیب به دلیل مزه ترش آن به متوقف کردن آن کمک می کند.
2. دندان های سفیدتر :
اگر می خواهید دندان هایی سفیدتر داشته باشید، غرغره کردن سرکه سیب در صبح توصیه می شود.
سرکه سیب به از بین بردن لکه ها، باکتری های دهان و لثه و سفید کردن دندان ها کمک می کند.
بعد از غرغره کردن مانند روزهای معمولی مسواک بزنید. دندان های خود را یک بار در هفته در صورت امکان با جوش شیرین بشویید، این کار نیز برای از بین بردن لکه ها و سفید شدن دندان ها موثر است.
شما همچنین می توانید از نمک به عنوان خمیردندان جایگزین استفاده کنید.
اگر لثه های شما احساس نرمی دارند به مسواک زدن با نمک در هر روز ادامه دهید.
3. رفع مشکلات معده :
اگر مشکل معده شما مشکلی باکتریایی باشد یک جرعه از آب سرکه سیب به خاطر خاصیت آنتی بیوتیکی آن می تواند کارساز باشد.
برخی از کارشناسان ادعا می کنند که سرکه سیب حاوی پکتین است که می تواند به تسکین اسپاسم روده کمک کند.
4. از بین بردن خستگی تمرین های ورزشی :
انجام تمرین های ورزشی باعث ساخت اسید لاتیک در بدن می شود، و ایجاد خستگی می کند.
گاهی نیز، این اسید به واسطه استرس های شدبد در بدن تولید می شود.
اما اسیدهای آمینه در سرکه سیب مانند یک پادزهر عمل می کنند. سرکه سیب حاوی پتاسیم و آنزیم هایی است که احساس خستگی شما را رفع می کند.
دفعه بعد که احساس خستگی کردید یک یا دو قاشق از سرکه سیب را با یک لیوان آب یا یک لیوان نوشیدنی سرد مخلوط کرده و نوش جان کنید و منتظر تاثیر شگفت انگیز آن بمانید.
5. پیشگیری از سوء هاضمه :
برای پیشگیری از سوء هاضمه، خوردن مقداری سرکه سیب، قبل از غذا را امتحان کنید. اگر می دانید که بعد از خوردن غذا احساس پشیمانی خواهید کرد این درمان سنتی را امتحان کنید. یک قاشق چایخوری عسل و یک قاشق چایخوری سرکه سیب را با یک لیوان آب گرم مخلوط کنید و ۳۰ دقیقه قبل از وعده غذایی بنوشید.
دیگر از خوردن غذا احساس پشیمانی نخواهید کرد.
6. جلوگیری از گرفتگی عضلات پا در شب :
با اضافه کردن دو قاشق غذا خوری سرکه سیب و مقدار کمی عسل به یک لیوان آب و خوردن آن در شب از گرفتگی عضلات پا در شب جلوگیری کنید.
مدت کوتاهی پس از مصرف این مقدار سرکه سیب، دیگر از گرفتگی های دردناکی که شب هنگام برای شما پیش می آیند، خبری نخواهد بود.
7. رفع گرفتگی بینی :
یک قاشق چایخوری سرکه سیب را در یک لیوان آب مخلوط کنید و بنوشید. اینکار به از بین رفتن گرفتگی بینی شما کمک می کند.
8. کاهش گلو درد :
به محض اینکه احساس سوزش در گلوی خود کردید یک مقدار سرکه سیب بنوشید.
این سرکه به از بین بردن عفونت کمک زیادی خواهد کرد زیرا که میکروب ها در محیط اسیدی سرکه دوام نمی آورند.
کافی است یک چهارم فنجان سرکه سیب را با یک چهارم فنجان آب گرم مخلوط کنید و هر ساعت یک بار غرغره کنید.
*************************************************
آشنایی با خواص سرکه سیب برای زیبایی، مو و بدن !
مو: سرکه سیب موهای شما را شفاف کرده و موجب درخشندگی آن میشود.
برای این کار، درون ظرف شامپوهای قدیمی و خالی شده، نصف قاشق غذاخوری سرکه سیب را با یک پیمانه آب مخلوط کرده و پس از شامپو زدن، روی موهای خود بریزید و این کار را چند بار در هفته انجام دهید.
صورت:
آیا میدانید شستن صورت با سرکه سیب به تنظیم ph پوست شما کمک میکند؟
به این منظور، سرکه سیب را با دو قسمت آب ترکیب کرده و با استفاده از یک پنبه آن را به صورت خود بمالید.
شما میتوانید این کار را هنگام شب، پس از شستن صورت و یا صبح، قبل از استفاده از مرطوب کننده انجام دهید.
همچنین میتوانید سرکه سیب را برای روشن شدن پوست خود روی نقاط تیره آن بمالید و تا صبح آن را پاک نکنید.
دستها و پاها:
آیا پس از یک روزکاری طولانی دستها و پاهایتان خسته و متورم شدهاند؟
با خود مهربان باشید و دستها و پاهایتان را درون مخلوط آب گرم و سرکه سیب ماساژ دهید.
دندان:
آیا میدانید سرکه سیب کمک خوبی برای از بین بردن لکه دندان خواهد بود؟
سرکه سیب را به طور مستقیم روی دندانهای خود بمالید و پس از چند دقیقه آن را بشویید.
آفتاب سوختگی:
آیا دچار آفتاب سوختگی بدی شدهاید؟
به آب درون وان حمام، یک پیمانه سرکه سیب اضافه کرده و به مدت 10 دقیقه درون آن قرار گیرید.
پس از اصلاح (افتر شیو):
درون یک بطری، آب و سرکه سیب را به اندازه مساوی با هم خوب ترکیب کنید.
سم زدایی:
برای شستشوی بدن به خصوص کلیهها، دو قاشق غذاخوری سرکه سیب را درون دو لیتر آب تصفیه شده بریزید و در طی روز کم کم از آن بنوشید.
کاهش وزن:
یکی از بهترین فرمولها برای درمان اضافه وزن مصرف یک قاشق مرباخوری سرکه سیب در یک لیوان آب ولرم ناشتا هست.
خیلیها که به دنبال رژیمهای لاغری هستند معتقدند سرکه سیب به سوزاندن چربیها در بدن کمک میکند.
**********************************************
کاربرد سرکه سیب برای بهداشت خانه و حیوانات خانگی !
تمیز کردن:
نصف پیمانه سرکه سیب را با یک پیمانه آب مخلوط کرده و از آن برای تمیز کردن مایکروویو، کاشیهای حمام، سطوح آشپزخانه، شیشه پنجرهها و آینهها استفاده کنید.
از این ترکیب همچنین میتوانید به عنوان ضدعفونیکننده استفاده کنید.
رفع کک از حیوانات خانگی و وسایل خانه:
سرکه سیب را که با 50 درصد آب ترکیب کرده وبرای رفع کک، روی پوست حیوان و نیز مبلمان خانه اسپری کنید.
***************************************************
خواص سرکه سیب برای حفظ سلامتی و بهداشت
به گفته پزشکان سرکه سیب عصاره طبیعی سیب است که مواد سمی و زاید بدن را از بین میبرد.
برخی از متخصصان معتقدند مصرف سرکه سیب به همراه آب گوجهفرنگی یا هویج خواص آن را افزایش میدهد.
سرکه سیب موجب کاهش زگیل و خالهای پوستـی میشود و از سویی دیگر در رفع ترکهای پاشنه پا و دست موثر است.
همچنینتوصیه میشود که برای درمان خارش پوست سر، خشکی مـوهـا و شوره سر نیز از سرکه سیب استفاده شود.
هرچند سرکه سیب خاصیت اسیدی دارد، اما موجب تقویت دستگاه گوارش و کاهـش ناراحتیکلیه و مثانه می شود.
حتا نوشیدن سرکه سیب برای رفع سنگ صفرا، بـهبـود "آرتـروز" و جلوگیری از خونریزی بینـی توصیه میشود.
سرکه سیب طبـیعـی یـکـی از بهترین عوامل سالم و شاداب نگهداشتن بدن است و بهتر است به همراه آب و مقداری عسل مصرف شود.
سالیان سال مردم معتقد بودند سرکه سیب، بعنوان ماده ای بر علیه عفونت و حتی برای رفع پوکی استخوان و برای هضم بهتر موادغذایی موثر است.
سرکه سیب از بروز سرطان پیشگیری هم می کند.
اگر چه سرکه سیب سرطان را درمان نمی کند، ولی بدلیل داشتن "آنتی اکسیدان"، رادیکال های آزاد را در بدن از بین می برد.
رادیکال های آزاد ترکیبات خطرناکی هستند که در اثر اکسیداسیون به وجود می آیند و باعث تخریب سلول های بدن، پیری زودرس سلول ها و ایجاد سرطان می شوند.
"بتاکاروتن" آنتی اکسیدان مهمی است که در سرکه سیب وجود دارد و رادیکال های آزاد را خنثی می کند.
سرکه سیب علاوه بر بتاکاروتن، ماده دیگری نیز دارد که از سرطان جلوگیری می کند.
نام این ماده "پکتین" است.
پکتین یک نوع فیبر غذایی است.
مطالعات نشان داده که دریافت زیاد فیبر از بروز سرطان و به خصوص سرطان روده جلوگیری می کند،
زیرا فیبرها با مواد سرطان زا در روده ترکیب می شوند و باعث دفع سریع تر آنها از بدن می شوند.
*************************************************
سایر فواید سرکه سیب !
1. سرکه سیب دارای خاصیت آنتی بیوتیکی و ضدعفونی کننده است.
ضد باکتری و ضد قارچ است و باعث ارتقاء عمل سیستم ایمنی بدن در مقابله با عوامل بیماری زا می شود.
2. مقدار پتاسیم بدن را تنظیم می کند، در نتیجه به حفظ تعادل اسیدی- بازی خون کمک می کند.
3. برای تصلب شرائین مفید است، زیرا هنگام مستحکم شدن استخوان ها، توده کلسیمی موجود در مفاصل را تجزیه می کند.
4. برای درمان مسمومیت غذایی و ناراحتی های گوارشی مفید است.
5. عفونت ادراری را بهبود می بخشد.
6. فشار خون بالا را کاهش می دهد.
7. در افرادی که داروهای دیورتیک ( ادرارآور ) مصرف می کنند، مصرف سرکه سیب، باعث جایگزین شدن و جبران پتاسیم از دست رفته می شود.
برای این منظور دو قاشق مرباخوری سرکه سیب را با مقداری آب مصرف کنید.
rozanehonline.com
حالا سرکه اش هم سرشار از خاصیت هست و معجزات زیادی داره! سرکه سیب حاوی مواد معدنی زیادی هست و علاوه بر خواصی که کلن سرکه بر روی دستگاه های تصفیه کننده خون داره٬
سرکه ی سیب خواص بیشتری هم داره و نه تنها یک "اسید استیک" سالم و ملایم هست و بر روی کبد و کیسه صفرا اثر فعال کننده داره،
بلکه به مقدار قابل توجهی دارای پتاسیم٬ فسفر٬ کلرور منیزیم٬ کلرورسدیم٬ گوگرد٬ ویتامین های گروه B و ویتامین D هست که این مواد موجود در سرکه سیب باعث طراوت و نشاط سلول های بدن می شه و می تونه دستگاه گوارش را فعال کنه و اثر فوق العاده خوبی هم بر روی هضم مواد چربی گوشتی و پروتئین داره.
در اینجا اشاره ای داریم به فواید کاربردی، تغذیه ای و بهداشتی سرکه سیب که امیدواریم شما دوستان به این محلول مفید بیشتر از قبل توجه داشته باشید :
آشنایی با برخی فواید سرکه سیب !
1. متوقف کردن سکسکه :
به هنگام سکسکه، خوردن یک قاشق چای خوری سرکه سیب به دلیل مزه ترش آن به متوقف کردن آن کمک می کند.
2. دندان های سفیدتر :
اگر می خواهید دندان هایی سفیدتر داشته باشید، غرغره کردن سرکه سیب در صبح توصیه می شود.
سرکه سیب به از بین بردن لکه ها، باکتری های دهان و لثه و سفید کردن دندان ها کمک می کند.
بعد از غرغره کردن مانند روزهای معمولی مسواک بزنید. دندان های خود را یک بار در هفته در صورت امکان با جوش شیرین بشویید، این کار نیز برای از بین بردن لکه ها و سفید شدن دندان ها موثر است.
شما همچنین می توانید از نمک به عنوان خمیردندان جایگزین استفاده کنید.
اگر لثه های شما احساس نرمی دارند به مسواک زدن با نمک در هر روز ادامه دهید.
3. رفع مشکلات معده :
اگر مشکل معده شما مشکلی باکتریایی باشد یک جرعه از آب سرکه سیب به خاطر خاصیت آنتی بیوتیکی آن می تواند کارساز باشد.
برخی از کارشناسان ادعا می کنند که سرکه سیب حاوی پکتین است که می تواند به تسکین اسپاسم روده کمک کند.
4. از بین بردن خستگی تمرین های ورزشی :
انجام تمرین های ورزشی باعث ساخت اسید لاتیک در بدن می شود، و ایجاد خستگی می کند.
گاهی نیز، این اسید به واسطه استرس های شدبد در بدن تولید می شود.
اما اسیدهای آمینه در سرکه سیب مانند یک پادزهر عمل می کنند. سرکه سیب حاوی پتاسیم و آنزیم هایی است که احساس خستگی شما را رفع می کند.
دفعه بعد که احساس خستگی کردید یک یا دو قاشق از سرکه سیب را با یک لیوان آب یا یک لیوان نوشیدنی سرد مخلوط کرده و نوش جان کنید و منتظر تاثیر شگفت انگیز آن بمانید.
5. پیشگیری از سوء هاضمه :
برای پیشگیری از سوء هاضمه، خوردن مقداری سرکه سیب، قبل از غذا را امتحان کنید. اگر می دانید که بعد از خوردن غذا احساس پشیمانی خواهید کرد این درمان سنتی را امتحان کنید. یک قاشق چایخوری عسل و یک قاشق چایخوری سرکه سیب را با یک لیوان آب گرم مخلوط کنید و ۳۰ دقیقه قبل از وعده غذایی بنوشید.
دیگر از خوردن غذا احساس پشیمانی نخواهید کرد.
6. جلوگیری از گرفتگی عضلات پا در شب :
با اضافه کردن دو قاشق غذا خوری سرکه سیب و مقدار کمی عسل به یک لیوان آب و خوردن آن در شب از گرفتگی عضلات پا در شب جلوگیری کنید.
مدت کوتاهی پس از مصرف این مقدار سرکه سیب، دیگر از گرفتگی های دردناکی که شب هنگام برای شما پیش می آیند، خبری نخواهد بود.
7. رفع گرفتگی بینی :
یک قاشق چایخوری سرکه سیب را در یک لیوان آب مخلوط کنید و بنوشید. اینکار به از بین رفتن گرفتگی بینی شما کمک می کند.
8. کاهش گلو درد :
به محض اینکه احساس سوزش در گلوی خود کردید یک مقدار سرکه سیب بنوشید.
این سرکه به از بین بردن عفونت کمک زیادی خواهد کرد زیرا که میکروب ها در محیط اسیدی سرکه دوام نمی آورند.
کافی است یک چهارم فنجان سرکه سیب را با یک چهارم فنجان آب گرم مخلوط کنید و هر ساعت یک بار غرغره کنید.
*************************************************
آشنایی با خواص سرکه سیب برای زیبایی، مو و بدن !
مو: سرکه سیب موهای شما را شفاف کرده و موجب درخشندگی آن میشود.
برای این کار، درون ظرف شامپوهای قدیمی و خالی شده، نصف قاشق غذاخوری سرکه سیب را با یک پیمانه آب مخلوط کرده و پس از شامپو زدن، روی موهای خود بریزید و این کار را چند بار در هفته انجام دهید.
صورت:
آیا میدانید شستن صورت با سرکه سیب به تنظیم ph پوست شما کمک میکند؟
به این منظور، سرکه سیب را با دو قسمت آب ترکیب کرده و با استفاده از یک پنبه آن را به صورت خود بمالید.
شما میتوانید این کار را هنگام شب، پس از شستن صورت و یا صبح، قبل از استفاده از مرطوب کننده انجام دهید.
همچنین میتوانید سرکه سیب را برای روشن شدن پوست خود روی نقاط تیره آن بمالید و تا صبح آن را پاک نکنید.
دستها و پاها:
آیا پس از یک روزکاری طولانی دستها و پاهایتان خسته و متورم شدهاند؟
با خود مهربان باشید و دستها و پاهایتان را درون مخلوط آب گرم و سرکه سیب ماساژ دهید.
دندان:
آیا میدانید سرکه سیب کمک خوبی برای از بین بردن لکه دندان خواهد بود؟
سرکه سیب را به طور مستقیم روی دندانهای خود بمالید و پس از چند دقیقه آن را بشویید.
آفتاب سوختگی:
آیا دچار آفتاب سوختگی بدی شدهاید؟
به آب درون وان حمام، یک پیمانه سرکه سیب اضافه کرده و به مدت 10 دقیقه درون آن قرار گیرید.
پس از اصلاح (افتر شیو):
درون یک بطری، آب و سرکه سیب را به اندازه مساوی با هم خوب ترکیب کنید.
سم زدایی:
برای شستشوی بدن به خصوص کلیهها، دو قاشق غذاخوری سرکه سیب را درون دو لیتر آب تصفیه شده بریزید و در طی روز کم کم از آن بنوشید.
کاهش وزن:
یکی از بهترین فرمولها برای درمان اضافه وزن مصرف یک قاشق مرباخوری سرکه سیب در یک لیوان آب ولرم ناشتا هست.
خیلیها که به دنبال رژیمهای لاغری هستند معتقدند سرکه سیب به سوزاندن چربیها در بدن کمک میکند.
**********************************************
کاربرد سرکه سیب برای بهداشت خانه و حیوانات خانگی !
تمیز کردن:
نصف پیمانه سرکه سیب را با یک پیمانه آب مخلوط کرده و از آن برای تمیز کردن مایکروویو، کاشیهای حمام، سطوح آشپزخانه، شیشه پنجرهها و آینهها استفاده کنید.
از این ترکیب همچنین میتوانید به عنوان ضدعفونیکننده استفاده کنید.
رفع کک از حیوانات خانگی و وسایل خانه:
سرکه سیب را که با 50 درصد آب ترکیب کرده وبرای رفع کک، روی پوست حیوان و نیز مبلمان خانه اسپری کنید.
***************************************************
خواص سرکه سیب برای حفظ سلامتی و بهداشت
به گفته پزشکان سرکه سیب عصاره طبیعی سیب است که مواد سمی و زاید بدن را از بین میبرد.
برخی از متخصصان معتقدند مصرف سرکه سیب به همراه آب گوجهفرنگی یا هویج خواص آن را افزایش میدهد.
سرکه سیب موجب کاهش زگیل و خالهای پوستـی میشود و از سویی دیگر در رفع ترکهای پاشنه پا و دست موثر است.
همچنینتوصیه میشود که برای درمان خارش پوست سر، خشکی مـوهـا و شوره سر نیز از سرکه سیب استفاده شود.
هرچند سرکه سیب خاصیت اسیدی دارد، اما موجب تقویت دستگاه گوارش و کاهـش ناراحتیکلیه و مثانه می شود.
حتا نوشیدن سرکه سیب برای رفع سنگ صفرا، بـهبـود "آرتـروز" و جلوگیری از خونریزی بینـی توصیه میشود.
سرکه سیب طبـیعـی یـکـی از بهترین عوامل سالم و شاداب نگهداشتن بدن است و بهتر است به همراه آب و مقداری عسل مصرف شود.
سالیان سال مردم معتقد بودند سرکه سیب، بعنوان ماده ای بر علیه عفونت و حتی برای رفع پوکی استخوان و برای هضم بهتر موادغذایی موثر است.
سرکه سیب از بروز سرطان پیشگیری هم می کند.
اگر چه سرکه سیب سرطان را درمان نمی کند، ولی بدلیل داشتن "آنتی اکسیدان"، رادیکال های آزاد را در بدن از بین می برد.
رادیکال های آزاد ترکیبات خطرناکی هستند که در اثر اکسیداسیون به وجود می آیند و باعث تخریب سلول های بدن، پیری زودرس سلول ها و ایجاد سرطان می شوند.
"بتاکاروتن" آنتی اکسیدان مهمی است که در سرکه سیب وجود دارد و رادیکال های آزاد را خنثی می کند.
سرکه سیب علاوه بر بتاکاروتن، ماده دیگری نیز دارد که از سرطان جلوگیری می کند.
نام این ماده "پکتین" است.
پکتین یک نوع فیبر غذایی است.
مطالعات نشان داده که دریافت زیاد فیبر از بروز سرطان و به خصوص سرطان روده جلوگیری می کند،
زیرا فیبرها با مواد سرطان زا در روده ترکیب می شوند و باعث دفع سریع تر آنها از بدن می شوند.
*************************************************
سایر فواید سرکه سیب !
1. سرکه سیب دارای خاصیت آنتی بیوتیکی و ضدعفونی کننده است.
ضد باکتری و ضد قارچ است و باعث ارتقاء عمل سیستم ایمنی بدن در مقابله با عوامل بیماری زا می شود.
2. مقدار پتاسیم بدن را تنظیم می کند، در نتیجه به حفظ تعادل اسیدی- بازی خون کمک می کند.
3. برای تصلب شرائین مفید است، زیرا هنگام مستحکم شدن استخوان ها، توده کلسیمی موجود در مفاصل را تجزیه می کند.
4. برای درمان مسمومیت غذایی و ناراحتی های گوارشی مفید است.
5. عفونت ادراری را بهبود می بخشد.
6. فشار خون بالا را کاهش می دهد.
7. در افرادی که داروهای دیورتیک ( ادرارآور ) مصرف می کنند، مصرف سرکه سیب، باعث جایگزین شدن و جبران پتاسیم از دست رفته می شود.
برای این منظور دو قاشق مرباخوری سرکه سیب را با مقداری آب مصرف کنید.
rozanehonline.com
"لعبت والا" و عشق ماندگار ! (گفتگوی "دوچه وله پارسی" با خانم "لعبت والا"، چامه سرای محبوب و چیره دست و تنها خاله باقیمانده برای من) !
نامش لعبت است و نام فامیلش والا.
بامسماترین نامی که تا به حال شنیدهام. همچنان در هشتاد سالگی لعبتی است والا.
شصت سالی که شعر میگوید و از عشق میسراید.
از نخستین سروده هایش تا به امروز چیزی جز عشق نگفته است.
از "رقص یادها" تا " گسست" و سپس "پرواِز خیال" همه عصارهی عشقی است که لعبت هنوز و همچنان بر فراز خیال به سوی آن پرواز میکند. میگوید «در این شصت سال کلام من عوض نشده. نمیدانم این را باید دلیل در جا زدن در کار بدانم یا صداقتم در کلام.»
دویچه وله: خانم والا، مفهوم عشقی که شما در شعرهایتان به کار میبرید، آیا همان عشق میان دو جنس مخالف است؟
لعبت والا: نه… تنها عشق زن و مرد نسبت به هم نیست.
عشق به همه چیز، عشق به طبیعت. معشوق اصلی من واقعن طبیعت است.
وقتی دریا را میبینم، وقتی یک درخت پرگل و شکوفه را میبینم… موقع بهار، من عاشقانه تر شعر میگویم.
برای اینکه شکوفایی طبیعت من را به هیجان میآورد.
یادم میآید، اولین باری که به شیراز رفته بودم و میخواستم به حافظیه، پهلوی حافظ بروم، این راه را که میرفتم، درست احساس عاشقی را داشتم که دارد به دیدار معشوق میرود.
یعنی تمام آن هیجان را داشتم. اینها همه عشق است.
یا عشق به فرزند، عشق به همسایه، عشق به آن بچه گرسنه توی آفریقا، عشق به تمام موجوداتی که روی کره خاک هستند.
به نظر من، اینها زندگی را میسازند.
به هرحال، مایه اصلی برای من عشق است.
چگونه توانستید شعرهایتان را منتشر کنید،
در حالی که یواشکی قایمشان میکردید که مادر نبیند یا خویشاوندان احتمالن نبینند؟
من پدرم را بیاد ندارم، ولی برادرهایم که هشت سال و شش سال بزرگتر از من بودند، خیلی متعصب بودند.
مادرم هم بسیار زن مقتدر و خشنی بود.
چون به هرحال باید کار پدر و مادر را با هم انجام میداد و دوتا پسر را سرپرستی میکرد،
میبایستی خیلی خشونت به کار میبرد که بتواند از عهده کار بربیاید.
آن هم در جهان و سرزمینی که مردسالاری بنیان آن است.
طبیعتن من هم که فرزند کوچک و آخرین فرزند خانواده بودم،
آنموقع همه در قبال من احساس مسئولیت میکردند و فکر میکردند اگر بخواهم کتابهای شعر یا رمان بخوانم، از راه به در میشوم.
به همین دلیل، زندگی من خیلی محدود بود.
این را من بارها در همه مصاحبه ها گفته ام، برای شما هم باز تکرار میکنم که تنها کتابی که غیر از کتابهای درسی ام داشتم، جزوه کوچکی بود به نام "سخنان شیوا" اثر عبدالعظیم خان قریب.
این کتاب را من از سر تا ته میخواندم و باز دوباره مرور میکردم.
این تنها کتابی بود که در اختیار من بود.
ولی من یواشکی شعرهایم را میگفتم و زیر بالشم هم قایم میکردم.
زمانی که شاید پانزده یا شانزده ساله بودم، استاد نظام وفا که دو صفحه وسط مجله "تهران مصور" در اختیار او بود،
شعری گفته بود و من به خیال خودم، آمدم به استقبال.
به قول معروف، به اقتفای او رفتم و با همان وزن و قافیه شعر را گفتم. روزی که به دفتر تهرانمصور، برای دیدن برادرم رفته بودم،
این شعر را به استاد دادم؛ البته با خجالت و با سرخ و سبز شدن، رفتم و شعر را به او دادم.
خیلی زیاد مرا تشویق کرد و توی صفحه خودش، همانجایی که شعر خود را میگذاشت، شعر مرا هم گذاشت.
در حقیقت، او پارتی من پیش برادرم شد و به این طریق، در به روی من باز شد.
برادرتان آن موقع تهران مصور را اداره میکردند؟
بله؛ برادرم مدیر تهران مصور بود.
این اتفاق، خیلی سروصدا کرد.
به خاطر اینکه داریوش رفیعی این شعر مرا توی مجله دیده بود و با آن صدای گرم و شیرینی که داشت، در برنامه رادیویی که آن موقع زنده پخش میشد، خواند.
پس من یکشبه، ره صدساله طی کردم.
یعنی هم شعرم چاپ شد و هم از رادیو پخش شد.
این شد که طبیعتن برادر من، دیگر نتوانست جلوی مرا بگیرد.
سردبیر مجله، آقای محمود رجا هم انسان بسیار شریف و خوبی بود و خیلی هم نسبت به من مهربان بود و به من میدان داد.
یکی از کارهای او و مأموریتی که به من داد این بود که گفت:
برو بگرد، همه خانمهایی را که شعر میگویند پیدا کن و از آنها رپرتاژ تهیه کن.
به این شکل بود که من رفتم با سیمین نازنین، سیمین بهبهانی عزیز، فروغ، خانم نیره سعیدی، خانم منصوره اتابکی، آذر خواجوی، مهین پایا و… گفتوگو کردم؛
زنان شاعری که از آنها در روزنامه ها و مجله ها چیزی نوشته نمیشد،
ولی حضور داشتند و بودند.
من برای تهیه رپرتاژ از آنان رفتم و با آنها آشنا شدم.
بعد از آن دیگر، چاپ شعرهای زنان در مجلات مد شد.
چه سالی بود، آیا یادتان میآید؟
من تاریخ ها به یادم نمیماند، ولی من حدودن ۱۶ ساله بوده ام.
۱۶ را از ۸۰ کم کنید، ببینید چه سالی میشود.
یکی از خصوصیات من این است که سنم را راحت میگویم.
میگویند خانمها معمولاً سنشان را نمیگویند، ولی من میگویم.
آیا شما در همه زمینه ها شهامت های لازم را دارید؟
نه… زندگی است دیگر، چه فرقی میکند.
ولی اشکالش این است که ۸۰ ساله شده ام،
ولی هنوز مثل همان ۱۸ سالگی حس میکنم.
این مهم است…
این بد است…
یادم میآید که شما برنامه هایی هم در تلویزیون داشتید. درست است؟
-آن موقع، قبل از تشکیل سازمان زنان، خانمهایی که اولین قدمهای فعالیت در جهت حقوق زن را برداشته بودند،
خانم نیره سعیدی، خانم تربیت، خانم دولت آبادی، خانم مصاحب و… انجمنی داشتند و جلساتی تشکیل میشد که ما میرفتیم و میآمدیم.
من هم در مجله تهران مصور، مقالاتی در جهت دفاع از حقوق زنان مینوشتم.
به خاطر تجربیات خودم و چون از نظر زن زندگی و زناشویی، زیاد زندگی شادی نداشتم و به خاطر دفاع از حقوق خودم، مقالاتی مینوشتم. این مسئله برمیگردد به قبل از انقلاب سفید که آن موقع وسط مجله تهران مصور، صفحه ای به نام زن و مد و زندگی گذاشته بودیم و این مقالات را مینوشتیم.
آن موقع، والاحضرت اشرف در رأس این انجمن زنان بود و ایشان روزی از روزنامه نگارها دعوت کرده بودند و من هم رفتم.
اتفاقن موقعی بود که برادرم به سفر رفته بود و من در غیاب او، داشتم در مجله کارهایی میکردم.
به همین دلیل، ترسیدم و فکر کردم چه خطایی از ما سر زده که ما را خواسته اند.
اما وقتی رفتم، دیدم که اتفاقن ایشان مجله را باز کردند و به بقیه روزنامه نگارهایی که آنجا بودند نشان دادند و گفتند:
ببینید این مجله در چند صفحه، چقدر راجع به حقوق زنان مینویسد. شماها در تمام مجله تان هیچی راجع به زنان نمینویسید.
چرا کاری نمیکنید. حق را باید دنبالش رفت و گرفت. همینطور بنشینید، نمیتوانید بگیرید، باید خودتان بخواهید حقتان را بگیرید.
در حقیقت، تشویق کردند که بیشتر در باره حقوق زنان نوشته شود.
بعد از آن، برای این انجمن زنان که رییس روابط عمومی آن خانم نیره سعیدی بود، یک برنامه تلویزیونی درست کردند و مأموریت اجرای برنامه را به من دادند.
من هر هفته برنامهای برای زنان و در جهت حقوق زنان اجرا میکردم.
البته باز میگشتم، تکه های شاعرانه پیدا میکردم که برنامه خشک نباشد و بیننده داشته باشم.
این برنامه مقداری جا افتاد، منتها بعداً که سازمان زنان تشکیل شد، دیگر تقسیم بندی مقام و موقعیت پیش آمد و من دیگر کنار رفتم.
بعدن شما کار تلویزیونیتان را در وزارت فرهنگ و هنر ادامه دادید ؟
بله؛ آن هم داستان جالبی دارد.
من سفری به آمریکا رفته بودم.
در کالیفرنیا هوا بهاری بود.
در کالیفرنیا همیشه بهار است دیگر.
اما در تهران زمستان و سرما و برف بود.
من شعری به نام "اینجا، آنجا" گفته بودم…
آیا این شعر را به یاد دارید؟
گفته بودم:
"در اینجا نوبهاران با هزاران جلوه رنگ زندگی دارد
در آنجا باد سرسخت زمستان، دانهی اندوه میکارد
در اینجا ماه بر دندانههای قصر شادی نور میریزد
در آنجا سایهی مهتاب بر ویرانهها، با ظلمت غمها میآمیزد
در اینجا با همه ناآشناییها، صفا دارند
در آنجا، دوستان بیگانه از خویشاند، بدعهد و خطاکارند
ولی زینجا و آنجا، من کجا را دوست میدارم؟
من آن ویرانههای باصفا را دوست میدارم
من آن بیگانههای آشنا را دوست میدارم
من آن بومم که از دندانههای قصر شادی میگریزم
تا بهروی کلبههای پیشکسته، اشک غم ریزم
من آن تک بوتههای خار حسرت را
که در دامان صحراهای شهرم رسته میچینم
در آن سرمای سرسخت زمستان دانهی امید میکارم
درون ظلمت شبها، هزاران جلوه از خورشید میبینم
گل امید میبینم
گل امید میچینم"
البته آن موقع مد نبود کسی از وطن بگوید.
اما امروز دیگر تکرار مکررات است.
همه شعر میهنی میگویند. اما این مال خیلی زمان پیش است.
وقتی از آمریکا برگشتم، دیدم مرحوم اسدالله پیمان، کارگردان و گوینده تلویزیون که در وزارت فرهنگ و هنر هم کار میکرد (آن موقع هنوز تلویزیون ثابت پاسال بود)، از روی شعرهای کتاب من، برنامه ای درست کرده بود که عماد رام و… در آن حضور داشتند.
با من هم مصاحبه ای کردند و من آنجا این شعر را خواندم.
ظاهرن آقای پهلبد این شعر را شنیده بودند و دیدند که هم شعر گفته ام و هم بیانم بد نیست،
پیغام داده بودند به وزارت فرهنگ و هنر بروم که من هم رفتم و استخدام شدم.
قبلن فقط کار روزنامه میکردم.
شما در این فاصله، رشته روزنامه نگاری را هم خواندید، در حالیکه آن موقع، زنان زیاد دنبال روزنامه نگاری نمیرفتند.
-البته باید بگویم که به خاطر برادرم و مجله تهران مصور،
درها به روی من باز بود.
وگرنه برای یک زن، آن هم یک زن جوان، چندان آسان نبود که بخواهد وارد کار مطبوعاتی بشود.
منتها به هرحال، چون آنجا مانند خانه خودم بود، طبیعن راه برایم باز بود.
از سویی، حسرت تمام کردن رشته تحصیلی و دانشگاهی هم به دل من مانده بود.
چون کلاس نهم بودم که ازدواج کردم.
البته بعد از آن، به طور متفرقه خواندم و امتحان دادم.
رشته روزنامه نگاری هم اولین بار در دانشکده حقوق درست شد.
بعضی از استادهای آن آمریکایی بودند و از آمریکا میآمدند و درس میدادند، بعضی ها هم در ایران بودند.
تمام روزنامه نگاران حرفه ای، آنهایی که در رأس کار بودند، مدیران و سردبیران مجلات و روزنامهها در این کلاس شرکت داشتند.
حدود ۱۵۰ روزنامه نگار بودند.
سیمین و من، هردو به این کلاس رفتیم.
سیمین یکی دو جلسه آمد، اما نخواست ادامه بدهد.
بعد هم که به دانشکده حقوق رفت و دیگر اصلن به آنجا نیامد.
در نتیجه من یک نفر مانده بودم، یک زن بودم با ۱۵۰ مرد.
یک عکس دسته جمعی هم داریم.
خانم والا، توضیحی هم راجع به دوستی خودتان با سیمین بهبهانی و فروغ فرخزاد بدهید.
گویا خانم بهبهانی در نزدیکی خانه شما زندگی میکردند، یا شما تازه نقل مکان کرده بودید ؟
نه اصلن، اولین دیدار ما زمانی بود که من برای انجام مصاحبه با ایشان رفته بودم که ادامه آن مصاحبه شد دوستی هم عمر.
میتوانم بگویم که بزرگترین شانس زندگی من این دیدار بود و این نزدیکی و برای من عزیزترین است.
با فروغ هم همینطور.
اتفاقن زندهی اد فریدون، در یکی از یادداشت هایش نوشته بود که:
وقتی از حیاط رد میشدم، میدیدم لعبت و فروغ نشسته اند، دارند با همدیگر شعر میگویند و شعر میخوانند...
به هرحال، ما همه با هم دوست شدیم و مرتب همدیگر را میدیدیم.
هفته ای یکبار و یا حداقل ماهی یکبار جمع میشدیم.
یکی از دوستان مشترکمان، خانم فروز یاسایی، کتابخانه داشت که در خانه او جمع میشدیم.
برنامه مان هم این بود که هرکس، راجع به کتابی که در آن هفته خوانده بود، صحبت کند، شعرهای تازه مان را برای هم بخوانیم، با هم مشورت کنیم، از هم ایراد بگیریم و... این جلسات مدتی ادامه داشت،
بعدن به خاطر زندگی، سفرها و… پراکندگی پیش آمد.
ولی من با سیمین، همچنان آن پیوند و نزدیکی را دارم.
همچنان نزدیکترین دوست من، سیمین است.
رابطه تان با فروغ فرخزاد هم با همان صمیمیت ادامه پیدا کرد؟
چون فروغ فرخزاد هرچند شاعر پرقریحهای بود وجایگاه والای خود را در میان زنان شاعر دارد، ولی تا جایی که گفته میشود، چندان خوش اخلاق نبود.
آیا آن اخلاق گرم و صمیمیای که خانم بهبهانی دارد، او هم داشت؟ میتوانستید با همدیگر کنار بیایید؟
نه… هرکس خصوصیات اخلاقی خود را دارد.
فروغ مقداری با ما فرق داشت.
به همین دلیل هم بین من او مقداری جدایی افتاد و بین سیمین و فروغ هم جدایی افتاد.
من آن دو سه سال آخر زندگی فروغ، از او رنجیده خاطر بودم و او را نمیدیدم.
ولی این باعث نمیشود که او را به عنوان یک شاعر بزرگ و یک فرد پیشرو نازنین تحسین نکنم.
وقتی آن اتفاق افتاد، یادم هست که چقدر غمگین… اصلن یادآوری اش برایم دشوار است. نمیتوانم به آن زمان برگردم.
شما کی از ایران بیرون آمدید؟ چطوری شد که از ایران آمدید؟
من بیخیال در ایران بودم و به هیچ وجه هم خیال بیرون آمدن نداشتم.
ولی دختر من که آن موقع در انگلستان داشت دوران تخصص پزشکی اش را میگذراند، به اوضاع ایران بیشتر وارد بود تا من.
تقریبن یک ماه پس از ۲۲ بهمن، برای تعطیلات نوروز به ایران آمد.
در همان فرودگاه به من گفت:
«من شوهر و بچه ها را گذاشته ام و آمده ام که تو را ببرم.
اگر تو نیایی، من هم برنمیگردم.
ده روز هم فرصت داری که کارهایت را بکنی و با هم برویم.
برای اینکه من فقط ده روز مرخصی گرفته ام.»
من به او خندیدم و گفتم:
یعنی چه؟ برای چه؟ چون همه فکر میکردیم که اتفاقی نیفتاده و میشود زندگی کرد.
کسی پیش بینی نمیکرد که چی شده است.
دخترم گفت:
«تو حالیت نیست؛ الان نوبت وزرا و وکلا و ارتشیها و… است.
ولی وقتی نوبت زنها برسد،
مطمئن باش که تو هم جزو آنها هستی. بنابراین من نمیگذارم بمانی، باید بروی.»
اتفاقن آن موقع، زمانی بود که من باید به مرخصی سالانه میرفتم.
برادرم گفت: «تو که میخواهی به مرخصی بروی، با او برو، یکی دو ماه بمان و برگرد» و من به این ترتیب، آمدم بیرون.
اینها که در خارج از ایران بودند، طبیعتن سیاست را بیشتر حس میکردند و پیش بینی میکردند که چه خبر است.
در مدتی که اینجا بودم، چندتا خانم را اعدام کردند؛
از جمله خانم دکتر پارسا که باید اسم آن را بزرگترین جنایت قرن گذاشت. بعد هم متوجه شدم خانمی جزو اعدام شده ها بود که با همدیگر در جمع آوری کمک برای زلزلهزدگان بویین زهرا همکاری کرده بودیم.
این خانم در میدان تجریش یک چادر زده بود.
از من هم خواسته بود با او همکاری کنم و ما شبانه روز با هم کار میکردیم که برای زلزله زدگان اعانه جمع کنیم.
او فرهنگی و رئیس یک دبیرستان بود و خانمی بسیار شریف بود.
وقتی دیدم که این خانم جزو مفسدین فی الارض و به جرم فحشا اعدام شده است، تازه متوجه شدم که دخترم درست میگفت که وقتی نوبت به زنها برسد، نوبت تو هم میرسد.
بعدها البته این موضوع ثابت شد و شنیدم که در برنامهای که در تلویزیون (هویت) داشتند، گفته بودند که من جاسوس موساد بوده ام.
جاسوس هم حکم اعدام دارد دیگر.
در حقیقت، سرنوشت مرا نجات داد.
شاید هم بیشتر دانایی دختر.
مصاحبهگر : الهه خوشنام
تحریریه : داود خدابخش
بامسماترین نامی که تا به حال شنیدهام. همچنان در هشتاد سالگی لعبتی است والا.
شصت سالی که شعر میگوید و از عشق میسراید.
از نخستین سروده هایش تا به امروز چیزی جز عشق نگفته است.
از "رقص یادها" تا " گسست" و سپس "پرواِز خیال" همه عصارهی عشقی است که لعبت هنوز و همچنان بر فراز خیال به سوی آن پرواز میکند. میگوید «در این شصت سال کلام من عوض نشده. نمیدانم این را باید دلیل در جا زدن در کار بدانم یا صداقتم در کلام.»
دویچه وله: خانم والا، مفهوم عشقی که شما در شعرهایتان به کار میبرید، آیا همان عشق میان دو جنس مخالف است؟
لعبت والا: نه… تنها عشق زن و مرد نسبت به هم نیست.
عشق به همه چیز، عشق به طبیعت. معشوق اصلی من واقعن طبیعت است.
وقتی دریا را میبینم، وقتی یک درخت پرگل و شکوفه را میبینم… موقع بهار، من عاشقانه تر شعر میگویم.
برای اینکه شکوفایی طبیعت من را به هیجان میآورد.
یادم میآید، اولین باری که به شیراز رفته بودم و میخواستم به حافظیه، پهلوی حافظ بروم، این راه را که میرفتم، درست احساس عاشقی را داشتم که دارد به دیدار معشوق میرود.
یعنی تمام آن هیجان را داشتم. اینها همه عشق است.
یا عشق به فرزند، عشق به همسایه، عشق به آن بچه گرسنه توی آفریقا، عشق به تمام موجوداتی که روی کره خاک هستند.
به نظر من، اینها زندگی را میسازند.
به هرحال، مایه اصلی برای من عشق است.
چگونه توانستید شعرهایتان را منتشر کنید،
در حالی که یواشکی قایمشان میکردید که مادر نبیند یا خویشاوندان احتمالن نبینند؟
من پدرم را بیاد ندارم، ولی برادرهایم که هشت سال و شش سال بزرگتر از من بودند، خیلی متعصب بودند.
مادرم هم بسیار زن مقتدر و خشنی بود.
چون به هرحال باید کار پدر و مادر را با هم انجام میداد و دوتا پسر را سرپرستی میکرد،
میبایستی خیلی خشونت به کار میبرد که بتواند از عهده کار بربیاید.
آن هم در جهان و سرزمینی که مردسالاری بنیان آن است.
طبیعتن من هم که فرزند کوچک و آخرین فرزند خانواده بودم،
آنموقع همه در قبال من احساس مسئولیت میکردند و فکر میکردند اگر بخواهم کتابهای شعر یا رمان بخوانم، از راه به در میشوم.
به همین دلیل، زندگی من خیلی محدود بود.
این را من بارها در همه مصاحبه ها گفته ام، برای شما هم باز تکرار میکنم که تنها کتابی که غیر از کتابهای درسی ام داشتم، جزوه کوچکی بود به نام "سخنان شیوا" اثر عبدالعظیم خان قریب.
این کتاب را من از سر تا ته میخواندم و باز دوباره مرور میکردم.
این تنها کتابی بود که در اختیار من بود.
ولی من یواشکی شعرهایم را میگفتم و زیر بالشم هم قایم میکردم.
زمانی که شاید پانزده یا شانزده ساله بودم، استاد نظام وفا که دو صفحه وسط مجله "تهران مصور" در اختیار او بود،
شعری گفته بود و من به خیال خودم، آمدم به استقبال.
به قول معروف، به اقتفای او رفتم و با همان وزن و قافیه شعر را گفتم. روزی که به دفتر تهرانمصور، برای دیدن برادرم رفته بودم،
این شعر را به استاد دادم؛ البته با خجالت و با سرخ و سبز شدن، رفتم و شعر را به او دادم.
خیلی زیاد مرا تشویق کرد و توی صفحه خودش، همانجایی که شعر خود را میگذاشت، شعر مرا هم گذاشت.
در حقیقت، او پارتی من پیش برادرم شد و به این طریق، در به روی من باز شد.
برادرتان آن موقع تهران مصور را اداره میکردند؟
بله؛ برادرم مدیر تهران مصور بود.
این اتفاق، خیلی سروصدا کرد.
به خاطر اینکه داریوش رفیعی این شعر مرا توی مجله دیده بود و با آن صدای گرم و شیرینی که داشت، در برنامه رادیویی که آن موقع زنده پخش میشد، خواند.
پس من یکشبه، ره صدساله طی کردم.
یعنی هم شعرم چاپ شد و هم از رادیو پخش شد.
این شد که طبیعتن برادر من، دیگر نتوانست جلوی مرا بگیرد.
سردبیر مجله، آقای محمود رجا هم انسان بسیار شریف و خوبی بود و خیلی هم نسبت به من مهربان بود و به من میدان داد.
یکی از کارهای او و مأموریتی که به من داد این بود که گفت:
برو بگرد، همه خانمهایی را که شعر میگویند پیدا کن و از آنها رپرتاژ تهیه کن.
به این شکل بود که من رفتم با سیمین نازنین، سیمین بهبهانی عزیز، فروغ، خانم نیره سعیدی، خانم منصوره اتابکی، آذر خواجوی، مهین پایا و… گفتوگو کردم؛
زنان شاعری که از آنها در روزنامه ها و مجله ها چیزی نوشته نمیشد،
ولی حضور داشتند و بودند.
من برای تهیه رپرتاژ از آنان رفتم و با آنها آشنا شدم.
بعد از آن دیگر، چاپ شعرهای زنان در مجلات مد شد.
چه سالی بود، آیا یادتان میآید؟
من تاریخ ها به یادم نمیماند، ولی من حدودن ۱۶ ساله بوده ام.
۱۶ را از ۸۰ کم کنید، ببینید چه سالی میشود.
یکی از خصوصیات من این است که سنم را راحت میگویم.
میگویند خانمها معمولاً سنشان را نمیگویند، ولی من میگویم.
آیا شما در همه زمینه ها شهامت های لازم را دارید؟
نه… زندگی است دیگر، چه فرقی میکند.
ولی اشکالش این است که ۸۰ ساله شده ام،
ولی هنوز مثل همان ۱۸ سالگی حس میکنم.
این مهم است…
این بد است…
یادم میآید که شما برنامه هایی هم در تلویزیون داشتید. درست است؟
-آن موقع، قبل از تشکیل سازمان زنان، خانمهایی که اولین قدمهای فعالیت در جهت حقوق زن را برداشته بودند،
خانم نیره سعیدی، خانم تربیت، خانم دولت آبادی، خانم مصاحب و… انجمنی داشتند و جلساتی تشکیل میشد که ما میرفتیم و میآمدیم.
من هم در مجله تهران مصور، مقالاتی در جهت دفاع از حقوق زنان مینوشتم.
به خاطر تجربیات خودم و چون از نظر زن زندگی و زناشویی، زیاد زندگی شادی نداشتم و به خاطر دفاع از حقوق خودم، مقالاتی مینوشتم. این مسئله برمیگردد به قبل از انقلاب سفید که آن موقع وسط مجله تهران مصور، صفحه ای به نام زن و مد و زندگی گذاشته بودیم و این مقالات را مینوشتیم.
آن موقع، والاحضرت اشرف در رأس این انجمن زنان بود و ایشان روزی از روزنامه نگارها دعوت کرده بودند و من هم رفتم.
اتفاقن موقعی بود که برادرم به سفر رفته بود و من در غیاب او، داشتم در مجله کارهایی میکردم.
به همین دلیل، ترسیدم و فکر کردم چه خطایی از ما سر زده که ما را خواسته اند.
اما وقتی رفتم، دیدم که اتفاقن ایشان مجله را باز کردند و به بقیه روزنامه نگارهایی که آنجا بودند نشان دادند و گفتند:
ببینید این مجله در چند صفحه، چقدر راجع به حقوق زنان مینویسد. شماها در تمام مجله تان هیچی راجع به زنان نمینویسید.
چرا کاری نمیکنید. حق را باید دنبالش رفت و گرفت. همینطور بنشینید، نمیتوانید بگیرید، باید خودتان بخواهید حقتان را بگیرید.
در حقیقت، تشویق کردند که بیشتر در باره حقوق زنان نوشته شود.
بعد از آن، برای این انجمن زنان که رییس روابط عمومی آن خانم نیره سعیدی بود، یک برنامه تلویزیونی درست کردند و مأموریت اجرای برنامه را به من دادند.
من هر هفته برنامهای برای زنان و در جهت حقوق زنان اجرا میکردم.
البته باز میگشتم، تکه های شاعرانه پیدا میکردم که برنامه خشک نباشد و بیننده داشته باشم.
این برنامه مقداری جا افتاد، منتها بعداً که سازمان زنان تشکیل شد، دیگر تقسیم بندی مقام و موقعیت پیش آمد و من دیگر کنار رفتم.
بعدن شما کار تلویزیونیتان را در وزارت فرهنگ و هنر ادامه دادید ؟
بله؛ آن هم داستان جالبی دارد.
من سفری به آمریکا رفته بودم.
در کالیفرنیا هوا بهاری بود.
در کالیفرنیا همیشه بهار است دیگر.
اما در تهران زمستان و سرما و برف بود.
من شعری به نام "اینجا، آنجا" گفته بودم…
آیا این شعر را به یاد دارید؟
گفته بودم:
"در اینجا نوبهاران با هزاران جلوه رنگ زندگی دارد
در آنجا باد سرسخت زمستان، دانهی اندوه میکارد
در اینجا ماه بر دندانههای قصر شادی نور میریزد
در آنجا سایهی مهتاب بر ویرانهها، با ظلمت غمها میآمیزد
در اینجا با همه ناآشناییها، صفا دارند
در آنجا، دوستان بیگانه از خویشاند، بدعهد و خطاکارند
ولی زینجا و آنجا، من کجا را دوست میدارم؟
من آن ویرانههای باصفا را دوست میدارم
من آن بیگانههای آشنا را دوست میدارم
من آن بومم که از دندانههای قصر شادی میگریزم
تا بهروی کلبههای پیشکسته، اشک غم ریزم
من آن تک بوتههای خار حسرت را
که در دامان صحراهای شهرم رسته میچینم
در آن سرمای سرسخت زمستان دانهی امید میکارم
درون ظلمت شبها، هزاران جلوه از خورشید میبینم
گل امید میبینم
گل امید میچینم"
البته آن موقع مد نبود کسی از وطن بگوید.
اما امروز دیگر تکرار مکررات است.
همه شعر میهنی میگویند. اما این مال خیلی زمان پیش است.
وقتی از آمریکا برگشتم، دیدم مرحوم اسدالله پیمان، کارگردان و گوینده تلویزیون که در وزارت فرهنگ و هنر هم کار میکرد (آن موقع هنوز تلویزیون ثابت پاسال بود)، از روی شعرهای کتاب من، برنامه ای درست کرده بود که عماد رام و… در آن حضور داشتند.
با من هم مصاحبه ای کردند و من آنجا این شعر را خواندم.
ظاهرن آقای پهلبد این شعر را شنیده بودند و دیدند که هم شعر گفته ام و هم بیانم بد نیست،
پیغام داده بودند به وزارت فرهنگ و هنر بروم که من هم رفتم و استخدام شدم.
قبلن فقط کار روزنامه میکردم.
شما در این فاصله، رشته روزنامه نگاری را هم خواندید، در حالیکه آن موقع، زنان زیاد دنبال روزنامه نگاری نمیرفتند.
-البته باید بگویم که به خاطر برادرم و مجله تهران مصور،
درها به روی من باز بود.
وگرنه برای یک زن، آن هم یک زن جوان، چندان آسان نبود که بخواهد وارد کار مطبوعاتی بشود.
منتها به هرحال، چون آنجا مانند خانه خودم بود، طبیعن راه برایم باز بود.
از سویی، حسرت تمام کردن رشته تحصیلی و دانشگاهی هم به دل من مانده بود.
چون کلاس نهم بودم که ازدواج کردم.
البته بعد از آن، به طور متفرقه خواندم و امتحان دادم.
رشته روزنامه نگاری هم اولین بار در دانشکده حقوق درست شد.
بعضی از استادهای آن آمریکایی بودند و از آمریکا میآمدند و درس میدادند، بعضی ها هم در ایران بودند.
تمام روزنامه نگاران حرفه ای، آنهایی که در رأس کار بودند، مدیران و سردبیران مجلات و روزنامهها در این کلاس شرکت داشتند.
حدود ۱۵۰ روزنامه نگار بودند.
سیمین و من، هردو به این کلاس رفتیم.
سیمین یکی دو جلسه آمد، اما نخواست ادامه بدهد.
بعد هم که به دانشکده حقوق رفت و دیگر اصلن به آنجا نیامد.
در نتیجه من یک نفر مانده بودم، یک زن بودم با ۱۵۰ مرد.
یک عکس دسته جمعی هم داریم.
خانم والا، توضیحی هم راجع به دوستی خودتان با سیمین بهبهانی و فروغ فرخزاد بدهید.
گویا خانم بهبهانی در نزدیکی خانه شما زندگی میکردند، یا شما تازه نقل مکان کرده بودید ؟
نه اصلن، اولین دیدار ما زمانی بود که من برای انجام مصاحبه با ایشان رفته بودم که ادامه آن مصاحبه شد دوستی هم عمر.
میتوانم بگویم که بزرگترین شانس زندگی من این دیدار بود و این نزدیکی و برای من عزیزترین است.
با فروغ هم همینطور.
اتفاقن زندهی اد فریدون، در یکی از یادداشت هایش نوشته بود که:
وقتی از حیاط رد میشدم، میدیدم لعبت و فروغ نشسته اند، دارند با همدیگر شعر میگویند و شعر میخوانند...
به هرحال، ما همه با هم دوست شدیم و مرتب همدیگر را میدیدیم.
هفته ای یکبار و یا حداقل ماهی یکبار جمع میشدیم.
یکی از دوستان مشترکمان، خانم فروز یاسایی، کتابخانه داشت که در خانه او جمع میشدیم.
برنامه مان هم این بود که هرکس، راجع به کتابی که در آن هفته خوانده بود، صحبت کند، شعرهای تازه مان را برای هم بخوانیم، با هم مشورت کنیم، از هم ایراد بگیریم و... این جلسات مدتی ادامه داشت،
بعدن به خاطر زندگی، سفرها و… پراکندگی پیش آمد.
ولی من با سیمین، همچنان آن پیوند و نزدیکی را دارم.
همچنان نزدیکترین دوست من، سیمین است.
رابطه تان با فروغ فرخزاد هم با همان صمیمیت ادامه پیدا کرد؟
چون فروغ فرخزاد هرچند شاعر پرقریحهای بود وجایگاه والای خود را در میان زنان شاعر دارد، ولی تا جایی که گفته میشود، چندان خوش اخلاق نبود.
آیا آن اخلاق گرم و صمیمیای که خانم بهبهانی دارد، او هم داشت؟ میتوانستید با همدیگر کنار بیایید؟
نه… هرکس خصوصیات اخلاقی خود را دارد.
فروغ مقداری با ما فرق داشت.
به همین دلیل هم بین من او مقداری جدایی افتاد و بین سیمین و فروغ هم جدایی افتاد.
من آن دو سه سال آخر زندگی فروغ، از او رنجیده خاطر بودم و او را نمیدیدم.
ولی این باعث نمیشود که او را به عنوان یک شاعر بزرگ و یک فرد پیشرو نازنین تحسین نکنم.
وقتی آن اتفاق افتاد، یادم هست که چقدر غمگین… اصلن یادآوری اش برایم دشوار است. نمیتوانم به آن زمان برگردم.
شما کی از ایران بیرون آمدید؟ چطوری شد که از ایران آمدید؟
من بیخیال در ایران بودم و به هیچ وجه هم خیال بیرون آمدن نداشتم.
ولی دختر من که آن موقع در انگلستان داشت دوران تخصص پزشکی اش را میگذراند، به اوضاع ایران بیشتر وارد بود تا من.
تقریبن یک ماه پس از ۲۲ بهمن، برای تعطیلات نوروز به ایران آمد.
در همان فرودگاه به من گفت:
«من شوهر و بچه ها را گذاشته ام و آمده ام که تو را ببرم.
اگر تو نیایی، من هم برنمیگردم.
ده روز هم فرصت داری که کارهایت را بکنی و با هم برویم.
برای اینکه من فقط ده روز مرخصی گرفته ام.»
من به او خندیدم و گفتم:
یعنی چه؟ برای چه؟ چون همه فکر میکردیم که اتفاقی نیفتاده و میشود زندگی کرد.
کسی پیش بینی نمیکرد که چی شده است.
دخترم گفت:
«تو حالیت نیست؛ الان نوبت وزرا و وکلا و ارتشیها و… است.
ولی وقتی نوبت زنها برسد،
مطمئن باش که تو هم جزو آنها هستی. بنابراین من نمیگذارم بمانی، باید بروی.»
اتفاقن آن موقع، زمانی بود که من باید به مرخصی سالانه میرفتم.
برادرم گفت: «تو که میخواهی به مرخصی بروی، با او برو، یکی دو ماه بمان و برگرد» و من به این ترتیب، آمدم بیرون.
اینها که در خارج از ایران بودند، طبیعتن سیاست را بیشتر حس میکردند و پیش بینی میکردند که چه خبر است.
در مدتی که اینجا بودم، چندتا خانم را اعدام کردند؛
از جمله خانم دکتر پارسا که باید اسم آن را بزرگترین جنایت قرن گذاشت. بعد هم متوجه شدم خانمی جزو اعدام شده ها بود که با همدیگر در جمع آوری کمک برای زلزلهزدگان بویین زهرا همکاری کرده بودیم.
این خانم در میدان تجریش یک چادر زده بود.
از من هم خواسته بود با او همکاری کنم و ما شبانه روز با هم کار میکردیم که برای زلزله زدگان اعانه جمع کنیم.
او فرهنگی و رئیس یک دبیرستان بود و خانمی بسیار شریف بود.
وقتی دیدم که این خانم جزو مفسدین فی الارض و به جرم فحشا اعدام شده است، تازه متوجه شدم که دخترم درست میگفت که وقتی نوبت به زنها برسد، نوبت تو هم میرسد.
بعدها البته این موضوع ثابت شد و شنیدم که در برنامهای که در تلویزیون (هویت) داشتند، گفته بودند که من جاسوس موساد بوده ام.
جاسوس هم حکم اعدام دارد دیگر.
در حقیقت، سرنوشت مرا نجات داد.
شاید هم بیشتر دانایی دختر.
مصاحبهگر : الهه خوشنام
تحریریه : داود خدابخش
مراسم بزرگداشت خانم لعبت والا در لندن و چند نمونه از اشعار ایشان :
• روز یکشنبه ۲۹اکتبر مراسم بزرگداشت خانم لعبت والا (شاهزاده خانم لعبت الملوک والا، خواهر زن احمد شاه قاجار) در سالن بزرگ شهرداری "چلسی" با حضور جمع کثیری از نویسندگان و هنرمندان تشکیل شد. ازدحام جمعیت به قدری غیرمنتظره بود، که ساعتی بعد سالن پرشد و حوالی ساعت ۵ درهای سالن را به روی مردم بستند. ...
ازدحام جمعیت به قدری غیرمنتظره بود، که ساعتی بعد سالن پرشد وحوالی ساعت ۵ درهای سالن را به روی مردم بستند.
مـاموران برای حفظ امنیت حاضران از ورود مراجعین که بیش از ظرفیت سالن بود، خودداری کردند.
من که دیررسیده بودم حتا نصرالله شیبانی پسر خانم والا را درجمع منتظران دیدم.
به شوخی گفتم تو که صاحب خانه ای چرا دیر کردی؟
خندید و از سنگینی ترافیک شکوه کرد.
بالاخره دراثر اصرار و ازدحام بیرون درهای طبقه بالای سالن راگشودند و آن عده توسط راهنمایان به طرف لژ هدایت شدند.
مجری برنامه خانم فخری نیکزاد گوینده قدیمی بود که با صدای گرم آشنایش خاطره های گذشته را تجدید میکرد.
یاران و همکاران سابق خانم والا هریک از توانائی های هنری و ادبی ایشان اطلاعات تازه ای را دراختیار حاضران گذاشتند.
محمد عاصمی مدیر نشریه کاوه که ازآلمان به همین منطور به لندن آمده بود، شرحی از فعالیت های هنری و ادبی ایشان را شرح داد و با خاطره هائی از تئائرهای لاله زار و یادی از بازیگران آن دوره فضای شادی به وجود آورد.
حضور خانم سیمین بهبهانی که ازایران به همین منظور به لندن آمده بود، فضای مطبوع جلسه را دوچندان کرده بود.
وقتی حضورایشان در جلسه اعلام گردید، خانم بهبهانی در اثر کف زن شدید حاضران بلند شد و با تعظیم به حضار، مهر انسانی خود را نثار حاضران کردند .
دکتر شهیدیان (داماد خانم والا) ازآشنائی خود با دخترجوانی که دردانشکده پزشکی عاشق او شده بود، خاطره ای تعریف کرد و با گفتن یکی دوسروده شعرگونه از ایشان بود که صدای خنده حاضران درسالن پیچید.
احساسات حاضران زمانی اوج گرفت که خانم بهبهانی به پشت میکرفن هدایت می شد.
ایشان در میان کف زدنهای ممتد وقتی در بالای سن مقابل حضار ایستاد، با گفتن چند لطیفه شیطنت های جوانی خودرا در سرزندگی پیرانه به وجه احسن به نمایش گذاشت.
بعد از پیام های تصویری دوستان، شاعران و نویسندگان که از اقصا نقاط جهان رسیده بود، خانم شاداب وجدی، شیرین رضویان و زیبا کرباسی اشعاری خواندند.
که شعر شیرین رضویان ، به ویژه شعر دوم زیبا کرباسی با تیتر "زیبا" با استقبال کم نظیر در میان کف زدن حاضران جلب توجه میکرد.
درپایان برنامه، خانم جمیل خرازی برای اهدای تابلوی افتخار به خانم والا، دعوت شد.
ایشان که بنیاد توس را بنیان نهاده اند، پشت میکرفن قرار گرفتند و درهمین حال گوینده شمه ای ازفعالیت های هنری و کارهای خیر و نیکوکاری های خانم خرازی را به حاضران توضیح دادند.
مسئولیت نشست و کلیه تدارکات برنامه ها برعهده آقای توفیق ممتاز بود که در کمال دقت و با سلیقه ای کاملن ممتاز انجام داده بود.
جا دارد براین نکته تآکید کنم که نظم و ترتیب و هماهنگی برنامه ها کم نظیر بود.
برنامه این نشست با خاطره ای خوش در تجلیل از یک بانوی ادیب و هنرمند در ساعت ۹ به پایان رسید.
(هستی - لندن)
akhbar-rooz.com
**********************************************
چند نمونه از اشعار خانم لعبت والا :
مادرم
مادرم، صخرهی غرور
در درازنای شب
سرگونه سبز مانده بود
تازیانهها بر تنش نشست
کوهستان ایستاده و صبور
قصهی ثباتخوانده بود
چشمها، و بازوانش
آفتاب را به سینه میفشرد
که با بهار دستهایش نهال عشق را
به خاک خشک غم نشانده بود
سالهای سال در فراز و در فرود
بیشکیب و رهسپار همچون رود
هجوم تندباد و خروشها را
بر آستان آشیانه رانده بود
و کودکان بیپناه خویش را
از گزند فتنهها رهانده بود.
مادرم قهرمانی بیشکست
گرچه در عزای ریشههای مهر
سرو قامتش فرو نشست
و بر غروب سرد خانه چشم بست
لیک همچنان کوهستان ایستاده و صبور
در نهاد نسلهای من، در شکوه نور
فاتحانه ایستاده است.
وصل
در باد غرق شدم
وقتی تمامی او
در من حلول کرد
و دریا
از کوه صعود
و رویش ابهام، در فضای رها
از حجم هندسی شعله شکل یافت
و باد و آفتاب و آب
در من به منتهای وصل رسیدند
و من به اوج عشق رسیدم
اندام های باکره ام
همخوابه ی طبیعت شد
و ذره های روح مذابم
رستند از حجاب سنگی دریا
از آب زاده شدم باز
همراه موج شکستم
و چشمهام
به پیغام پاک تیشه رسیدند
باید ترا شکست
و معبد را
از بازتاب سایه ی تندیس پاک کرد
باید به نبض حادثه پیوست
فریادهای من
به سکوت مدیونند
در من کسی به مرز رسیده است
در من کسی که از هزاره ی شب هاست
که خسته خاطر و تن هاست
که اصل می جوید
که وصل می جوید
اما من از قبیله ی کفارم
با چشم های زنا کار
سجاده های تهی از مهر
و دست هایم
گریخته اند از من
چگونه نمازی
تو را گزارد توانم؟
آدمک
چون سایه های بی امان، بازیچه دست زمان
در این دنیا ماندم چنان، افسرده و حیران، سرگشته و نالان
چون آدمک زنجیر، بر دست و پایم، از پنجه تقدیر، من کی رهایم
ای که تو دادی جانم، گو به من تا کی بمانم
آدمی چون آدمک، مخلوقی سرگردان
ای که تو دادی جانم، گو به من تا کی بمانم
آدمی چون آدمک، مخلوقی سرگردان
چون آدمک زنجیر، بر دست و پایم، از پنجه تقدیر، من کی رهایم
ای که تو دادی جانم، گو به من تا کی بمانم
آدمی چون آدمک، مخلوقی سرگردان
چون آدمک زنجیر، بر دست و پایم، از پنجه تقدیر، من کی رهایم
***
پروانه ی من
خواهم تو شوی، محبوب دلم
چون نرگس من، دیوانه ی من
روید رخ من، سویت ره من
هستی چو بهشت، کاشانه ی من
پروانه ی من، پروانه ی من
بی تو چه کنم، مستانه ی من
آوای تو شد، هم نغمه ی من
ای لاله ی من، بردی دل من
پروانه ی من، پروانه ی من
بی تو چه کنم، مستانه ی من
آوای تو شد، هم نغمه ی من
ای لاله ی من، بردی دل من
پروانه ی من، پروانه ی من
بی تو چه کنم، مستانه ی من
آوای تو شد، هم نغمه ی من
ای لاله ی من، بردی دل من
ترانه سرا: لعبت والا
***
آمد ز درم خنده به لب، بوسهطلب، مست،
در دامن پندار من میزده بنشست،
لبهاش شراب سخن عشق فرو ریخت
بر اشک نیازم ره دیوانهگری بست
آن ترک ستم کیش که ترک دل ما گفت
باز آمد و هر عهد که بستم همه بشکست
گفتم که دگر در سر من شور غمت نیست
در چشم من آویخت نگاهش که ببین هست
گفتم به خدا سینهام از عشق تو خالیست
و آن رشتهی پیوند من و زلف تو بشکست
خندید، از آن چشمهی خورشید شرر ریخت
دل ذره صفت، باز به آن سلسله پیوست
او کودک خود خواه زمان است و عجب نیست
گر لعبتم و در کف او میروم از دست
از مجموعه شعر "پندار"
****
چه شد ای دوست که یاد دل ما کردی باز
دل از جور چه دیدی که وفا کردی باز
چون گل تازه به یک خندهی مستانهی خویش
بس کدورت که مبدل به صفا کردی باز
دیگر ای آهوی وحشی تو به راه آمدهای
پا بدین رهگذر از راه خطا کردی باز
دل شیدا به کمند سر گیسویت بند
زلف آشفتی و دیوانه رها کردی باز
در دل سرد که افسرده ماتمکده بود
به نگه آتش سوزنده به پا کردی باز
لعبت از رنجش شب هجر ننالد دیگر
به یک بوسه تو این درد دوا کردی باز
شعر زن
ازدحام جمعیت به قدری غیرمنتظره بود، که ساعتی بعد سالن پرشد وحوالی ساعت ۵ درهای سالن را به روی مردم بستند.
مـاموران برای حفظ امنیت حاضران از ورود مراجعین که بیش از ظرفیت سالن بود، خودداری کردند.
من که دیررسیده بودم حتا نصرالله شیبانی پسر خانم والا را درجمع منتظران دیدم.
به شوخی گفتم تو که صاحب خانه ای چرا دیر کردی؟
خندید و از سنگینی ترافیک شکوه کرد.
بالاخره دراثر اصرار و ازدحام بیرون درهای طبقه بالای سالن راگشودند و آن عده توسط راهنمایان به طرف لژ هدایت شدند.
مجری برنامه خانم فخری نیکزاد گوینده قدیمی بود که با صدای گرم آشنایش خاطره های گذشته را تجدید میکرد.
یاران و همکاران سابق خانم والا هریک از توانائی های هنری و ادبی ایشان اطلاعات تازه ای را دراختیار حاضران گذاشتند.
محمد عاصمی مدیر نشریه کاوه که ازآلمان به همین منطور به لندن آمده بود، شرحی از فعالیت های هنری و ادبی ایشان را شرح داد و با خاطره هائی از تئائرهای لاله زار و یادی از بازیگران آن دوره فضای شادی به وجود آورد.
حضور خانم سیمین بهبهانی که ازایران به همین منظور به لندن آمده بود، فضای مطبوع جلسه را دوچندان کرده بود.
وقتی حضورایشان در جلسه اعلام گردید، خانم بهبهانی در اثر کف زن شدید حاضران بلند شد و با تعظیم به حضار، مهر انسانی خود را نثار حاضران کردند .
دکتر شهیدیان (داماد خانم والا) ازآشنائی خود با دخترجوانی که دردانشکده پزشکی عاشق او شده بود، خاطره ای تعریف کرد و با گفتن یکی دوسروده شعرگونه از ایشان بود که صدای خنده حاضران درسالن پیچید.
احساسات حاضران زمانی اوج گرفت که خانم بهبهانی به پشت میکرفن هدایت می شد.
ایشان در میان کف زدنهای ممتد وقتی در بالای سن مقابل حضار ایستاد، با گفتن چند لطیفه شیطنت های جوانی خودرا در سرزندگی پیرانه به وجه احسن به نمایش گذاشت.
بعد از پیام های تصویری دوستان، شاعران و نویسندگان که از اقصا نقاط جهان رسیده بود، خانم شاداب وجدی، شیرین رضویان و زیبا کرباسی اشعاری خواندند.
که شعر شیرین رضویان ، به ویژه شعر دوم زیبا کرباسی با تیتر "زیبا" با استقبال کم نظیر در میان کف زدن حاضران جلب توجه میکرد.
درپایان برنامه، خانم جمیل خرازی برای اهدای تابلوی افتخار به خانم والا، دعوت شد.
ایشان که بنیاد توس را بنیان نهاده اند، پشت میکرفن قرار گرفتند و درهمین حال گوینده شمه ای ازفعالیت های هنری و کارهای خیر و نیکوکاری های خانم خرازی را به حاضران توضیح دادند.
مسئولیت نشست و کلیه تدارکات برنامه ها برعهده آقای توفیق ممتاز بود که در کمال دقت و با سلیقه ای کاملن ممتاز انجام داده بود.
جا دارد براین نکته تآکید کنم که نظم و ترتیب و هماهنگی برنامه ها کم نظیر بود.
برنامه این نشست با خاطره ای خوش در تجلیل از یک بانوی ادیب و هنرمند در ساعت ۹ به پایان رسید.
(هستی - لندن)
akhbar-rooz.com
**********************************************
چند نمونه از اشعار خانم لعبت والا :
مادرم
مادرم، صخرهی غرور
در درازنای شب
سرگونه سبز مانده بود
تازیانهها بر تنش نشست
کوهستان ایستاده و صبور
قصهی ثباتخوانده بود
چشمها، و بازوانش
آفتاب را به سینه میفشرد
که با بهار دستهایش نهال عشق را
به خاک خشک غم نشانده بود
سالهای سال در فراز و در فرود
بیشکیب و رهسپار همچون رود
هجوم تندباد و خروشها را
بر آستان آشیانه رانده بود
و کودکان بیپناه خویش را
از گزند فتنهها رهانده بود.
مادرم قهرمانی بیشکست
گرچه در عزای ریشههای مهر
سرو قامتش فرو نشست
و بر غروب سرد خانه چشم بست
لیک همچنان کوهستان ایستاده و صبور
در نهاد نسلهای من، در شکوه نور
فاتحانه ایستاده است.
وصل
در باد غرق شدم
وقتی تمامی او
در من حلول کرد
و دریا
از کوه صعود
و رویش ابهام، در فضای رها
از حجم هندسی شعله شکل یافت
و باد و آفتاب و آب
در من به منتهای وصل رسیدند
و من به اوج عشق رسیدم
اندام های باکره ام
همخوابه ی طبیعت شد
و ذره های روح مذابم
رستند از حجاب سنگی دریا
از آب زاده شدم باز
همراه موج شکستم
و چشمهام
به پیغام پاک تیشه رسیدند
باید ترا شکست
و معبد را
از بازتاب سایه ی تندیس پاک کرد
باید به نبض حادثه پیوست
فریادهای من
به سکوت مدیونند
در من کسی به مرز رسیده است
در من کسی که از هزاره ی شب هاست
که خسته خاطر و تن هاست
که اصل می جوید
که وصل می جوید
اما من از قبیله ی کفارم
با چشم های زنا کار
سجاده های تهی از مهر
و دست هایم
گریخته اند از من
چگونه نمازی
تو را گزارد توانم؟
آدمک
چون سایه های بی امان، بازیچه دست زمان
در این دنیا ماندم چنان، افسرده و حیران، سرگشته و نالان
چون آدمک زنجیر، بر دست و پایم، از پنجه تقدیر، من کی رهایم
ای که تو دادی جانم، گو به من تا کی بمانم
آدمی چون آدمک، مخلوقی سرگردان
ای که تو دادی جانم، گو به من تا کی بمانم
آدمی چون آدمک، مخلوقی سرگردان
چون آدمک زنجیر، بر دست و پایم، از پنجه تقدیر، من کی رهایم
ای که تو دادی جانم، گو به من تا کی بمانم
آدمی چون آدمک، مخلوقی سرگردان
چون آدمک زنجیر، بر دست و پایم، از پنجه تقدیر، من کی رهایم
***
پروانه ی من
خواهم تو شوی، محبوب دلم
چون نرگس من، دیوانه ی من
روید رخ من، سویت ره من
هستی چو بهشت، کاشانه ی من
پروانه ی من، پروانه ی من
بی تو چه کنم، مستانه ی من
آوای تو شد، هم نغمه ی من
ای لاله ی من، بردی دل من
پروانه ی من، پروانه ی من
بی تو چه کنم، مستانه ی من
آوای تو شد، هم نغمه ی من
ای لاله ی من، بردی دل من
پروانه ی من، پروانه ی من
بی تو چه کنم، مستانه ی من
آوای تو شد، هم نغمه ی من
ای لاله ی من، بردی دل من
ترانه سرا: لعبت والا
***
آمد ز درم خنده به لب، بوسهطلب، مست،
در دامن پندار من میزده بنشست،
لبهاش شراب سخن عشق فرو ریخت
بر اشک نیازم ره دیوانهگری بست
آن ترک ستم کیش که ترک دل ما گفت
باز آمد و هر عهد که بستم همه بشکست
گفتم که دگر در سر من شور غمت نیست
در چشم من آویخت نگاهش که ببین هست
گفتم به خدا سینهام از عشق تو خالیست
و آن رشتهی پیوند من و زلف تو بشکست
خندید، از آن چشمهی خورشید شرر ریخت
دل ذره صفت، باز به آن سلسله پیوست
او کودک خود خواه زمان است و عجب نیست
گر لعبتم و در کف او میروم از دست
از مجموعه شعر "پندار"
****
چه شد ای دوست که یاد دل ما کردی باز
دل از جور چه دیدی که وفا کردی باز
چون گل تازه به یک خندهی مستانهی خویش
بس کدورت که مبدل به صفا کردی باز
دیگر ای آهوی وحشی تو به راه آمدهای
پا بدین رهگذر از راه خطا کردی باز
دل شیدا به کمند سر گیسویت بند
زلف آشفتی و دیوانه رها کردی باز
در دل سرد که افسرده ماتمکده بود
به نگه آتش سوزنده به پا کردی باز
لعبت از رنجش شب هجر ننالد دیگر
به یک بوسه تو این درد دوا کردی باز
شعر زن
لوگوی شرکت پپسی را در شامگاه ۵ ژوئن برابر با ۱۶خرداد ۹۱، در آسمان خاورمیانه روی کره ی ماه مشاهده نمایید!
بالاخره پس از مدتها شرکت پپسی توانست طرح تبلیغاتی خود برای تاباندن لوگوی پپسی بر روی کره ماه را که با مخالفت سازمان محیط زیست ملل متحد مواجه بود را به مرحله ی اجرا برساند!
بر اساس این برنامه اولین پروژه ی آزمایشی تابش نور بر سطح کره ی ماه در تاریخ ۵ ژوئن ۲۰۱۲ …(۱۶ خرداد ۹۱) در منطقه خاور میانه که شرایط مناسب تری را برای انجام این کار دارا می باشد انجام خواهد شد .
زمان دقیق این پدیده ی غیرطبیعی و جالب شامگاه شانزدهم ژوئن به وقت ایران در ساعت ۲۳:۳۰ دقیقه است که در سرتاسر ایران نیز به صورت کامل قابل رویت خواهد بود.
مدت تابش احتمالا تنها حدود ۱۵ دقیقه به طول خواهد انجامید
در صورت موفقیت کامل پروژه ،این طرح تبلیغاتی به صورت رسمی در نقاط دیگر جهان توسط شرکت پپسی و احتمالا دیگر غولهای عرصه ی تجارت جهانی اجرا خواهد.
به نقل از http://iraniangraphic.com/
*********************************************
حال باید صبر کرد و دید که آیا براستی در حال حاضر چنین طرح تبلیغاتی قابل اجراست !؟
بر اساس این برنامه اولین پروژه ی آزمایشی تابش نور بر سطح کره ی ماه در تاریخ ۵ ژوئن ۲۰۱۲ …(۱۶ خرداد ۹۱) در منطقه خاور میانه که شرایط مناسب تری را برای انجام این کار دارا می باشد انجام خواهد شد .
زمان دقیق این پدیده ی غیرطبیعی و جالب شامگاه شانزدهم ژوئن به وقت ایران در ساعت ۲۳:۳۰ دقیقه است که در سرتاسر ایران نیز به صورت کامل قابل رویت خواهد بود.
مدت تابش احتمالا تنها حدود ۱۵ دقیقه به طول خواهد انجامید
در صورت موفقیت کامل پروژه ،این طرح تبلیغاتی به صورت رسمی در نقاط دیگر جهان توسط شرکت پپسی و احتمالا دیگر غولهای عرصه ی تجارت جهانی اجرا خواهد.
به نقل از http://iraniangraphic.com/
*********************************************
حال باید صبر کرد و دید که آیا براستی در حال حاضر چنین طرح تبلیغاتی قابل اجراست !؟
IS NOT GULF, IT IS THE "PERSIAN" GULF (خلیج نیست، بلکه "خلیج پارس" است !)
یک "بیلبورد"نصب شده در "لس انجلس" برای "خلیج پارس
! درود بر کسی که به همت او این بیلبورد باشکوه در"وست وود سانتا مونیکا" در "لوس آنجلس" نصب شده است،
این کارها بسیار ارزشمند هستند.
امیدواریم سایر ایرانیان در سرتاسر دنیا نیز از این گونه حرکات انجام دهند.
آیا میدانید تا چه اندازه میتوانند موثر باشند؟
اگر نظائر "اینگونه کارها" انجام شود، امثال شرکت گوگل هم دیگر از "آنگونه کارها" نخواهند کرد.
با سپاس فراوان از آقای "امیر"
فرستنده : DJFARAMARZ
! درود بر کسی که به همت او این بیلبورد باشکوه در"وست وود سانتا مونیکا" در "لوس آنجلس" نصب شده است،
این کارها بسیار ارزشمند هستند.
امیدواریم سایر ایرانیان در سرتاسر دنیا نیز از این گونه حرکات انجام دهند.
آیا میدانید تا چه اندازه میتوانند موثر باشند؟
اگر نظائر "اینگونه کارها" انجام شود، امثال شرکت گوگل هم دیگر از "آنگونه کارها" نخواهند کرد.
با سپاس فراوان از آقای "امیر"
فرستنده : DJFARAMARZ
اشتراک در:
پستها (Atom)