۱۳۸۷ تیر ۲۹, شنبه

دنیا را زباله خواهد گرفت



من غیر از «طوس» شصت سال پیش و «تهران» چهل سال پیش، از محیط طبیعی در شهرهای دیگر ایران خبر ندارم. در شهرهای دیگر مسافر بوده ام و درباره تجربه ساکنان آنها از طبیعت محیط چیزی نمی توانم بگویم.
در طوس و تهران هیچوقت نشده بود که چند تا سنجاب، از صبح تا شب، توی باغچه قر بدهند و از سر و کول خانه بالا بروند.

هیچوقت نشده بود که در تاریک و روشن سحر، از پنجره به باغچه نگاه کنی و ببینی که یک روباه دارد توی ظرف آشغال دنبال مرغ می گردد و پیدا نمی کند.
روباه که تا پنجره را باز کنی، از همان راهی که آمده بود، غیبش می زند. امّا سنجاب نه. سنجاب دلیلی نمی بیند که با شنیدن صدا غیبش بزند. فریاد هم بکشی، گوشش بدهکار نیست.

باید پا بشوی، بدوی توی باغچه، یک چوب بلند به دست بگیری، بهش حمله کنی تا از درخت برود بالا و در کمرکش درخت منتظر بماند تا تو خسته بشوی و بروی پی کارت و او بیاید پایین و به کار خودش ادامه بدهد.
حالا کارش چیست که این قدر مرا ناراحت و عصبانی و کلافه می کند؟ صبر داشته باشید، خدمتتان عرض می کنم.
راستش آن اوّلها برای من تماشای سنجاب توی باغچه یکی از لذّتهای زندگی کردن در حاشیه لندن بود.
تا آنجا که به یادم می آمد، اسم سنجاب را در ردیف قاقم و سمور شنیده بودم، آن هم در شعر و نثر کلاسیک، و البتّه خود سنجاب و زنده اش نه، بلکه پوستش که لابد خیلی نرم و گرم است و لابد ثروتمندهای قدیم آن را روی دشک می کشیدند، و گرنه «سعدی» به معشوقش نمی گفت :
خار است به زیر پهلوانمبی روی تو، خوابگاه سنجاب؛
یا حافظ در اشاره به بی اعتنایی صاحبان رفاه نسبت به حال محرومان، نمی گفت:
خفته بر سنجاب شاهی نازنینی را چه غم گر ز خار و خاره سازد بستر و بالین غریب!
چهل سال پیش سنجابها را در پارک نزدیک خانه می دیدیم. میوه درختهای بلوط که می رسید و شروع می کرد به ریختن، کار سنجابها شروع می شد. دانه های بلوط را هم می خوردند، هم آنها را برای آینده در جاهای مختلف زیر خاک انبار می کردند.
چه قدر این کارشان تماشایی بود! حالا چی؟ حالا دانه های رسیده بلوط می ریزد، همانجا روی زمین می ماند و می پوسد و سنجابها نگاهی هم به آنها نمی کنند!

می گویید غیر ممکن است! فکر می کنید من همه اینها را خیال می کنم؟ کیسه سیاه نایلونی سربسته آشغال را می گذارم توی آشغالدانی بزرگ پلاستیکی در کنار باغچه، در آشغالدانی را محکم می گذارم، دو تا آجر سنگین هم می گذارم روی آن، باز فردا صبح که می روم توی باغچه، آشغالدانی افتاده است و کیسه آشغال پاره پاره شده است و آشغالها در همه جای باغچه پراکنده!
نه، خیال نمی کنم! تمدّن جدید انسان دارد طبیعت همه چیز را عوض می کند. در این چهل سال گذشته سنجابها بلوط را ول کرده اند و آشغال خور شده اند!

دریاچه آرال یا دریای خوارزم در بستر مرگ افتاده است! لنینگراد دوباره سن پطرزبورگ شده است! جورج دبلیو بوش بر تخت جورج واشنگتن و تامس جفرسون تکیه زده است!

هر سال چهار برابر وسعت کشور «سویس» از جنگلهای دنیا را نابود کرده اند! هندوستان حسابدار و کتابدار اروپا شده است!

و فقط همین بریتانیای فسقلی در این چهل سال گذشته، هر سال چهارصد میلیون تُن زباله تولید کرده است!

و سنجابها فهمیده اند که زباله دنیا را خواهد گرفت!

از : علیزاده توسی / BBC Persian

هیچ نظری موجود نیست: