۱۳۹۱ اردیبهشت ۸, جمعه

هفت اصل موفقیت (اقتباس از : برترین ها) :

نوشتاری که می خوانید بیشتر براساس تجربه زندگی ام است تا تنها تئوری، پس ممکن است چیزی که برای من کاربری داشته و در درجه اهمیت بالا قرار گرفته است، برای شما در درجه های پایین تر یا بالاتر قرار گیرد. ولی در اصولی بودن و اهمیت آن تقریبا همه توافق داریم.

نمی دانم چرا انسان ها بیشتر دوست دارند که موارد مهمی که در زندگی شان با آن رو به رو هستند به تعداد گفته شود. به طور مثال گفته می شود فلان چیز، هفتاد خاصیت دارد که کشف شده است و هفتاد خاصیت آن هم هنوز کشف نشده است! در حالی که خواصی را که کشف نشده اند چگونه می توان برشمرد؟

به هر حال از آن جایی که عدد هفت و مضارب آن از تقدس هم برخوردار هستند، من هم به نوعی تشویق شده ام که عوامل موفقیت را هفت قسمت کنم. اما بر این باورم که «اصول» درست و کارآمد زندگی، برخلاف اهمیت و ارزش آنها که بسیار زیاد و بالاست، تعدادشان بسیار کم است و انگشت شمار.

1 نخستین و مهم ترین اصل در موفقیت، که براساس تجربه و تحقیقاتی که به انجام رسانده ام اساس و بنیان هر موفقیتی در زندگی که تقریبا در تمام قرون و عصرها بوده است و عملا بدون آن دست یابی به موفقیت نه تنها امکان ندارد بلکه اگر هم موفقیت از پیش وجود داشته باشد از بین خواهد رفت،.... است که بعدا عرض خواهم کرد.

2 اما دومین عامل موفقیت، داشتن هدف و آن هم هدف های مشخص و نوشته شده است. این گفته بسیار درست و سنجیده است که: «اهداف نانوشته، آرزویی بیش نیستند.» درمورد هدف و ارزش کلیدی آن بسیار سخن گفته شده است و اگر نیاز به آگاهی بیشتر دارید می توانید، دی وی دی «هدف» و دفترچه همراه آن را از دفتر مجله خریداری کنید. در همین زمینه مقالاتی هم در مجله خلاقیت از من و سایر صاحب نظران در شماره های پیشین آمده که خواندن آن را به شما علاقه مندان پیشنهاد می کنم.

3 سومین عامل موفقیت از دیدگاه من، توانایی تجسم و حس آن چیزهای زیبا و ارزشمندی است که از دست یابی به هدف به ما دست می دهد. یعنی توانایی خیال و رویای داشتن یا رسیدن به هدف. مغز انسان به گونه ای ساخته شده است و کار می کند که تنها به چیزهایی دست پیدا می کند که پیش از هر اقدامی بتواند داشتن یا دسترسی به آن و مزیت های دست یابی به آن را مزه مزه کند و لذت ببرد. یا رسیدن به هدف موجب شود فرد از فشار و درد و ناراحتی که در حال حاضر با آن دست به گریبان است، به نوعی رهایی یابد. وگرنه امکان هر اقدامی تقریبا ناچیز یا ناممکن خواهد شد. به گفته دیگر، «باید عاشق هدف خود باشی.» عشق به هدف یعنی سوختی و انگیزه ای که برای از میان برداشتن موانع و مشکلات رسیدن به هدف به آن نیازمندیم. مشکلات و ترس ها در زندگی واقعی، به باور من یعنی نداشتن عشق و علاقه به هدف. وگرنه عاشق در راه رسیدن به معشوق به تنها چیزی که نمی اندیشد، ترس است و موانع؛ چراکه نیروی عاشق بسیار قدرتمند است و نور آن دل سنگین ترین تاریکی ها را که همان ترس و تردیدها باشند، می شکافد.

4 عامل چهارم از آن مواردی است که بیشتر انسان ها آن را ندیده می انگارند و همین سبب می شود تا به خواسته های خود نرسند. گاهی اوقات تنها هین عامل به تنهایی می تواند فرد را به هدفش برساند. این عمل چیزی نیست جز، «پی گیری». پی گیری معجزه می کند و بیشتر موارد که افراد می دانند چه می خواهند و حتی برایش اقدام هم می کنند، نبود پی گیری و سماجت کافی موجب می شود که در پایان خود را ناکام ببینند. تجربه نشان می دهد خانم ها و کودکان هر دو از گروه انسان های پی گیری هستند و این خود سبب می شود که مخالفت های همسر، پدر و مادر یا هر شخص دیگر به تدریج کم رنگ و کم اثر شود و در نهایت این دو گروه هستند که به خواسته های شان رسیده اند. داستان تیمور لنگ سردار گورکانی را به یادتان می آورم که پس از شکست سختی که در یکی از نبردهایش خورد، به خرابه ای پناه برد و در آن حالت خوار و نزاری که داشت مورچه ای را دید که تلاش می کند دانه ای بزرگ تر از خود را از دیواری بالا ببرد و هربار که سقوط می کند، کارش را دوباره از سر می گیرد. آن قدر این کار را پی گیری کرد که در نتیجه موفق شد و دانه را به بالای مانع برد. تیمور که شاهد این ماجرا بود، پند می گیرد که اگر مورچه با پی گیری و سماجت می تواند به خواسته خود برسد و تسلیم نمی شود، او هم با پی گیری و جدیت حتما موفق خواهد شد. چنانچه در زمانه خود به این خصلت معروف و شناخته شد و تاریخ از او به عنوان یکی از فاتحان بزرگ یاد می کند. به زندگی خودتان بنگرید. هر بار که موفق نشده اید، به احتمال زیاد به قدر کافی پی گیری نکرده اید. پیشنهاد می کنم در هر زمینه ای دست کم «پنج» بار پی گیری کنید. بیشتر انسان ها اصولا برای رسیدن به هدف خود اقدامی نمی کنند چه برسد به این که پیگیری کنند.

5 «پاداش». ذهن بشر به گونه ای طراحی شده است که باید برای هر اقدام خود پاداشی مناسب بگیرد تا برای گام های بعدی انرژی آزاد کند. به ویژه در فعالیت هایی که نیازمند اقدام هستند و منجر به مهارت می شوند. در کار خود دقت کنید و ببینید چه مهارت هایی دارید؟ نواختن سازی را می دانید، ورزشکار هستید یا کاری را به خوبی و درستی انجام می دهید؟ اگر خوب بنگردی، می بینید که تمام آن را با تمرین و پی گیری به دست آورده اید، اما چیزی که سبب شده شما پی گیر و علاقه مند بمانید، یا «پاداشی» بوده است که خودتان به خودتان داده اید یا «پاداشی» که دیگران به شما داده اند یا هر دو. بدون پاداش، عملا ادامه تمرین به خصوص تمرین هایی که نیازمند گذر از سختی هاست، ممکن نیست. به همین دلیل پیوسته برای هر کار ارزشمند و مثبتی که در جهت رسیدن به اهداف خود انجام می دهید «پاداش» در نظر بگیرید.

از یک نوازش، یک تکه شکلات کوچک یا هر چیزی که به کام تان خوشمزه بیاید و در ضمن به تندرستی تان ضرر نزند. به طور مثال فکر می کنید که دلفین ها یا شیرهای سیرک ها چگونه به این مراحل می رسند؟ آیا مدیران سیرک ها فرم استخدام به دریاها و بیشه ها می فرستند؟ خیر. اگر دلفینی از درون حلقه آتش می پرد، آموزش نخست آن این بوده که است که در استخری که او بوده است، طنابی در کف استخر قرار می دهند، هر بار که او به صورت اتفاقی از روی طناب می گذرد (که عملا ناچار است) به او یک ماهی کوچک جایزه می دهند. حیوان به واسطه هوشی که دارد، به زودی متوجه رابطه عبور از روی طناب و دریافت «پاداش» می شود. حال طناب را بالا می آورند و هر بار که دلفین از روی طناب می گذرد، ماهی جایزه می گیرد و نه از زیر آن. در این زمان دلفین متوجه رابطه جدیدی می شود، «پاداش برای عبور از روی طناب». در گام های بعدی طناب را روی سطح آب و سپس بالاتر از آن می آورند و در این زمان است که دلفین به رابطه پرش و عبور از روی طناب یا حلقه پی می برد. اگر هم توجه کرده باشید، هر بار که حیوان دست آموزی کاری در جهت خواست مربی و آموزشی که گرفته است انجام می دهد، بی درنگ مربی به او یک ماهی کوچک یا پاداشی می دهد. بدین وسیله وی نمی گذارد که رابطه پاداش و رفتار دلخواه از ذهن حیوان محو شود. کافی است که ما هم با ضمیر ناخودآگاه– موتور قدرتمندی که ما را به خواسته های مان می رساند – ارتباط برقرار کنیم و آن را در جهت رسیدن به هدف های مان آموزش دهیم. ذهن ما صدها و هزاران بار هوشمندتر است و توانایی تفکر پیچیده را دارد و به همین دلیل است که کارهای بسیار دشوار را می تواند انجام دهد. به شرطی که پاداش مناسب را دریافت کند. حتی در آموزه های دینی و الهی به روشنی رابطه «پاداش» و «جزا» را می توان دید. بهشت و جهنم برای رفتارهای مورد تایید دین (صواب) و رفتارهایی که مورد تایید نیستند (گناه). حال که آفریدگار که خالق ماست بدین گونه با ما حرف می زند و آموزش می دهد، چرا این نکته کلیدی را در آموزش های خود به خودمان انجام ندهیم. امیدوارم در مقاله ای جداگانه در این مورد ارزشمند و مهم بتوانم موضوع را بیشتر باز کنم.

6 «ارزیابی» نیز یکی از عوامل موفقیت در رسیدن به هدف و خواسته های مان می تواند باشد. کسانی که توانایی طراحی سیستم «بازخورد» را در کارهایی که به انجام می رسانند دارند، به سرعت به نکاتی کلیدی در کارشان دست می یابند؛ نکته هایی که موجب می شود، سرعت دست یابی افزایش یابد و هزینه های آن کاهش. همچنین از دقت عمل و راحتی بیشتر نیز برخوردار شوند. یکی از مزایای بزرگ سیستم ارزیابی این است که هرگونه شکستی بلافاصله می تواند تبدیل به موفقیت و آموزش شود. ینی بیاموزم که چه کرده ام که به اینجا رسیده ام؟ چه می کردم کارم راحت تر و آسان تر می شد؟ چگونه عمل کنم هزینه ها کاهش می یابد و دقت عمل بالا می رود؟ تمام کسانی که کارها و مسیرهایی که رفته اند را بازنگری نمی کنند و نمی آموزند، بیشتر زمان ها مجبورند اشتباهات گذشته را تکرار کنند. در حالی که یک فرصت به نام «عمر» بیشتر ندارند. پیشنهاد می کنم با عمر کوتاه و ارزشمندتان از این شوخی ها نکنید و حتما از کارهای تان یادداشت بردارید و حتما آنها را مرور کنید و پیوسته این دو پرسش کلیدی را حتی پس از موفقیت هم از خود بپرسید: چه بهتر بود می گفتم؟ چه بهتر بود انجام می دادم؟

7 «مشورت و آموزش». تجربیات نظری و تحقیق های علمی روشن ساخته اند که یکی از راه های ساده سازی رسیدن به هدف و موفقیت در زندگی شخصی و حرفه ای، داشتن «الگو»های مناسب است. ذهن بشر پس از دیدن الگو بهتر درک می کند که چه رفتارهایی را باید به انجام رساند تا موفق تر شود. به همین دلیل است که آموزش های تئوری به خودی خود کم اثر و گاهی ناکارآمد هستند. یعنی دانستن لزوما منجر به موفقیت نمی شود مگر همراه اقدام و تجربه کردن باشد. در آن زمان است که مغز انسان به درستی درک می کند که منظور از «هدف» یا «موفقیت» چیست؟ به همین دلیل است که در تعریف «آموزش» گفته می شود، آموزشی موثر است که منجر به تغییر رفتار شود. رفتاری بهتر و موثرتر و کارآمدتر. در این مورد بسیار ارزشمند یعنی «آموزش موثر و خوشایند» هم امیدوارم فرصتی دست دهد تا برای شما عزیزان هوشمند و علاقه مند مطلبی آماده کنم. هم چنین امیدوار هستم که به کمک روش «آموزش شتابنده» محیطی فراهم کنیم تا افراد از آموزش، بیشتر لذت ببرند و بیشتر بیاموزند و آموزش را تبدیل به کاری پیوسته و به دور از هرگونه فشار و سختی کنیم.

***
در پایان ممکن است هنوز مورد نخست را به یاد داشته باشید و بپرسید: مهم ترین عامل موفقیت تکلیفش چه شد؟

در پاسخ به شما پرسشی برای شما طرح خواهم کرد:

تمام این کارهای ارزشمند را که در نتیجه آنها یک فرد می تواند موفق تر، شادمان تر، موثرتر و راحت تر شود شما حاضرید برای چه کسی انجام دهید؟

پاسخ تان درست است.

«کسی که دوست اش دارید و برایش احترام قائل هستید».

تجربه ام نشان می دهد انسان هنگامی حاضر است رشد کند و موفق تر شود که خودش را دوست دارد و برای خودش ارزش و احترام قائل است.

نخستین و مهم ترین عامل موفقیت در هر زمینه و کاری این است که بتوانی، «خودت را دوست بداری و احترام بگذاری».

به همین دلیل هم هست که تاکید آموزه های «مکتب کمال» و شاگرد نخست آن یعنی خودم بر این است که انسان ها با خودشان آشتی کنند و خودشان را بیشتر دوست بدارند. چراکه تنها در این حالت است که ذهن فرد آماده می شود تا به خودش کمک کند و آن را توسعه بخشد و به همین دلیل است که محور اصلی آموزش و دوره های «مکتب کمال» براساس این شعار است:

«خودت را دوست بدار و کمک کن تا دیگران نیز خود را بیشتر دوست بدارند.»

در این مورد هم در مقاله ای جداگانه برای تان بیشتر خواهم نوشت و شرح خواهم داد چگونه افراد در حالی که می دانند، چه خوب است و چه بد است، اما آن نکات را نه تنها رعایت نمی کنند، بلکه بیشتر زمان ها رفتارشان با خودشان بیشتر همانند رفتار با یک دشمن است تا یک دوست.

اغراق نیست اگر از من بپرسید که: «تنها راه موفقیت و شادمانه زیستن چست؟» به شما عرض خواهم کرد: «همه را فراموش کنید و کاری کنید که هر روز و هر لحظه بیشتر در آشتی با خود باشید و بیشتر خودتان را دوست داشته باشید و احترام بگذارید.»

هیچ نظری موجود نیست: