۱۳۸۹ اسفند ۱۳, جمعه

عشق چیست؟ / ازدواج چیست؟


مریدی از استادش پرسید: عشق چیست؟
استاد در جواب گفت : "به گندم زار برو و پر خوشه ترین شاخه را بیاور.
اما در هنگام عبور از گندم زار، به یاد داشته باش که نمی‌توانی به عقب برگردی تا خوشه ای بچینی!"
مرید به گندم زار رفت و پس از مدتی طولانی برگشت.
استاد پرسید: "چه آوردی؟" و مرید با حسرت جواب داد: "هیچ! هر چه جلو می‌رفتم، خوشه‌های پرپشت‌تر می‌دیدم و به امید پیدا کردن پرپشت‌ترین، تا انتهای گندم زار رفتم."
استاد گفت: "عشق یعنی همین!"

مرید پرسید: پس ازدواج چیست؟
استاد جواب داد که : "به جنگل برو و بلندترین درخت را بیاور.

اما به یاد داشته باش که باز هم نمی‌توانی به عقب برگردی!"
مرید رفت و پس از مدت کوتاهی با درختی برگشت.

استاد پرسید که چه شد و او در جواب گفت: "به جنگل رفتم و اولین درخت بلندی را که دیدم، انتخاب کردم.

ترسیدم که اگر جلو بروم، باز هم دست خالی برگردم."
استاد گفت: "ازدواج هم یعنی همین !

هیچ نظری موجود نیست: