۱۳۸۸ دی ۱۹, شنبه

"پول اشراف منهای فرهنگ اشرافی"


بچّۀ دبستانی که بودیم، خیال می کردیم «مانی» یعنی «لاک» و «کور» یعنی «ناخن». آنوقتها کلمه «پدیکور» به گوشمان نخورده بود تا از بابت حدسمان در معنی «مانیکور» به شکّ بیفتیم.
بعدها که بزرگ شدیم و یاد گرفتیم که معنی کلمه های انگلیسی را توی کتاب لغت پیدا کنیم، تازه فهمیدیم که اوّلاً فرانسویها به پیرایش و آرایش ناخنهای دست می گویند «مانیکور» (manicure)، و ثانیاً انگلیسیها آن را «مَنی کیور» تلفّظ می کنند، و ثالثاً چون یکی از چیزهایی که برای آرایش ناخن به کار می رود، «لاک» است، مردم به اصطلاح «اطلاق کلّ به جزء» کرده اند و به لاک ناخن گفته اند «مانیکور». فکر می کنم آنوقتها خیلی کم بودند کسهایی که کلمۀ «پدیکور» (pedicure) به گوششان خورده باشد و بدانند این کلمه چه معنایی دارد، چون اگر می دانستند که «پدیکور» یعنی پیرایش و آرایش ناخنهای پا، آنوقت دیگر خانمها پاهاشان را مانیکور نمی کردند!
راستی، اگر می بینید من از معنیِ لغتهای «مانیکور» و «پدیکور» حرف می زنم، خدا نکرده یکوقت خیال نکنید که عقلم گرد شده است و خودم را برای شما کرده ام کتاب «لغت معنی»! نه خیر! اصل موضوع این است که تازگیها هر وقت توی یک خیابان از جلو یک «سالن ناخن» ردّ می شوم، یک حالی پیدا می کنم که خدا نصیب دشمنتان نکند.
آخر که چی؟ آدم، خانم یا آقا، تلفن را بردارد، از منشی یک تالار پیرایش و آرایش ناخن وقت بگیرد، در روز و ساعت معّین راننده اش او را ببرد دم در سالن پیاده کند و آدم، خانم یا آقا، ناخنهایش را بسپرد به دست یک متخصّص دوره دیده که یک ساعتی با انواع ابزارها و موادّ و مصالح مختلف و مرموز با آنها ور برود و دست آخر آدم، خانم یا آقا، چه کار کرده باشد؟ داده باشد ناخنهای دست و پاش را گرفته باشند و صاف و صوف و تمیز کرده باشند! به چه قیمتی؟ بگذارید به اصطلاح «مستند» حرف زده باشم.
بر طبق آگهی یکی از سالنهای مانیکور در اینترنت برای مانیکور عادّی، چهل و پنج دقیقه، سی و پنج پوند، و برای مانیکور مخصوص، یک ساعت و نیم، هشتاد و پنج پوند. خودتان حساب کنید به «تومن» چه قدر می شود!
می گویم آخر توی این دنیایی که درآمد سرانه نصف جمعیتش از هزار پوند در سال کمتر است... توی این دنیایی که هر سال در حدود ده میلیون بچّه می میرند، چون پدر و مادرشان نمی توانند دو سه پوند بدهند، پنیسیلین بخرند... توی این دنیایی که خیلی از کارکرها در خیلی از کشورها از صبح تا شب عرق می ریزند و جان می کنند و کمتر از یک پوند دستمزد می گیرند...
بله، تو یک همچین دنیایی یک آدم، خانم یا آقا، بیاید خون بهای صد تا بچّه یا دستمزد روزانه صد تا کارگر را بدهد که ناخنهاش را بگیرند، فقط به این دلیل که نظام طبیعت خدایی مانده است، امّا نظام جامعه بشری شیطانی شده است، و دارندگان پولهای مفت نمی دانند با پولشان چه کار کنند!؟
به این آدم، خانم یا آقا، می گویم: «می بخشید فضولی می کنم. شما می توانید با ده، بیست پوند یک جعبه ابزار کامل و عالی مانیکور پدیکور بخرید و خودتان ناخنهاتان را بگیرید. هیچ اجبار اخلاقی ای هم ندارید که غصّه فقیرهای دنیا را بخورید. امّا حالا که صد برابر اشراف قدیم پول دارید، به اندازۀ یک درصد آنها فرهنگ اشرافی پیدا کنید و با پولهای زیادیتان، نمی گویم کلیسا، که بیش از اندازه کافی داریم، بلکه بیمارستان و مدرسه و دانشگاه و تئاتر بسازید، که خیلی کم داریم، و حامی سخاوتمندهنرهای اصیل بشوید تا هنرمندها مجبور نشوند برای امرار معاش به ابتذال تن در بدهند! می فرمایید خلاف عرض می کنم؟ حقّ با شماست!»
http://www.bbc.co.uk/go/wsy/pub/email/ft//persian/world/2010/01/100108_l12_letterfromlondon_167.shtml

هیچ نظری موجود نیست: