سالها پيش، خانمي را مي شناختم که معمولاً درمورد زمينه کاري خودش مطلب چاپ مي کرد. وي مقاله اي نوشت که خيلي مورد استقبال قرار گرفت. به همين خاطر از او دعوت شد در سخنراني هاي زيادي شرکت کند و از آنجا که در همه اين دعوت ها به او حقوقي داده مي شد، خوشحال شده بود که مي تواند از اين راه يک منبع درآمد دومي براي خودش درست کند. اما بعد از چند مصاحبه و سخنراني اول، اين دعوت ها کمتر و کمتر شد.
واقعاً نفهميد که چه اتفاقي افتاد. بااينکه وانمود مي کرد که اتفاق خاصي نيفتاده است اما همه ميدانستند که همه چيز سر جاي خودش نيست. متاسفانه، باوجود همه اشاراتي که به او شد، به هيچ طريق نمي خواست قبول کند که دليل اين مسئله، ساده ترين دليل است: مسئله ظاهر او.
او با هيکل بسيار درشت و موهايي فرفري، ظاهري بسيار ترسناک داشت. اگر سعي مي کرد از لباسهايي که اندام را کوچکتر نشان مي دهد مثل رنگ هاي تيره، راه راه عمودي و جواهرات مناسب استفاده کرده و ظاهر خود را تقويت کند، مطمئناً هم توجه زيادي به او مي شد و هم احترام زيادي کسب مي کرد.
اما درعوض، طوري لباس مي پوشيد که شوهرش خوشش بيايد: کفش پاشنه بلند، دامن کوتاه، موهاي بلند، و لباسهاي تنگ.. اکثر لباسهايي که مي پوشيد خيلي برايش کوچک بودند. هيچکدام هم لباس درست و حسابي و گران قيمت نبود. ظاهرش واقعاً هيچ تناسبي با سنش، درآمدش و مقام شغليش نداشت.
همين مسائل باعث شد که اين کار دوم خيلي زود به نابودي کشيده شود. روي کاغذ به نظر عالي مي رسيد: توانا، تحصيلکرده، و کاملاً مطلع از زمينه کاري خود. اما وقتي او را از نزديک مي ديديد، واقعاً ظاهرش بد به نظر مي رسيد. مخاطبين او انتظار ظاهري حرفه اي و مناسب داشتند. اما چيزي که مي ديدند تلفيقي بين اسکارلت اوهارا و آمازون بود.. باوجود پيشينه، تجربه و توانايي که در نوشتن داشت، به خاطر وضعيت ظاهرش همه اعتبار خود را از دست داد.
به نظرتان عادلانه نيست؟ شايد. اما باوجود تحصيلات، حرفه و مقام اجتماعي، او خودش بايد بهتر مي دانست. همه همکارانش خيلي محتاطانه تر از او لباس مي پوشيدند و خيلي هاي آنها هم مستقيماً به او گفته بودند که تغييري در وضعيت خود ايجاد کند. اما او دوست داشت همان کاري را انجام دهد که خودش مي خواهد.
البته اين يک نمونه خيلي افراطي است اما چندان نادر نيست. اکثر افراديکه چنين مشکلاتي دارند جزء سه دسته زير هستند:
1. وقت يا پول کافي براي پوشيدن لباسهاي خوب ندارند
2. ظاهر برايشان اهميت چنداني ندارد.
3. قوانين شامل حال آنها نمي شود.
اگر خودتان را جزء يکي از اين سه دسته مي بينيد، احتمالاً آنقدر که در توانتان است پول درنمي آوريد. در زير به بعضي علائم اشاره ميکنيم که نشان مي دهد وضعيت ظاهرتان، به کارتان صدمه مي زند.
1. يکي از بالادستانتان در شرکت مستقيماً به شما گفته است که اگر مي خواهيد ترفيع بگيريد بايد وضعيت ظاهرتان را درست کنيد..
2. يک نفر در شرکتتان هميشه بايد براي مراسم هاي مهم (ميتينگ ها، سخنراني ها و ساير مراسم) به شما يادآوري کند که درست لباس بپوشيد.
3. يکي از همکاران با مهارت هاي مساوي يا کمتر اما ظاهر بهتر، قبل از شما ترفيع گرفته است.
4. آن روزهايي که وقت بيشتري را صرف بهبود ظاهرتان کرده ايد، همکارانتان اينقدر تعجب کرده اند که فکر کرده اند مي خواهيد براي يک مصاحبه شغلي برويد.
5. هميشه مي خواهيد که نقش مهمترين را در شرکت به شما بدهند اما تنها کارهايي که به شما واگذار مي کنند، پادوگري مديريت است.
هيچکدام از اينها به نظرتان آشنا نبود؟ اگر اينطور است، يعني ظاهر شما تاثيري منفي بر زندگي کاريتان دارد. چه دوست داشته باشيد بشنويد يا نه، مجبوريد که تغييراتي را در کمد لباسهايتان ايجاد کنيد تا در کارتان پيشرفت کنيد.
همانطور که مي بينيد، براي موفقيت لباس پوشيدن به اين معنا نيست که بهترين لباس، بهترين ساعت و بهترين مدل مو را داشته باشيد. بايد طوري لباس بپوشيد که با کساني که مي خواهيد با آنها کار کنيد، مطابقت داشته باشد.
معمولاً آدمها دوست دارند با کساني رابطه برقرار کنند که شبيه به خودشان باشد. اگر شما از نظر طريق لباس پوشيدن، رفتار و مقام به اندازه کافي شبيه آنها نباشيد، يک خارجي تلقي خواهيد شد و آنها هيچوقت علاقه اي به دانستن در مورد شما نخواهند داشت چه برسد به اينکه با شما کار هم بکنند.
ممکن است اين را رد کنيد و اين کوته فکري آنها را مسخره کنيد و خودتان را جداي آن بدانيد...و از اينکه مردم هميشه آنطور که مي خواهيد با شما رفتار نمي کنند ناراحت و خسته شده باشيد. مي توانيد هم از اين اطلاعات به سود خودتان استفاده کنيد و از آن درس بگيريد.
مثلاً فرض کنيد که مي خواهيد در کارتان ترفيع بگيريد. چطور لباس مي پوشيد؟ مثل آنهايي که در همان سطح شما هستند؟ يا آنهايي که يک سطح از شما بالاتر هستند؟ وقتي بنابر شغلي که مي خواهيد به آن برسيد، لباس بپوشيد، براي کارفرمايتان راحت تر است که شما را در آن منصب ببيند.
منظور من از اين حرفها اين نيست که پول زيادي را صرف خرين چنين لباسهايي کنيد. آنکار را مي توانيد براي وقتي بگذاريد که حقوقتان بالا رفت. درعوض، به چيزهاي خيلي کوچکي فکر کنيد که مي توانيد بدون هيچ خرجي آن را تغيير دهيد؛ مثل واکس زدن کفش ها، آرايش مناسب، يا حتي يک مدل موي بهتر و مناسب تر.
درمورد وضعيت ظاهري گروهي که مي خواهيد به آنها بپيونديد، اطلاعات جمع کنيد. اگر لازم است لباسي بخريد، مي توانيد آن را از فروشگاه هايي که قيمت هاي مناسب تري دارند تهيه کنيد. لازم نيست که بيش از حد خرج کنيد. يک تغيير کوچک مي تواند خيلي بزرگ به نظر برسد.
براي اين کار بايد به بودجه تان توجه کنيد. نياز به بودجه خيلي زيادي نيست. چند وقت با اتوبوس اينطرف و آنطرف برويد و پول سينماهايتان را پس انداز کنيد و خيلي راحت پولي که لازم داريد را گير مياوريد.
درست است، خيلي ها بدون اينکه توجه چنداني به وضعيت ظاهرشان بکنند، در کارشان پيشرفت مي کنند. اما بايد بدانيد که اين نوع پيشرفت ها بيشتر در کارهايي است که ارتباط عمومي چنداني ندارد.
شما بايد طوري ظاهرتان را آراسته کنيد که اطرافيان پاسختان را بدهند و آنچه شايسته معلومات و دانش شماست به شما ببخشند. درغير اينصورت، شايد هيچوقت آن توجهي که لايقش هستيد را بدست نياوريد.
ظاهر نقش بسيار مهمي در نظر ديگران در رابطه با شما دارد. آنهايي که توجه بيشتري به ظاهر خود مي کنند، هميشه بيشتر مورد پذيرش عموم قرار مي گيرند تا آنها که توجهي به وضعيت ظاهر خود ندارند.
به نظرتان ناعادلانه است؟ شايد. اما وقعيت همين است. شما هم براي اينکه مورد توجه قرار بگيريد مجبوريد که به وضعيت ظاهري خود بيشتر برسيد. براي يکبار هم که شده امتحان کنيد. چند هفته وضعيت ظاهرتان را بهتر کنيد و ببينيد که مردم چطور به شماتوجه مي کنند. مطمئن باشيد که اين کار تاثير خيلي زيادي روي درآمدتان هم خواهد داشت.
چطور؟ اجازه بدهيد اينطور برايتان مطرح کنم:
آن خانمي که اول مقاله به او اشاره کردم را يادتان هست؟ سخنراني هايي که او در آن چند جلسه اول انجام داد، به ازاي هر يک ساعت 50 هزار تومان دريافت کرد. اگر اين روند همينطور ادامه پيدا مي کردمي توانست درآمدش را تا 4 ميليون تومان در سال بالا ببرد. اين يعني 50% بالا رفتن حقوق.
اما اين اتفاق نيفتاد و علتش فقط وضعيت لباس پوشيدن او بود.
شما چطور؟ آيا فکر مي کنيد وضعيت لباس پوشيدنتان به کارتان صدمه مي زند؟ نگاهي به آينه بيندازيد و خودتان قضاوت کنيد.
/برگرفته شده از مردمان
vahid_rebel@yahoo.com
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر