در این نوشتار که به قلم توماس اردبرینک، خبرنگار دائمی ان.آر.سی در ایران است میخوانیم:
هنوز پس از شش سال سکونت در این کلانشهر، نمیدانم تهرانیها از کجا پول در میآورند.
بسیاری افراد در نگاه اول به نظر میآید که هیچ درآمدی ندارند یا درآمدشان ۳۰۰ یورو بیشتر نیست.
۳۰۰ یورو نسبت به پولی که برای زندگی در تهران لازم است، انعامی بیش نیست. با علم بر اینکه تورم در ایران بالاتر از ۲۵ درصد است، نظام همگانی پرداخت هزینه خرید خانه با اقساط وجود ندارد و کمکهزینههایی که دولت به بیکاران میدهد، در حداقل قرار دارد، این پدیده که ساکنان تهران باز هم دستشان به دهانشان میرسد، یک راز عجیب است.
البته چنین نتیجه باید گرفت که وضع زندگی تهرانیها دشوار است. با همه دشواریها مردم باز هم پول برای خرج کردن دارند. این احتمالاً به خلاقیت بیانتهای آنان در به دست آوردن سود برمیگردد. کسی که در ایران میخواهد سود کند، باید ۲۴ ساعت در فکر پول باشد.
تهرانیها هم به صحبت زیاد در مورد پول علاقه وافری دارند؛ چه در جشنها، چه در تشیع جنازه، در فروشگاهها، در سونا یا در تاکسی؛ فرقی ندارد.این عادت بدی به حساب نمیآید؛ بلکه جزئی است از بازی زندگی. تبادل افکار در مورد روشهای جدید درآمد همیشه ممکن است امکانات جدیدی را پیش پای فرد قرار بدهد. فکر کردن به پول در ایران یک نیاز تلخ است، چرا که حکومت ایران، هر چه هم اسلامی و مهرورز باشد (یا وانمود کند که هست) باز این تکتک خود افراد هستند که باید آب خود را از گلیم بالا بکشند.
در کشوری مانند ایران با تعداد فراوانی قوانین دولتی،فرد میتواند با پول یک تکه از آزادی را در بازار سیاه برای خود بخرد. بازار سیاهی که همهی چیزهای ممنوع در آن یافت میشود. با پول میتوانی فرزندت را برای تحصیل به خارج بفرستی؛ خانه بزرگتری بخری تا دیوارهای باز هم بلندترش دنیای بیرون را پس بزند؛ و هر وقت به هنگام کار اشتباهی گیر افتادی، بتوانی به پلیس رشوه بدهی. نمایندگان طبقه متوسط ایران، به ویژه شهرنشینان کلانشهر تهران، از همان نوجوانی کار بر روی ساختن یک وضعیت مطمئن مالی را آغاز میکنند.
سنتهای ایرانی طی سدههای متمادی یک طرح نبوغآمیز مالی برای زندگی و آینده افراد ترتیب داده است.
روش آنها مانند هلند، ایجاد یک حساب بانکی پسانداز برای کودک نیست؛ بلکه سیستمی است که طبق آن باید فرزندان و نوههای شخص هم دارای مسکن شوند. پرداخت بهای خانه با اقساط به سبکی که در اروپا وجود دارد، یعنی با بهرههای نسبتاً پایین و قسطهایی که چندین دهه طول میکشد، در ایران وجود ندارد اما داماد و عروس جوان روی این حساب میکنند که خانواده داماد خانه را برایشان خواهد خرید و خانواده عروس وسایل خانه را.
برای رسیدن به چنین لحظهای یک عمر سرمایهگذاری هوشمندانه پشت سر گذاشته شده است. به تازگی یک بانوی جوان از دوستان من با پزشکی ازدواج کرد. با اینکه والدین او بایستی هزینههای خرید خانه را متقبل میشدند؛ ولی پدر عروس هم چندین قطعه زمین مختلف را که طی سالها خریداری کرده بود، فروخت تا بتواند هزینه وسایل منزل دخترش را بپردازد (تلویزیونهای بزرگ و مبلهای مجلل). بر طبق سنت، او از همان زمان تولد دخترش چند قطعه زمین خریده بود. قیمت این زمینها به شدت بالا رفته بود.
یکی از زبانزدهای ایرانیان این است که بهای خانه و زمین در ایران هیچوقت پایین نمیرود. هر خانوادهای که بتواند در مسکن سرمایهگذاری کند، حتماً این کار را برای روز مبادا هم که شده، انجام میدهد. اما برای رسیدن به اطمینان مالی در ایران به چیزی بیش از خانه و زمین نیاز داری.
بیشتر از ۸۰ درصد اقتصاد ایران در دست دولت است و ۲۰ درصد بقیه اکثراً در دست بازاریان و فعالان اقتصادی طبقه متوسط. یکی از راههای موفقیت در ایران این است که از طرقی به دفاتر نمایندگی وارد شوی و حق فروش یک مارک یا محصول را در ایران نمایندگی کنی. دفترهای نمایندگی در تمام اشکال و انواع و با اینکه محبوب هستند، در تمام درجات مختلف موفقیت در ایران یافت میشوند.شخصی هست که حق انحصاری فروش آسانسورهای اوتیس را گرفته و تاجر دیگری فروشنده انحصاری متههای ماشینی مارک بوش است.
زندگی ایران، یک زندگی پر از ریسک است. ایران کشوری است که در آن دولت، یکشبه بهرهها را نصف میکند و اسراییل را تهدید به بمباران میکند؛ با همه آثار پیشبینیناپذیر.شاید برای همین هم هست که ایرانیها سرمایهگذاران خطرپذیری هستند. طرز نگرش مردم به سرمایهگذاری هم با کشورهای دیگر فرق دارد. وقتی میگویم که قسط خرید مسکن در هلند کمی بالای ۵.۵ درصد است، دوستان ایرانیام با تعجب میپرسند که پس چرا من درجا ۱۰ خانه نمیخرم؟ در ایران برای خرید مسکن تنها می شود وامهای کوتاهمدت گرفت؛ با بهرههایی بسیار بالاتر از ۳۰ درصد.
پسانداز در ایران، کار ابلهان است. تورم همیشگی باعث میشود که ارزش پول پایین بیاید؛ بنابراین باید با پول کار کنی. بیشتر ایرانیها معتقدند که دم غنیمت است. برای همین هم بیشتر پول به دست آمده را با همان سرعت خرج اجناس لوکس میکنند تا وجهه بالاتری به دست بیاورند.
هر کس دشت خوبی داشته سریعاً یک ماشین گرانقیمت یا کیف و لباس گران میخرد؛ چرا که همسایهها باید ببینند که وضع ایشان خوب است. در مهمانیها و عروسیها هم همه با علاقه، وضع مالی دیگران را بررسی میکنند. کسانی که پول دارند، حتی اگر این پول را از طریق تماس با حکومت به دست آورده باشند، به چشم افراد موفق دیده میشوند.
یکی از پرسشهای استاندارد به هنگام غیبت از همسایه جدید یا داماد و شوهر جدید دخترخاله این است که: پولداره؟ در مورد هر تازهوارد به محفل بستگان ایشان هم که هنوز نردههای زیادی را از نردبان اجتماع باید بالا برود گفته میشود: «انشاءالله زود پولدار میشه» چرا که همه در ایران لزوم رسیدن به رفاه را درک میکنند. حتی از آن هم فراتر، تلاش برای دستیابی به این رفاه، برای ایرانی یک نوع سبک زندگی شده است. جالب اینجاست که :
در ایران پولدار شدن به هر قیمتی نوعی زرنگی به حساب می آید و انسانهای سالم و بی پول بی عرضه تلقی می شوند.
در ایران استاندارد قیمت وجود ندارد یعنی ممکن است برای خرید یک کالا از دو مغازه دو قیمت متفاوت بپردازید یا اینکه کرایه ماشین را در هر بار استفاده از مسافرکشها متفاوت پرداخت کنی همیشه میشود دعوای بین مسافرکشها و مسافران را بر سر قیمت مشاهده کرد. بزرگترین درآمد دولت ایران بعد منابع زیر زمینی کسب درآمد از مردم میباشد .
در ایران دولت سیم کارت گوشی همراه ، خط تلفن ، معافیت سربازی و ... میفروشد. دولت به وسیله گمرک ورودی کالاها از مرزها را کنترل می کند و اجازه ورود کالاهای ارزان را نمیدهد تا خود دولت به میزان بالاتر آن را به مردم بفروشد. جالب اینجاست مردم ایران به شدت از این وضعیت راضی بوده و با تمام توان از این سیستم حمایت میکنند حتی اگر با کمی غرغر از آن انتقاد کنند.
منبع : parsine.com
هنوز پس از شش سال سکونت در این کلانشهر، نمیدانم تهرانیها از کجا پول در میآورند.
بسیاری افراد در نگاه اول به نظر میآید که هیچ درآمدی ندارند یا درآمدشان ۳۰۰ یورو بیشتر نیست.
۳۰۰ یورو نسبت به پولی که برای زندگی در تهران لازم است، انعامی بیش نیست. با علم بر اینکه تورم در ایران بالاتر از ۲۵ درصد است، نظام همگانی پرداخت هزینه خرید خانه با اقساط وجود ندارد و کمکهزینههایی که دولت به بیکاران میدهد، در حداقل قرار دارد، این پدیده که ساکنان تهران باز هم دستشان به دهانشان میرسد، یک راز عجیب است.
البته چنین نتیجه باید گرفت که وضع زندگی تهرانیها دشوار است. با همه دشواریها مردم باز هم پول برای خرج کردن دارند. این احتمالاً به خلاقیت بیانتهای آنان در به دست آوردن سود برمیگردد. کسی که در ایران میخواهد سود کند، باید ۲۴ ساعت در فکر پول باشد.
تهرانیها هم به صحبت زیاد در مورد پول علاقه وافری دارند؛ چه در جشنها، چه در تشیع جنازه، در فروشگاهها، در سونا یا در تاکسی؛ فرقی ندارد.این عادت بدی به حساب نمیآید؛ بلکه جزئی است از بازی زندگی. تبادل افکار در مورد روشهای جدید درآمد همیشه ممکن است امکانات جدیدی را پیش پای فرد قرار بدهد. فکر کردن به پول در ایران یک نیاز تلخ است، چرا که حکومت ایران، هر چه هم اسلامی و مهرورز باشد (یا وانمود کند که هست) باز این تکتک خود افراد هستند که باید آب خود را از گلیم بالا بکشند.
در کشوری مانند ایران با تعداد فراوانی قوانین دولتی،فرد میتواند با پول یک تکه از آزادی را در بازار سیاه برای خود بخرد. بازار سیاهی که همهی چیزهای ممنوع در آن یافت میشود. با پول میتوانی فرزندت را برای تحصیل به خارج بفرستی؛ خانه بزرگتری بخری تا دیوارهای باز هم بلندترش دنیای بیرون را پس بزند؛ و هر وقت به هنگام کار اشتباهی گیر افتادی، بتوانی به پلیس رشوه بدهی. نمایندگان طبقه متوسط ایران، به ویژه شهرنشینان کلانشهر تهران، از همان نوجوانی کار بر روی ساختن یک وضعیت مطمئن مالی را آغاز میکنند.
سنتهای ایرانی طی سدههای متمادی یک طرح نبوغآمیز مالی برای زندگی و آینده افراد ترتیب داده است.
روش آنها مانند هلند، ایجاد یک حساب بانکی پسانداز برای کودک نیست؛ بلکه سیستمی است که طبق آن باید فرزندان و نوههای شخص هم دارای مسکن شوند. پرداخت بهای خانه با اقساط به سبکی که در اروپا وجود دارد، یعنی با بهرههای نسبتاً پایین و قسطهایی که چندین دهه طول میکشد، در ایران وجود ندارد اما داماد و عروس جوان روی این حساب میکنند که خانواده داماد خانه را برایشان خواهد خرید و خانواده عروس وسایل خانه را.
برای رسیدن به چنین لحظهای یک عمر سرمایهگذاری هوشمندانه پشت سر گذاشته شده است. به تازگی یک بانوی جوان از دوستان من با پزشکی ازدواج کرد. با اینکه والدین او بایستی هزینههای خرید خانه را متقبل میشدند؛ ولی پدر عروس هم چندین قطعه زمین مختلف را که طی سالها خریداری کرده بود، فروخت تا بتواند هزینه وسایل منزل دخترش را بپردازد (تلویزیونهای بزرگ و مبلهای مجلل). بر طبق سنت، او از همان زمان تولد دخترش چند قطعه زمین خریده بود. قیمت این زمینها به شدت بالا رفته بود.
یکی از زبانزدهای ایرانیان این است که بهای خانه و زمین در ایران هیچوقت پایین نمیرود. هر خانوادهای که بتواند در مسکن سرمایهگذاری کند، حتماً این کار را برای روز مبادا هم که شده، انجام میدهد. اما برای رسیدن به اطمینان مالی در ایران به چیزی بیش از خانه و زمین نیاز داری.
بیشتر از ۸۰ درصد اقتصاد ایران در دست دولت است و ۲۰ درصد بقیه اکثراً در دست بازاریان و فعالان اقتصادی طبقه متوسط. یکی از راههای موفقیت در ایران این است که از طرقی به دفاتر نمایندگی وارد شوی و حق فروش یک مارک یا محصول را در ایران نمایندگی کنی. دفترهای نمایندگی در تمام اشکال و انواع و با اینکه محبوب هستند، در تمام درجات مختلف موفقیت در ایران یافت میشوند.شخصی هست که حق انحصاری فروش آسانسورهای اوتیس را گرفته و تاجر دیگری فروشنده انحصاری متههای ماشینی مارک بوش است.
زندگی ایران، یک زندگی پر از ریسک است. ایران کشوری است که در آن دولت، یکشبه بهرهها را نصف میکند و اسراییل را تهدید به بمباران میکند؛ با همه آثار پیشبینیناپذیر.شاید برای همین هم هست که ایرانیها سرمایهگذاران خطرپذیری هستند. طرز نگرش مردم به سرمایهگذاری هم با کشورهای دیگر فرق دارد. وقتی میگویم که قسط خرید مسکن در هلند کمی بالای ۵.۵ درصد است، دوستان ایرانیام با تعجب میپرسند که پس چرا من درجا ۱۰ خانه نمیخرم؟ در ایران برای خرید مسکن تنها می شود وامهای کوتاهمدت گرفت؛ با بهرههایی بسیار بالاتر از ۳۰ درصد.
پسانداز در ایران، کار ابلهان است. تورم همیشگی باعث میشود که ارزش پول پایین بیاید؛ بنابراین باید با پول کار کنی. بیشتر ایرانیها معتقدند که دم غنیمت است. برای همین هم بیشتر پول به دست آمده را با همان سرعت خرج اجناس لوکس میکنند تا وجهه بالاتری به دست بیاورند.
هر کس دشت خوبی داشته سریعاً یک ماشین گرانقیمت یا کیف و لباس گران میخرد؛ چرا که همسایهها باید ببینند که وضع ایشان خوب است. در مهمانیها و عروسیها هم همه با علاقه، وضع مالی دیگران را بررسی میکنند. کسانی که پول دارند، حتی اگر این پول را از طریق تماس با حکومت به دست آورده باشند، به چشم افراد موفق دیده میشوند.
یکی از پرسشهای استاندارد به هنگام غیبت از همسایه جدید یا داماد و شوهر جدید دخترخاله این است که: پولداره؟ در مورد هر تازهوارد به محفل بستگان ایشان هم که هنوز نردههای زیادی را از نردبان اجتماع باید بالا برود گفته میشود: «انشاءالله زود پولدار میشه» چرا که همه در ایران لزوم رسیدن به رفاه را درک میکنند. حتی از آن هم فراتر، تلاش برای دستیابی به این رفاه، برای ایرانی یک نوع سبک زندگی شده است. جالب اینجاست که :
در ایران پولدار شدن به هر قیمتی نوعی زرنگی به حساب می آید و انسانهای سالم و بی پول بی عرضه تلقی می شوند.
در ایران استاندارد قیمت وجود ندارد یعنی ممکن است برای خرید یک کالا از دو مغازه دو قیمت متفاوت بپردازید یا اینکه کرایه ماشین را در هر بار استفاده از مسافرکشها متفاوت پرداخت کنی همیشه میشود دعوای بین مسافرکشها و مسافران را بر سر قیمت مشاهده کرد. بزرگترین درآمد دولت ایران بعد منابع زیر زمینی کسب درآمد از مردم میباشد .
در ایران دولت سیم کارت گوشی همراه ، خط تلفن ، معافیت سربازی و ... میفروشد. دولت به وسیله گمرک ورودی کالاها از مرزها را کنترل می کند و اجازه ورود کالاهای ارزان را نمیدهد تا خود دولت به میزان بالاتر آن را به مردم بفروشد. جالب اینجاست مردم ایران به شدت از این وضعیت راضی بوده و با تمام توان از این سیستم حمایت میکنند حتی اگر با کمی غرغر از آن انتقاد کنند.
منبع : parsine.com
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر