جالب است بدانیم که شخصی با داشتن معلولیتی جدی این همه موفق میشود، اما خیلی ها با یک ناراحتی کوچک، حسابی قافیه رو می بازند!
این آقا همین جاست تو همین شهر و با همین شرایطی که همه ما داریم زندگی می کنیم
اما اون کجا و خیلی از ماها کجا؟
اون فهمیده که زندگی ارزش داره و به این که کاری شدنی هست اعتقاد و ایمان داره.
وقتي ايمان داشته باشي كه كار شدني است (،ايماني حقيقي)،
فكرت راههاي انجام اونو پیدا خواهد کرد .
او گرانترین وکیل ایران است!
یکی از مهمترین پروندههای تاریخ قضائی ایران را وکالت کرده و بیشترین حقالوکاله را گرفته است؛
(چیزی در حدود یک و نیم میلیارد تومان!).
علی صابری (وکیل نابینا) از آن دست آدمهایی است که مفهوم معلولیت و توانایی را در ذهن بههم میریزد.
او توانسته با پشتکار و اعتماد به نفس، به هر چیزی که به آن معلولیت میگویند، غلبه کند و در حرفه خودش یکی از جنجالی ترینها باشد.
دفتر وکالت علی، شلوغ است.
دارد لایحه را به یکی از موکلاناش دیکته میکند.
همه، با وقت قبلی آمدهاند.
علی فقط بعدازظهرها دفتر است.
هیچکس از دیدن وکیل نابینا تعجب نمیکند، این روزها علی دیگر برای خودش اسم و رسمی دارد و همه از معلولیتاش و موفقیتهای عجیب و غریبش باخبرند.
دیدن با چشم دیگران!
او نمیبیند و نمیتواند هیچکدام از پروندههایی را که در دست دارد بخواند چون آنها به خط بریل نیستند، نمیتواند آخرین قوانین مصوبه ر ا ببیند چون هنوز فرصت نشده آنها را به خط بریل درآورند.
نمیتواند در دفاع از موکلاناش لایحه بنویسد.
نمیتواند در چشمهای موکلاناش نگاه کند و راست و دروغ حرفهایشان را بفهمد.
نمیتواند تنها و بدون همراه به دادگاه برود و با همه این حرفها باز هم به نظر علی، چشم آخرین عضوی است که یک وکیل به آن نیاز دارد؛ "ندیدن را میتوان حل کرد. آدم باید فقط خودش را از تک و تا نیندازد. من مدتهاست به دیدن از دریچه چشم دیگران عادت کردهام. طوری برنامهریزی کردهام که هیچوقت با مشکلم دست تنها رودررو نشوم.
از اول برنامه کار تیمی برای خودم درست کردهام.
دوستان بسیار زیادی دارم؛ وکلایی که با هم روی پروندهها کار میکنیم، با هم آنها را میخوانیم، با هم لایحه میدهیم و... جدا از همه این حرفها منشی من هم آدم منحصر به فردی است".
منشی یک فرد نابینا باید ویژگیهای خاصی داشته باشد.
او چندین برابر دیگران کار میکند و مجبور است همه چیزهایی که نابینا نمیتواند بخواند، برایش بخواند و همه چیزهایی که نمیتواند بنویسد، برایش بنویسد.
منشی یک نابینا در حقیقت چشمهای او هم هست».
کتاب بریل و قلمم را بردم سرکار!
به نظر علی صابری، همه چیز به چشم مردم عادی میشود؛
حتی مردی با عصای سفید در راهروهای تنگ و تاریک دادگستری؛ "وقتی از جامعه اقلیت باشید، همیشه محدودیتهایی دارید.
مردم از دیدن شما در هر جایگاهی تعجب میکنند".
بعد از فارغالتحصیلی مدتی در قسمت ارشاد دادگستری لواسان مشغول شدم.
آن موقع حضور من برای خیلیها غیرقابل باور بود.
بالاخره قسمت ارشاد قسمتی است که به مراجعهکنندگان راهنمایی حقوقی میدهد و با شنیدن دعوای آنها به آنها میگوید چه باید بکنند. اینکه فرد نابینا در مراجعه مستقیم با مردم باشد و بخواهد به آنها راهنمایی بدهد و از عهده کار هم برآید، برای خیلیها قابل قبول نبود.
اوایل برای من هم مشکل بود.
جای خالی چشمهایم را بهشدت احساس میکردم اما زود خودم را دریافتم.
تصمیم گرفتم مثل همه آدمها باشم.
محیط کارم را برای خودم راحت و دلپذیر کنم.
این شد که یک روز یک کتاب حقوقی که به زبان بریل بود، با یک قلم سبک مخصوص نابینایان که به آن لو قلم میگویند با خودم بردم سر کار.
آنجا نشسته بودم و مابین مراجعههای مردم کتاب میخواندم و یادداشتبرداری میکردم.
تصور کنید مردم با چه صحنهای روبهرو میشدند؛
نابینایی که در قسمت ارشاد قضائی نشسته، کتاب بریل میخواند و خلاصهبرداری میکند.
بعد از مدتی، حضورم برای همکاران بسیار عادی شد؛
آنقدر که معلولیت مرا از یاد بردند و با خیلیهاشان صمیمی شدم!
مردم از وکیل گریزاناند!
سر علی صابری، شلوغ است و در زمانی که همه به خاطر هزینه بالای وکالت از آن فراریاند، یک وکیل نابینا این همه مشتری داشته باشد جالب است؛
"نمیدانم شاید به خاطر پرونده هموفیلیهاست. البته من برای به دست آوردن مقام و مرتبه فعلیام خیلی زحمت کشیدهام.
حقیقت این است که مردم ایران زیاد اهل وکیل گرفتن و کارها را به دست وکیل سپردن نیستند و بیشتر ترجیح میدهند خودشان کارشان را انجام دهند و پول وکیل را هم در جیب بگذارند.
آنهایی هم که یک وکیل میگیرند، ترجیح میدهند پولشان را به وکیلی بدهند که هم سابقه زیادی داشته باشد، هم سن و سالش بالا باشد و هم مشکل خاصی نداشته باشد. خودتان ببینید در چنین شرایطی، مطرح شدن برای یک وکیل نابینای سی و چند ساله چقدر دشوار است؟"
قضات حالا دیگر مرا شناختهاند و از دیدن من و همراهم در دادگاه تعجب نمیکنند.
دفاعیات شفاهی را من انجام میدهم و مسائلی که نیاز به خواندن یا نوشتن دارد، همکارم انجام میدهد.
با نا بیناییام هیچ مشکلی جز رفتارهای ناپسند برخی همکاران ندارم، البته این را به گردن فرهنگ جامعه میگذارم؛
جامعهای که به معلول به عنوان یک پدیده مینگرد و از پیشرفت او تعجب میکند و در برخی شرایط متاسفانه به او حسودی میکند.
rozanehonline.com
************************************************
گذشته از این حرف ها، متاسفانه معدودی از وکلای دادگستری با اعمال خلاف و نا پسند خود (از جمله ساختن پنهانی با طرف مقابل دعوا و یا وکیل او و دادن وعده های دروغین به موکلین خود و خیانت در امانت و.....) باعث بد بین شدن بسیاری از مردم نسبت به سایر وکلای دادگستری شده اند.
این آقا همین جاست تو همین شهر و با همین شرایطی که همه ما داریم زندگی می کنیم
اما اون کجا و خیلی از ماها کجا؟
اون فهمیده که زندگی ارزش داره و به این که کاری شدنی هست اعتقاد و ایمان داره.
وقتي ايمان داشته باشي كه كار شدني است (،ايماني حقيقي)،
فكرت راههاي انجام اونو پیدا خواهد کرد .
او گرانترین وکیل ایران است!
یکی از مهمترین پروندههای تاریخ قضائی ایران را وکالت کرده و بیشترین حقالوکاله را گرفته است؛
(چیزی در حدود یک و نیم میلیارد تومان!).
علی صابری (وکیل نابینا) از آن دست آدمهایی است که مفهوم معلولیت و توانایی را در ذهن بههم میریزد.
او توانسته با پشتکار و اعتماد به نفس، به هر چیزی که به آن معلولیت میگویند، غلبه کند و در حرفه خودش یکی از جنجالی ترینها باشد.
دفتر وکالت علی، شلوغ است.
دارد لایحه را به یکی از موکلاناش دیکته میکند.
همه، با وقت قبلی آمدهاند.
علی فقط بعدازظهرها دفتر است.
هیچکس از دیدن وکیل نابینا تعجب نمیکند، این روزها علی دیگر برای خودش اسم و رسمی دارد و همه از معلولیتاش و موفقیتهای عجیب و غریبش باخبرند.
دیدن با چشم دیگران!
او نمیبیند و نمیتواند هیچکدام از پروندههایی را که در دست دارد بخواند چون آنها به خط بریل نیستند، نمیتواند آخرین قوانین مصوبه ر ا ببیند چون هنوز فرصت نشده آنها را به خط بریل درآورند.
نمیتواند در دفاع از موکلاناش لایحه بنویسد.
نمیتواند در چشمهای موکلاناش نگاه کند و راست و دروغ حرفهایشان را بفهمد.
نمیتواند تنها و بدون همراه به دادگاه برود و با همه این حرفها باز هم به نظر علی، چشم آخرین عضوی است که یک وکیل به آن نیاز دارد؛ "ندیدن را میتوان حل کرد. آدم باید فقط خودش را از تک و تا نیندازد. من مدتهاست به دیدن از دریچه چشم دیگران عادت کردهام. طوری برنامهریزی کردهام که هیچوقت با مشکلم دست تنها رودررو نشوم.
از اول برنامه کار تیمی برای خودم درست کردهام.
دوستان بسیار زیادی دارم؛ وکلایی که با هم روی پروندهها کار میکنیم، با هم آنها را میخوانیم، با هم لایحه میدهیم و... جدا از همه این حرفها منشی من هم آدم منحصر به فردی است".
منشی یک فرد نابینا باید ویژگیهای خاصی داشته باشد.
او چندین برابر دیگران کار میکند و مجبور است همه چیزهایی که نابینا نمیتواند بخواند، برایش بخواند و همه چیزهایی که نمیتواند بنویسد، برایش بنویسد.
منشی یک نابینا در حقیقت چشمهای او هم هست».
کتاب بریل و قلمم را بردم سرکار!
به نظر علی صابری، همه چیز به چشم مردم عادی میشود؛
حتی مردی با عصای سفید در راهروهای تنگ و تاریک دادگستری؛ "وقتی از جامعه اقلیت باشید، همیشه محدودیتهایی دارید.
مردم از دیدن شما در هر جایگاهی تعجب میکنند".
بعد از فارغالتحصیلی مدتی در قسمت ارشاد دادگستری لواسان مشغول شدم.
آن موقع حضور من برای خیلیها غیرقابل باور بود.
بالاخره قسمت ارشاد قسمتی است که به مراجعهکنندگان راهنمایی حقوقی میدهد و با شنیدن دعوای آنها به آنها میگوید چه باید بکنند. اینکه فرد نابینا در مراجعه مستقیم با مردم باشد و بخواهد به آنها راهنمایی بدهد و از عهده کار هم برآید، برای خیلیها قابل قبول نبود.
اوایل برای من هم مشکل بود.
جای خالی چشمهایم را بهشدت احساس میکردم اما زود خودم را دریافتم.
تصمیم گرفتم مثل همه آدمها باشم.
محیط کارم را برای خودم راحت و دلپذیر کنم.
این شد که یک روز یک کتاب حقوقی که به زبان بریل بود، با یک قلم سبک مخصوص نابینایان که به آن لو قلم میگویند با خودم بردم سر کار.
آنجا نشسته بودم و مابین مراجعههای مردم کتاب میخواندم و یادداشتبرداری میکردم.
تصور کنید مردم با چه صحنهای روبهرو میشدند؛
نابینایی که در قسمت ارشاد قضائی نشسته، کتاب بریل میخواند و خلاصهبرداری میکند.
بعد از مدتی، حضورم برای همکاران بسیار عادی شد؛
آنقدر که معلولیت مرا از یاد بردند و با خیلیهاشان صمیمی شدم!
مردم از وکیل گریزاناند!
سر علی صابری، شلوغ است و در زمانی که همه به خاطر هزینه بالای وکالت از آن فراریاند، یک وکیل نابینا این همه مشتری داشته باشد جالب است؛
"نمیدانم شاید به خاطر پرونده هموفیلیهاست. البته من برای به دست آوردن مقام و مرتبه فعلیام خیلی زحمت کشیدهام.
حقیقت این است که مردم ایران زیاد اهل وکیل گرفتن و کارها را به دست وکیل سپردن نیستند و بیشتر ترجیح میدهند خودشان کارشان را انجام دهند و پول وکیل را هم در جیب بگذارند.
آنهایی هم که یک وکیل میگیرند، ترجیح میدهند پولشان را به وکیلی بدهند که هم سابقه زیادی داشته باشد، هم سن و سالش بالا باشد و هم مشکل خاصی نداشته باشد. خودتان ببینید در چنین شرایطی، مطرح شدن برای یک وکیل نابینای سی و چند ساله چقدر دشوار است؟"
قضات حالا دیگر مرا شناختهاند و از دیدن من و همراهم در دادگاه تعجب نمیکنند.
دفاعیات شفاهی را من انجام میدهم و مسائلی که نیاز به خواندن یا نوشتن دارد، همکارم انجام میدهد.
با نا بیناییام هیچ مشکلی جز رفتارهای ناپسند برخی همکاران ندارم، البته این را به گردن فرهنگ جامعه میگذارم؛
جامعهای که به معلول به عنوان یک پدیده مینگرد و از پیشرفت او تعجب میکند و در برخی شرایط متاسفانه به او حسودی میکند.
rozanehonline.com
************************************************
گذشته از این حرف ها، متاسفانه معدودی از وکلای دادگستری با اعمال خلاف و نا پسند خود (از جمله ساختن پنهانی با طرف مقابل دعوا و یا وکیل او و دادن وعده های دروغین به موکلین خود و خیانت در امانت و.....) باعث بد بین شدن بسیاری از مردم نسبت به سایر وکلای دادگستری شده اند.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر