۱۳۸۷ اسفند ۲۴, شنبه
چهارشنبه سوری
چهارشنبه سوری یكی از مهمترین جشنهای دوران ایران باستان است كه در آخرین چهارشنبهی سال برگزار میشده و به عنوان «جشن اتحاد» از آن یاد میكنند، چرا كه ابعاد متعدد انسانی این جشن كه جامعه آن روزگار را به سوی نیكبختی رهنمون میشده، جملگی به یك پیام مشترك منجر شده كه همان ارتقای روحیهی اتحاد و نوع دوستی بوده است. این جشن با آمدن «حاجی فیروز» كه یكی از قدیمیترین شخصیتهای نمایش شادی آور بوده است و دست كم از «عصر ساسانیان» وجود داشته آغاز میِشده. «حاجی فیروز» درست ۱۰ روز قبل از آمدن عید نوروز با صورتی سیاه شده و لباسی قرمز در بین مردم حاضر میشده سپس همه با جشنی دور هم جمع میشدند خارها و گیاهان هرز زمین را كنده و زمین منطقه را آماده باروری میكردند و زبالهها را نیز صبح چهارشنبه از كوچه و خیابان جمع میكردند و شب همراه با خارها و بوتهها میسوزاندند. به همین خاطر چهارشنبه سوری افزون به جشن اتحاد چشن پاكسازی محیط زیست هم بوده. در واقع یكی از پیامهای این جشن این است كه بسوزانید و نابود كنید خارها را، و خارهای نفستان و زشتیها و پلیدیهای سال كهنه را. آنها آتش میافروختند و كلامی كه از آن روزها برای ما از بازیها و جشنها باقی مانده«زردی من از تو و سرخی تو از من» است كه در هنگام پریدن از روی آتش آن را میخواندند. در این جمله زردی به معنای رخوت و سستی و بیتحركی و سرخی به معنای گلكون و باطراوت و شاداب بودن است. آنها در هفت نقطه با فاصلههای معین بوتهها را روشن میكردند سپس ابتدا پیرمردها و پیرزنها از روی آن میپریدند. به این دلیل كه احترام به بزرگترها واجب است و همینطور آنها به علت سن زیادشان رخوت و سستی بیشتری دارند و باید زودتر از جوانها زردی خود را به آتش بسپارند، بعد از آن جوانترها و بیمارها هم باید از روی آتش میپریدند. جالی توجه اینكه در آن زمان هیچ شیء یا ماده منفجرهای در آتش نمیانداختند تا ترس ایجاد نشود از اینجا خواهیم فهمید آتش به عنوانی كه از عناصر حیات برای ایرانیان باستان مقدس و مظهر فروغ یزدان بوده است اما استفاده از ترقه و ...ابتكار آنها نبوده و بعدها به این مراسم اضافه شده است. در این جشن آتش را خاموش نمیكردند و خاموش كردن آن را بد میدانستند بعد از اینكه آتش تا آخر سوخت حاجی فیروز مقداری از دودهی آتش را به صورت خود مالیده و به راه نامعلومی میرفت و برای مردم آرزوی اتحاد و همبستگی میكرد پس از رفتن او مردم خاكسترها در جایی میگذاشتند تا باد آن را ببرد. بعد از مراسم آتش بازی مراسم كوزه شكنی بوده كه به دو روایت نقل شده است: عدهای گفتهاند كه هر خانواده بنا به بنابر توانایی مالیش چند سكه در كوزهای قرار میداده و آن را از پشت بام به درون كوچه پرت میكرده است و هر كدام از نیازمندان به اندازه نیازشان از آن پول بر میداشتند و البته نه بیشتر و هیچ شخص ذره ای هم از آن پولها بر نمیداشته زیرا معتقد بودند در غیر این صورت بركت از خانههایشان خواهد رفت. و به روایت دیگر هر خانواده تكهای زغال كه نماد سیاه بختی، تكهای نمك كه نماد شورچشمی و كوچكترین سكهی رایج را كه نماد تنگدستی است درون كوزه میاندخته و بعد از چرخاندن دور سر تكتك اعزای خانواده از بالای پشت بام به پائین میانداختند و میگفتند «درد و بلای خانه را در كوچه ریختم». بعد از مراسم كوزه شكنی مراسم قاشق زنی بوده كه شخصی كه وضع مالی خوبی نداشته با پوشاندن صورت خود بر در خانهها میرفته و افراد پول یا آجیل چهارشنبه سوری را كه از هفت میوهی خشك تشكیل شده به عنوان كمك در ظرف او میریختند. در این شب مراسمی برگزار میشده كه مربوط به زنان بوده و”مردها اجازه شركت در آن را نداشتند“. این مراسم بیشتر مربوط به حاجت گرفتن و بخت گشایی و رفع درد و بلا بوده. به این صورت كه اگر در خانوادهای مریض بوده یك زن در اول شب چادر رختخوابی بر سر كرده ملاقهای به ذست میگرفت و به در خانهی همسایگان میرفت و بدون زدن حرفی چهار مرتبه با ملاقه به در خانهها میكوبیده و صاحبخانه با آن ملاقه برای او مقداری خوراكی میآورده، این خوراكی را به مریض میدادند و معتقد بودند كه شفا خواهد گرفت و اگر صاحبخانه در خانه بیماری داشته باشد یا مسافری از آن خوانواده در راه بوده از دادن خواراكی خودداری میكردند. مراسم بخت گشایی دختران هم با بستن قفل بر گردن دو دختر و نشستن آنها سر چهار راه و شكستن گردو انجام میشده، در اهواز آش رشته میپختند یا شمع به سقاخانه میبردند، در بروجرد از روی یك جنازه حیوان دختر كم بخت را عبور میدادند، در یزد دختران با خریدن گردو یا بادام بالای مناره مسجد میرفتند و نماز حاجت میخواندند و روی هر پله یك گردو یا بادام میشكستند، در آ‚ل به مقبرهی خضر میرفتند و نماز میخواندند و شمع روشن میكردند و تا چهارشنبهاین كار را تكرار میكردند. آخرین مراسمی كه در این شب انجام میشده مراسم جالب «شال اندازی» كه خواستگاری غیر مستقیم است بوده. به این ترتیب كه خواستگار شالی را درون خانهی دختر مورد نظرش میانداخته و منتظر میمانده اگر خانوادهی دختر شیرینی جلوی در میگذاشتند جوابشان مثبت و اگر ترشی میگذاشتند جوابشان منفی بوده و دختر قصد ازدواج نداشته. در صورت مثبت بودن جواب خانوادههای دو طرف در شبهای بعد به صحبت مینشستند و اگر به توافق میرسیدند یك نفر فال گوش میایستاد به این صورت كه در كوچه منتظر میماند تا چند نفر عبور كنند اگر صحبتهای آنها غمانگیز بود فال بد میآمد ولی اگر حرفهایشان شاد و خوش بود فال خوب بوده و وصلت انجام میشد.
http://madreseha.com/forum/index.php/topic,2049.0.html
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر