یک اعتقاد امریکایی می گوید، قبل از اینکه متولد شویم می توانیم پدر و مادرمان را انتخاب کنیم. این باور تقریباً مشابه اندیشه تناسخ است که می گوید، قبل از هر زندگی برخی از موقعیت های خاص را از قبل ترتیب می دهیم تا درس های مختلفی از آن بگیریم. در هر دو اندیشه، والدینمان خیلی بیشتر از آنچه که تصمیمش را دارند، به ما آموزش می دهند. آنها با انتخاب ها، اشتباهات، استعدادها و توانایی های خود در نشان دادن عشق و حمایتشان نسبت به ما، شخصیتمان را قالب گیری می کنند.
موهبت های آنها خیلی بیشتر از موهبت های بیولوژیکی است. بله، اصولی هست که تعیین می کند زیبا به دنیا بیایید یا زشت یا کاملاً معمولی. فکر نمی کنم لازم باشد بگویم که ظاهر فیزیکی شما، توانایی ورزشی و سلامت عمومیتان روی زندگی شما تاثیر می گذارد. این والدین ما هستند که تصمیم می گیرند بچه هایی که به دنیا می آورند، معتاد الکلی باشند یا نباشند؛ عقب مانده ذهنی باشند یا نباشند، در آینده با مشکلاتی مثل سرطان سینه یا بیماریهای قلبی دست و پنجه نرم بکنند یا نکنند. جز مراقبت از جسم ما با استراحت و تغذیه مناسب در زمان رشد، کار دیگری نمی توانند برای اکثر ویژگی های فیزیکی که به ما منتقل کرده اند بکنند.
اکثر ما آدمهای متوسطی هستیم. متوسط بودن معنایش همین است. پس اکثر ما جسم متوسطی با ویژگی ها، استعدادها و سلامت متوسط ارث برده ایم. پس چه فرقی می کند که چه کسانی را بعنوان پدر ومادر خود انتخاب کنیم؟ برای اثبات این قضیه نگاهی به آنهایی بیندازید که با ناپدری و نامادری یا پدرومادرخوانده بزرگ شده اند.
والدین ما—چه والدین حقیقی ما باشند، چه پدر یا مادر خوانده و چه ناپدری و نامادری—محیط رشد ما را تعیین می کنند. آنها هستند که سلامت مالی، سلامت تحصیلی، سلامت اجتماعی، و سلامت روانی ما را انتخاب می کنند. این آنها هستند که آگاهانه تصمیم می گیرند و براساس آن تصمیمات رفتار می کنند و احتمالاً به نتیجه ای که به دست می آید هم چندان توجه نمی کنند. خیلی از والدین خودشان بیسواد یا ناسالم هستند و نمی دانند که واقعاً چه انتخابهایی درست است و چیزی که انتخاب می کنند واقعاً عمدی نیست. در هر دو حالت، این انتخابهای آنها بوده که زندگی ما را ساخته است.
اگر این ایده حقیقت داشت که ما قبل از تولد والدینمان را انتخاب می کنیم؛ آنوقت می توانستیم خیلی راحت از انتخابمان به خود ببالیم و خوشحال باشیم که کسانی را انتخاب کرده ایم که ما را در همه شرایط دوست داشته و هیچگاه دست از حمایت از ما برنداشته اند.
اما اگر یکی از آن بچه هایی بودیم که کودکی وحشتناکی دارند چطور؟ آیا پدرتان یک معتاد الکلی است؟ مادرتان یک مجنون روانی است؟ آیا پدر و مادرتان افرادی بیسواد و نادان هستند که در هیچ زمینه ای توانایی راهنمایی کردن شما را ندارند؟ آیا آدمهایی هستند که هیچ توجهی به فرزندانشان ندارند و فقط مطابق خواست خود تصمیمگیری می کنند؟ در چنین شرایطی ممکن است والدینتان را دوست داشته باشید یا نداشته باشید اما می دانید که اگر قرار بود دوباره به دنیا بیایید و اینبار والدینتان را خودتان انتخاب کنید، هیچوقت اینها را انتخاب نمی کردید.
به خودتان نگاه کنید و به من بگویید که به چه چیز خودتان بیشتر می بالید؟ سرسختی و اعتماد به نفستان؟ توانایی بالایتان در درک دیگران و کمک به آنها؟ استعداد هنریتان در آهنگسازی؟ اخلاق کاریتان؟ برای لحظه ای هم که شده بنشینید و به توانایی ها و خصوصیات عالی خود فکر کنید که بدون دخالت پدرومادرتان برای خود ساخته اید.
اگر قرار بود من هم آن پرنسس لوسی باشم که می خواستم، هیچوقت نمی توانستم چنین مقاله ای را امروز برای شما بنویسم. علت اینکه امروز چنین توانایی دارم این است که از یک خانواده نابسامان بوده ام و میدانم که داشتن یک رابطه دوستانه و عاشقانه در خانواده چقدر ارزشمند است. به خاطر این است که کسی در زمان کودکی نبوده که به من محبت و توجه کند و امروز یاد گرفته ام که چطور قوی باشم و روی پای خودم بایستم. به زندگی خودتان نگاه کنید. ببینید اگر شما هم با والدین ایدآل بزرگ می شدید، همینی می شدید که امروز هستید؟
برای اصلاح خود، اولین قدم این است که ببینید خصوصیت منفی شما در نتیجه چه به وجود آمده است. تقصیر چه کسی است که شما امروز چنین خصوصیاتی پیدا کرده اید؟ قدم بعدی این است که مقصرین این جریان را ببخشید و در مرحله آخر این را یک موهبت الهی بدانید که مجبور شدید در آن فرایند اصلاح قدم بگذارید و توانستید از این طریق درسهای تازه ای بگیرید و زندگی خود را تغییر دهید. آنوقت از انتخاب والدین خود قدردان خواهید بود.
www.mardoman.com
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر