مادربزرگم چند سال پیش میخواست ختم انعام بگیره و تمام خانومای فامیلو بهمراه یک "خانوم" مداح و نوحه خوان هم دعوت کرده بود.
از صبح همه داشتیم کمکشون میکردیم که یهو ، یک ساعت مونده به مراسم برق رفت .
مادر بزرگم به پدرم گفت:
سریع زنگ بزن اداره برق و بگو برقمون رفته!
بابای من هم زنگ زد و گفت : برق ما رفته!
یهو مادر بزرگم از اونور گفت:
بگو "خانوم آوردیم"، کلی پول دادیم، حالا برق رفته شما خسارت مارو میدی...!؟
بابای ما هم هول شد و با عصبانیت به طرف گفت:
کلی پول دادم، "خانوم آوردم"!
حالا که برق نیست چه خاکی تو سرم بکنم؟
شما خسارت میدی....!؟
طرف هم نه گذاشت نه برداشت و با خنده گفت:
"دوست عزیز، 2 تا شمع روشن کن،خیلی شاعرانه تره...!"
فرستنده : Kamy Parsi
از صبح همه داشتیم کمکشون میکردیم که یهو ، یک ساعت مونده به مراسم برق رفت .
مادر بزرگم به پدرم گفت:
سریع زنگ بزن اداره برق و بگو برقمون رفته!
بابای من هم زنگ زد و گفت : برق ما رفته!
یهو مادر بزرگم از اونور گفت:
بگو "خانوم آوردیم"، کلی پول دادیم، حالا برق رفته شما خسارت مارو میدی...!؟
بابای ما هم هول شد و با عصبانیت به طرف گفت:
کلی پول دادم، "خانوم آوردم"!
حالا که برق نیست چه خاکی تو سرم بکنم؟
شما خسارت میدی....!؟
طرف هم نه گذاشت نه برداشت و با خنده گفت:
"دوست عزیز، 2 تا شمع روشن کن،خیلی شاعرانه تره...!"
فرستنده : Kamy Parsi
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر