سینمای وحشت، گونه جذابی است میان انواع سبكهای فیلمسازی جهان؛ به قدری كه هر كارگردانی را در دوران فعالیت حرفهای خویش، به وسوسه میاندازد یك بار آن را تجربه كند یا دستكم برشی از آن را در گوشهای از برخی فیلمهایش بگنجاند.
در عرصه بینالملل، سینمای آمریكا به نتایج مطلوب و قابلقبولی در ژانر وحشت رسیده و با آثاری به شدت ترسناك، تبحر خود را در ساخت چنین فیلمهایی به سایر كشورها اثبات كرده است. سینمای ایران كه همیشه با محدودیت موضوع و سبك و ژانرهای سینمایی مواجه بوده، پس از تجربه نسبتاً موفق«شببیست و نهم» (حمید رخشانی – 69) با وقفهای طولانی، حالا دوباره به احساس نیاز در تولید فیلمهای ترسناك رسیده و گرچه تلاشهای قابل تحسینی نیز در این زمینه داشته ولی همچنان با وجود تولید چند فیلم ترسناك طی سالهای اخیر، هنوز چرخ سینمای مان در این ژانر لَنگ میزند و تا رسیدن به فیلمی با نمره قبولی، راه درازی در پیش داریم.
«حریم» یكی از فیلمهایی است كه به نیت القای وحشت به تماشاگر كمدی پسند این سالها، تولید و روانه پرده شده و میتوان درباره آن گفت «فیلمی ارزشمند و خوش ساخت كه میتوانست با بازنویسیهای بیشتر فیلمنامه، آغازگرجدی سینمای وحشت در ایران باشد اما به دلایل مهمی، در رقابت با نمونههای پیشین فیلمهای ترسناك وطنی، به لحاظ منطق داستانی در فیلمنامه و گره افكنی، نمیتواند امتیاز ویژهای نسبت به سایر رقبا كسب كند.»
«حریم» بیش از آنكه فیلمی ترسناك باشد، فیلمی پلیسی – معمایی است و همین وجه معماگونه فیلم است كه تماشاگر را بهخود علاقهمند و تا پایان ماجرا همراه میكند. در واقع جنبه ترسناك فیلم بهدلیل نوع پرونده پلیسی خاصی كه به شخصیت بازرس فیلم سپرده میشود، الزاماً در فیلم گنجانده شده، وگرنه موضوع قتلهای پی در پی آدمها و ناپدیدشدن چند توریست در دل جنگل و كشف آثار باستانی، چنان دستخورده و تكراریاند كه جای هیچ تنوع و خلاقیتی را برای شكل اجرایی آن برنمیتابند، بهخصوص اگر قرار باشد اندكی هم وحشت، چاشنی آن كنند. بنابراین چارهای نیست جز آنكه پای موجودات خیالی و ماورایی و ارواح را وسط بكشیم تا داستان، روندی منطقی و باورپذیر برای تماشاگری كه به شوق دیدن فیلم ترسناك به سینما آمده، بهخود بگیرد.
از این منظر، كارگردان حریم بسیار موفق عمل كرده. ارواح اینجا كاركردی بجا و درست دارند و حتی موجودی مانند آن مرد مرموز سیاهپوش، با وجود آنكه در طول فیلم آنگونه كه لازم معرفی نمیشود ذهن تماشاگر را درگیر میكند؛ گرچه درگیری ذهنی تماشاگر با این كاراكتر، ناشی از جذابیت ترسی است كه او هر بار با ظهور ناگهانی خود ایجاد میكند. از طرفی خود «ترس» هم در «حریم» چهرهای تازه و ناآشنا برای تماشاگر ارائه میكند. قطعاً كسانی كه به تماشای حریم آمده اند، پیش از این بارها و بارها پای فیلمهای ترسناك سینمای جهان نشستهاند و با تماشای آنها «نخندیدهاند» بلكه «ترسیدهاند»! و اینجا اگر همان تماشاگر به معدود موقعیتهای ترسناك حریم میخندد، این خنده نه از سر كمیك یا سادهانگارانه بودن تصویری است كه میبیند، كه به خاطر ترسی است كه یك فیلم «ایرانی» توانسته برای نخستین بار به او القا كند.
در واقع فیلم مذكور، با چنین شیوهای به معرفی و آشناپنداری سینمای وحشت داخلی برای تماشاگر ایرانی دست میزند و چنین كاركردی، حتی اگر سبب ترس تماشاگر نشود، دست كم این حسن را دارد كه او برای اكران فیلمهایی از این دست با كیفیت و فیلمنامههایی مقبولتر آماده میشود. بنابراین تماشاگر ایرانی میتواند دلخوش باشد گونهای دیگر از سینما با عنوان سینمای وحشت، آهستهآهسته دارد در كشورش پا میگیرد؛ گیرم با تجربه گرایی چند كارگردان تازه نفس. لابد میدانید كه طی یكی دو سال اخیر، فیلمهای زیادی با حال و هوای وحشتبرانگیز تولید شده و آماده اكرانند.
از جمله میتوان اشاره كرد به فیلمهای خواب لیلا (مهرداد میرفلاح)، آل(بهرام بهرامیان)، خیابان بیست و چهارم (سعید اسدی)، بارهستی (امیر قویدل) و كلبه (جواد افشار). از اینرو گفتنی است كه اتفاقاً به لحاظ اجرایی، گروه تولید حریم توانستهاند تماشاگر را به خوبی غافلگیر و وحشت زده كنند. گریمهای دفرمهای كه «عاطفه رضوی» برای چهره اجساد و مقتولان طراحی كرده، فیلمبرداری دلهرهآور «محمد احمدی» با دكوپاژهای فوقالعاده رضا خطیبی و صداگذاری شلوغ و خوفناك «سید علی علویان» هر كدام در جای خود به درستی عمل كردهاند و مجموعه این تكنیكها، سربزنگاه یقه تماشاگر را گرفته و او را به ترسیدن از آنچه بر پرده میبیند، وادار كرده است. با این همه، مدل ترسی كه حریم ایجاد میكند، ترسی به سبك ایرانی است. وحشت تماشاگر لحظهای بیشتر طول نمیكشد و بیش از آنكه ترس باشد مثل واكنش فرد به یك «پِخ» كردن نابجا و بیموقع میماند. ترسی كه حریم میآفریند، یك شوك آنی است در برابر تصاویر وحشتناكی كه بیمقدمه و ناگهان همراه با صداهای عجیبی بر پرده ظاهر میشوند.
چگونگی ظهور این تصاویر، هر تماشاگر را بیدرنگ، یاد همان برنامههای سرگرمكننده كامپیوتری میاندازد كه بیننده باید دقایقی به تصویر منظرهای زیبا خیره شود و منتظر احساس خوبی باشد كه تا لحظاتی دیگر با ظاهر شدن نمایی رمانتیك از آن برخوردار خواهد شد ولی ناگهان چهره ترسناك شخصی بر صفحه مانیتور ظاهر میشود و یك جیغ گوشخراش، كه این همه، باعث شوكهشدن بیننده میشود و پس از دقایقی به حقهای كه خورده میخندد، و این درست همان كاری است كه حریم با ما میكند.
خطیبی در تازهترین ساختهاش از كپی برداریهای سینمایی از فیلمهای ترسناك و پلیسی ایرانی و خارجی ابایی نداشته و حتی آگاهانه از برخی فیلمها، ایدههایی را وام گرفته و در فیلم خود گنجانده. صحنه آغازین فیلم و تصویر پای قطع شده و خونین آن توریست، یكسره ما را یاد مجموعه فیلمهای آمریكایی با محوریت موجوداتی موسوم به «زامبی»ها میاندازد. پیشرفت داستان و روایت پلیسی فیلم نیز بیشباهت به فیلم «صحنه جرم، ورود ممنوع» (ابراهیم شیبانی) نیست. بهخصوص این شباهت زمانی قوت میگیرد كه میبینیم در هر دو فیلم، ایفاگر نقش افسر پلیس، حمید فرخ نژاد است؛ با گریم و شخصیت پردازی تقریباً مشابه. شخصیت مرموز مرد سیاهپوش تا حدودی یادآور فیلمهای ترسناك «حلقه» است. لوكیشن اصلی فیلم(جنگل) و ترس از ورود به آن یا ترك نكردن آن پیش از غروب، فضای فیلم «دهكده» (ام. نایت. شیامالان) را به خاطر میآورد و... اگر بخواهیم باز هم مثال بیاوریم، به لیستی بلندبالا میرسیم. ذكر این نمونهها، محض اشاره به این نكته بود كه خطیبی كمترین بداعتی از خود در نگارش فیلمنامه و فضاسازی بروز نداده و به تقلیدهای صرف از فیلمهای دیگر بسنده كرده. بهرهوری از این شیوه ابداً اشكالی ندارد، به شرط آنكه در فیلمی با این میزان تقلید، بتوان مانند فیلمهای دیگر به نتیجهگیری رضایتبخش و گرهگشایی از معماهای مطرح شده بیشمار فیلم رسید.
آیا در حریم به تمام پرسشهایی كه بنابرپرونده پیچیده آن روستای مخوف و قتلهای پی در پی صورت گرفته، پاسخ داده میشود؟ به هیچ وجه، و بهناچار، تماشاگر كه از تماشای صحنههای جذاب و تعلیقهای پرشمار فیلم لذت برده، با ذهنی انباشته از سؤال سالن را ترك میكند و تا رسیدن به منزل، مدام با خود تكرار میكند «چه شد؟!». حریم دقیقاً از همینجاست كه بزرگترین لطمه را میخورد؛ طرح پرسشهای زیاد اما بیجواب. به چند مورد از آنها دقت كنید:
مرد سیاهپوشی كه مدام به ترسناكترین شكل ممكن پیش رویمان ظاهر میشود، كیست و اصولاً چه نقشی – غیر از ترساندن نگاهوبیگاه تماشاگر – در داستان اصلی فیلم دارد؟ كسی كه مدام در دفتر بازرس محبی (حمید فرخ نژاد) و سردخانه و جنگل، از پشت پردهها، دریچههای كانال كولر و شاخ و برگ درختان، زاغ سیاه غریبهها و افراد پلیس را چوب میزند، كیست و چه هدفی از تعقیب و مراقبت آنها دارد؟ اگر مرد سیاهپوش است، چه میخواهد و چرا واكنش تهدیدآمیزی نشان نمیدهد تا محبی و همكارانش دست از تلاشهای پلیسی خود برای حل معما بردارند؟ اهالی آن روستای مرموز، ارواحند یا جسمیت دارند؟
اگر ارواح نیستند، چرا پیرمرد ریش سفیدروستا، گاهی به چشم محبی و همكارانش میآید و گاهی میان جمعی چندنفره، فقط توسط محبی رؤیت میشود؟ این دیده شدن و نشدنها شامل باقی اهالی دهكده نیز میشود. شاید آنها از قدرتهای جادوگری یا نیروهای مابعدالطبیعه برخوردار باشند كه در این صورت، هرگز اشارهای به این موضوع نمیشود. تكلیف تصویری كه محبی از مرد سیاهپوش در گوشه فیلم ویدئویی توریستها كشف میكند چه میشود و چرا به سرانجامی نمیرسد؟ اصلاً چه كسی ورود به حریم جنگل را و به چه سببی ممنوع اعلام كرده؟ آنها كه به حریم آن غار و جنگل تجاوز میكنند توسط چه كسی یا كسانی كشته میشوند؟
بعید بهنظر نمیرسد چنین قتلهای دلخراش و فجیعی، كار مردم آن روستای متروكه باشد، و در نهایت، قضیه كودكی محبی كه به آن كودك یافته شده در عكس تاریخی آن نویسنده و جهانگرد ارتباط مییابد، چگونه كشف و پی برده میشود آن كودك گمشده، همان محبی است كه سالها در پرورشگاه زندگی كرده؟! این یكی، از همه وقایع مضحكتر است، گرچه ظاهراً نتیجه داستانی و اخلاقی و انسانی و عاطفی فیلم، همین بوده كه بدانیم مجموعه این حوادث دست به دست هم داده تا محبی را به زادگاه و موطن حقیقی خود برگرداند! اما آیا برای رسیدن به چنین پایانی، این همه كشت و كشتار و ترس و رمزآلودگی و پیچیدگی نیاز بود؟
این به هم ریختگی داستان را باید ناشی از بلاتكلیفی رضا خطیبی و همكار فیلمنامه نویسش – مهدی حسین نژاد- دانست كه گویا نمیدانستهاند باید فیلم را به اثری صرفاً جنایی – ترسناك تبدیل، یا برای ذهن ناآشنای تماشاگر ایرانی، باید فضا را كمی از فانتزی و خرافات ملزوم چنین دنیایی دور و به رئالیسم مزخرف ایرانی و افسانههای بومی نزدیك كنند، و حالا محصول نهایی ملغمهای از این هر دوست. تصور كنید اگر حریم فقط رویكردی فانتزی – تخیلی میداشت، چه استفادههای خوبی میشد از موضوع آن دو تكه لوح تاریخی شكسته كرد. بامزه اینجا كه با ناخنك زدن به این هر دو جنبه فضاسازی، باز هم تماشاگر آن را باور نمیكند و به پایان ایرانیزه و سمبلكاری شده فیلم میخندد.
نگاه كنید به واكنش تماشاگر، زمانی كه اسماعیلی (عنایتالله شفیعی) در انتهای ماجرا با اعتراف به سهل انگاری خود مبنی بر ریختن روغن بر سطح جاده، چگونه خود را مقصر مرگ زن و بچه محبی جلوه میدهد و از او حلالیت میطلبد! و اینجاست كه حریم از فیلمی با رویكرد جنایی – ترسناك، به درامی احساسی تبدیل میشود. حالا حریم را مقایسه كنید با چند نمونه ترسناك ایرانی؛ مثلاً با «خوابگاه دختران» (محمدحسین لطیفی)، پارك وی (فریدون جیرانی)، اقلیما (محمدمهدی عسگرپور)و احضارشدگان (آرش معیریان). ببینید در نمونههای نامبرده، اگر تكنیك ترسآفرینی و شیوه كارگردانی اشكال داشت، دستكم فیلمنامهها، روندی باورپذیر را طی كرده و مخاطب را راضی از سالن بدرقه میكنند.
در خوابگاه دختران، اگر تماشاگر از فضای آن ساختمان مخروبه میترسد و به صداها و سایههای درون آن مشكوك است، سرانجام به پاسخ این چرا و چگونهها میرسد و میداند در پس هر صدا یا سایهای، چه كسی یا چیزی نهفته بوده، یا مثلاً در فیلم «اثیری» (محمدعلی سجادی)، زنی كه از نخستین بار با چهرهای ترسناك به چشم نوعروس فیلم میآید، در طول فیلم به تدریج معرفی میشود و حتی شخصیت مییابد اما اینجا، مرد سیاهپوش فقط هرازگاهی ظاهر میشود، بدون آنكه بدانیم كیست و خواستهاش چیست. انگار برای دستیابی به جواب همه این معماهای نهفته در دل فیلم، باید منتظر «حریم 2» باشیم. متأسفانه گرههای كور حریم تا روشن شدن چراغهای سالن، بسته میماند و این عدمرمزگشایی فیلم واقعاً آزارنده است.
با این همه نمیخواهم بیانصافی كنم. چنانچه پیشتر اشاره كردم، حریم را با وجود همه كاستیهایش، به دلایلی دوست دارم، چرا كه توانسته با ایجاد لحظههایی، تماشاگر را شگفتزده و میخكوب كند. به نقاط قوت« حریم» در 3مورد میتوانم اشاره كنم؛ اول، فیلمبرداری تحسینبرانگیز محمد احمدی كه باعث زیبایی و تنوع بصری فیلم شده و به شكلگیری و تداوم حس وحشت در جریان فیلم كمك فراوانی كرده است.
بهترین نمونهها، صحنه نخستین ورود محبی به دفتر كارش كه از روی سقف فیلمبرداری شده و به محض رسیدن به لامپ روشن اتاق، چراغ خاموش شده و اتاق در تاریكی فرو میرود و دیگر، جایی كه محبی در جنگل بهدنبال كشف ماجرای قطع و وصل شدن آنتن موبایل و بیسیم است.
دوم، چهرهپردازی خوب «رضوی» كه با الهام از چند نمونه مشابه خارجی، چهرههای مناسب و وحشتناكی برای شخصیتها ترسیم كرده، و سوم، جلوههای ویژه «محسن روزبهانی» كه كاملاً هوشمندانه و در خدمت فضای فیلم است.
منبع: hamshahrionline.ir
در عرصه بینالملل، سینمای آمریكا به نتایج مطلوب و قابلقبولی در ژانر وحشت رسیده و با آثاری به شدت ترسناك، تبحر خود را در ساخت چنین فیلمهایی به سایر كشورها اثبات كرده است. سینمای ایران كه همیشه با محدودیت موضوع و سبك و ژانرهای سینمایی مواجه بوده، پس از تجربه نسبتاً موفق«شببیست و نهم» (حمید رخشانی – 69) با وقفهای طولانی، حالا دوباره به احساس نیاز در تولید فیلمهای ترسناك رسیده و گرچه تلاشهای قابل تحسینی نیز در این زمینه داشته ولی همچنان با وجود تولید چند فیلم ترسناك طی سالهای اخیر، هنوز چرخ سینمای مان در این ژانر لَنگ میزند و تا رسیدن به فیلمی با نمره قبولی، راه درازی در پیش داریم.
«حریم» یكی از فیلمهایی است كه به نیت القای وحشت به تماشاگر كمدی پسند این سالها، تولید و روانه پرده شده و میتوان درباره آن گفت «فیلمی ارزشمند و خوش ساخت كه میتوانست با بازنویسیهای بیشتر فیلمنامه، آغازگرجدی سینمای وحشت در ایران باشد اما به دلایل مهمی، در رقابت با نمونههای پیشین فیلمهای ترسناك وطنی، به لحاظ منطق داستانی در فیلمنامه و گره افكنی، نمیتواند امتیاز ویژهای نسبت به سایر رقبا كسب كند.»
«حریم» بیش از آنكه فیلمی ترسناك باشد، فیلمی پلیسی – معمایی است و همین وجه معماگونه فیلم است كه تماشاگر را بهخود علاقهمند و تا پایان ماجرا همراه میكند. در واقع جنبه ترسناك فیلم بهدلیل نوع پرونده پلیسی خاصی كه به شخصیت بازرس فیلم سپرده میشود، الزاماً در فیلم گنجانده شده، وگرنه موضوع قتلهای پی در پی آدمها و ناپدیدشدن چند توریست در دل جنگل و كشف آثار باستانی، چنان دستخورده و تكراریاند كه جای هیچ تنوع و خلاقیتی را برای شكل اجرایی آن برنمیتابند، بهخصوص اگر قرار باشد اندكی هم وحشت، چاشنی آن كنند. بنابراین چارهای نیست جز آنكه پای موجودات خیالی و ماورایی و ارواح را وسط بكشیم تا داستان، روندی منطقی و باورپذیر برای تماشاگری كه به شوق دیدن فیلم ترسناك به سینما آمده، بهخود بگیرد.
از این منظر، كارگردان حریم بسیار موفق عمل كرده. ارواح اینجا كاركردی بجا و درست دارند و حتی موجودی مانند آن مرد مرموز سیاهپوش، با وجود آنكه در طول فیلم آنگونه كه لازم معرفی نمیشود ذهن تماشاگر را درگیر میكند؛ گرچه درگیری ذهنی تماشاگر با این كاراكتر، ناشی از جذابیت ترسی است كه او هر بار با ظهور ناگهانی خود ایجاد میكند. از طرفی خود «ترس» هم در «حریم» چهرهای تازه و ناآشنا برای تماشاگر ارائه میكند. قطعاً كسانی كه به تماشای حریم آمده اند، پیش از این بارها و بارها پای فیلمهای ترسناك سینمای جهان نشستهاند و با تماشای آنها «نخندیدهاند» بلكه «ترسیدهاند»! و اینجا اگر همان تماشاگر به معدود موقعیتهای ترسناك حریم میخندد، این خنده نه از سر كمیك یا سادهانگارانه بودن تصویری است كه میبیند، كه به خاطر ترسی است كه یك فیلم «ایرانی» توانسته برای نخستین بار به او القا كند.
در واقع فیلم مذكور، با چنین شیوهای به معرفی و آشناپنداری سینمای وحشت داخلی برای تماشاگر ایرانی دست میزند و چنین كاركردی، حتی اگر سبب ترس تماشاگر نشود، دست كم این حسن را دارد كه او برای اكران فیلمهایی از این دست با كیفیت و فیلمنامههایی مقبولتر آماده میشود. بنابراین تماشاگر ایرانی میتواند دلخوش باشد گونهای دیگر از سینما با عنوان سینمای وحشت، آهستهآهسته دارد در كشورش پا میگیرد؛ گیرم با تجربه گرایی چند كارگردان تازه نفس. لابد میدانید كه طی یكی دو سال اخیر، فیلمهای زیادی با حال و هوای وحشتبرانگیز تولید شده و آماده اكرانند.
از جمله میتوان اشاره كرد به فیلمهای خواب لیلا (مهرداد میرفلاح)، آل(بهرام بهرامیان)، خیابان بیست و چهارم (سعید اسدی)، بارهستی (امیر قویدل) و كلبه (جواد افشار). از اینرو گفتنی است كه اتفاقاً به لحاظ اجرایی، گروه تولید حریم توانستهاند تماشاگر را به خوبی غافلگیر و وحشت زده كنند. گریمهای دفرمهای كه «عاطفه رضوی» برای چهره اجساد و مقتولان طراحی كرده، فیلمبرداری دلهرهآور «محمد احمدی» با دكوپاژهای فوقالعاده رضا خطیبی و صداگذاری شلوغ و خوفناك «سید علی علویان» هر كدام در جای خود به درستی عمل كردهاند و مجموعه این تكنیكها، سربزنگاه یقه تماشاگر را گرفته و او را به ترسیدن از آنچه بر پرده میبیند، وادار كرده است. با این همه، مدل ترسی كه حریم ایجاد میكند، ترسی به سبك ایرانی است. وحشت تماشاگر لحظهای بیشتر طول نمیكشد و بیش از آنكه ترس باشد مثل واكنش فرد به یك «پِخ» كردن نابجا و بیموقع میماند. ترسی كه حریم میآفریند، یك شوك آنی است در برابر تصاویر وحشتناكی كه بیمقدمه و ناگهان همراه با صداهای عجیبی بر پرده ظاهر میشوند.
چگونگی ظهور این تصاویر، هر تماشاگر را بیدرنگ، یاد همان برنامههای سرگرمكننده كامپیوتری میاندازد كه بیننده باید دقایقی به تصویر منظرهای زیبا خیره شود و منتظر احساس خوبی باشد كه تا لحظاتی دیگر با ظاهر شدن نمایی رمانتیك از آن برخوردار خواهد شد ولی ناگهان چهره ترسناك شخصی بر صفحه مانیتور ظاهر میشود و یك جیغ گوشخراش، كه این همه، باعث شوكهشدن بیننده میشود و پس از دقایقی به حقهای كه خورده میخندد، و این درست همان كاری است كه حریم با ما میكند.
خطیبی در تازهترین ساختهاش از كپی برداریهای سینمایی از فیلمهای ترسناك و پلیسی ایرانی و خارجی ابایی نداشته و حتی آگاهانه از برخی فیلمها، ایدههایی را وام گرفته و در فیلم خود گنجانده. صحنه آغازین فیلم و تصویر پای قطع شده و خونین آن توریست، یكسره ما را یاد مجموعه فیلمهای آمریكایی با محوریت موجوداتی موسوم به «زامبی»ها میاندازد. پیشرفت داستان و روایت پلیسی فیلم نیز بیشباهت به فیلم «صحنه جرم، ورود ممنوع» (ابراهیم شیبانی) نیست. بهخصوص این شباهت زمانی قوت میگیرد كه میبینیم در هر دو فیلم، ایفاگر نقش افسر پلیس، حمید فرخ نژاد است؛ با گریم و شخصیت پردازی تقریباً مشابه. شخصیت مرموز مرد سیاهپوش تا حدودی یادآور فیلمهای ترسناك «حلقه» است. لوكیشن اصلی فیلم(جنگل) و ترس از ورود به آن یا ترك نكردن آن پیش از غروب، فضای فیلم «دهكده» (ام. نایت. شیامالان) را به خاطر میآورد و... اگر بخواهیم باز هم مثال بیاوریم، به لیستی بلندبالا میرسیم. ذكر این نمونهها، محض اشاره به این نكته بود كه خطیبی كمترین بداعتی از خود در نگارش فیلمنامه و فضاسازی بروز نداده و به تقلیدهای صرف از فیلمهای دیگر بسنده كرده. بهرهوری از این شیوه ابداً اشكالی ندارد، به شرط آنكه در فیلمی با این میزان تقلید، بتوان مانند فیلمهای دیگر به نتیجهگیری رضایتبخش و گرهگشایی از معماهای مطرح شده بیشمار فیلم رسید.
آیا در حریم به تمام پرسشهایی كه بنابرپرونده پیچیده آن روستای مخوف و قتلهای پی در پی صورت گرفته، پاسخ داده میشود؟ به هیچ وجه، و بهناچار، تماشاگر كه از تماشای صحنههای جذاب و تعلیقهای پرشمار فیلم لذت برده، با ذهنی انباشته از سؤال سالن را ترك میكند و تا رسیدن به منزل، مدام با خود تكرار میكند «چه شد؟!». حریم دقیقاً از همینجاست كه بزرگترین لطمه را میخورد؛ طرح پرسشهای زیاد اما بیجواب. به چند مورد از آنها دقت كنید:
مرد سیاهپوشی كه مدام به ترسناكترین شكل ممكن پیش رویمان ظاهر میشود، كیست و اصولاً چه نقشی – غیر از ترساندن نگاهوبیگاه تماشاگر – در داستان اصلی فیلم دارد؟ كسی كه مدام در دفتر بازرس محبی (حمید فرخ نژاد) و سردخانه و جنگل، از پشت پردهها، دریچههای كانال كولر و شاخ و برگ درختان، زاغ سیاه غریبهها و افراد پلیس را چوب میزند، كیست و چه هدفی از تعقیب و مراقبت آنها دارد؟ اگر مرد سیاهپوش است، چه میخواهد و چرا واكنش تهدیدآمیزی نشان نمیدهد تا محبی و همكارانش دست از تلاشهای پلیسی خود برای حل معما بردارند؟ اهالی آن روستای مرموز، ارواحند یا جسمیت دارند؟
اگر ارواح نیستند، چرا پیرمرد ریش سفیدروستا، گاهی به چشم محبی و همكارانش میآید و گاهی میان جمعی چندنفره، فقط توسط محبی رؤیت میشود؟ این دیده شدن و نشدنها شامل باقی اهالی دهكده نیز میشود. شاید آنها از قدرتهای جادوگری یا نیروهای مابعدالطبیعه برخوردار باشند كه در این صورت، هرگز اشارهای به این موضوع نمیشود. تكلیف تصویری كه محبی از مرد سیاهپوش در گوشه فیلم ویدئویی توریستها كشف میكند چه میشود و چرا به سرانجامی نمیرسد؟ اصلاً چه كسی ورود به حریم جنگل را و به چه سببی ممنوع اعلام كرده؟ آنها كه به حریم آن غار و جنگل تجاوز میكنند توسط چه كسی یا كسانی كشته میشوند؟
بعید بهنظر نمیرسد چنین قتلهای دلخراش و فجیعی، كار مردم آن روستای متروكه باشد، و در نهایت، قضیه كودكی محبی كه به آن كودك یافته شده در عكس تاریخی آن نویسنده و جهانگرد ارتباط مییابد، چگونه كشف و پی برده میشود آن كودك گمشده، همان محبی است كه سالها در پرورشگاه زندگی كرده؟! این یكی، از همه وقایع مضحكتر است، گرچه ظاهراً نتیجه داستانی و اخلاقی و انسانی و عاطفی فیلم، همین بوده كه بدانیم مجموعه این حوادث دست به دست هم داده تا محبی را به زادگاه و موطن حقیقی خود برگرداند! اما آیا برای رسیدن به چنین پایانی، این همه كشت و كشتار و ترس و رمزآلودگی و پیچیدگی نیاز بود؟
این به هم ریختگی داستان را باید ناشی از بلاتكلیفی رضا خطیبی و همكار فیلمنامه نویسش – مهدی حسین نژاد- دانست كه گویا نمیدانستهاند باید فیلم را به اثری صرفاً جنایی – ترسناك تبدیل، یا برای ذهن ناآشنای تماشاگر ایرانی، باید فضا را كمی از فانتزی و خرافات ملزوم چنین دنیایی دور و به رئالیسم مزخرف ایرانی و افسانههای بومی نزدیك كنند، و حالا محصول نهایی ملغمهای از این هر دوست. تصور كنید اگر حریم فقط رویكردی فانتزی – تخیلی میداشت، چه استفادههای خوبی میشد از موضوع آن دو تكه لوح تاریخی شكسته كرد. بامزه اینجا كه با ناخنك زدن به این هر دو جنبه فضاسازی، باز هم تماشاگر آن را باور نمیكند و به پایان ایرانیزه و سمبلكاری شده فیلم میخندد.
نگاه كنید به واكنش تماشاگر، زمانی كه اسماعیلی (عنایتالله شفیعی) در انتهای ماجرا با اعتراف به سهل انگاری خود مبنی بر ریختن روغن بر سطح جاده، چگونه خود را مقصر مرگ زن و بچه محبی جلوه میدهد و از او حلالیت میطلبد! و اینجاست كه حریم از فیلمی با رویكرد جنایی – ترسناك، به درامی احساسی تبدیل میشود. حالا حریم را مقایسه كنید با چند نمونه ترسناك ایرانی؛ مثلاً با «خوابگاه دختران» (محمدحسین لطیفی)، پارك وی (فریدون جیرانی)، اقلیما (محمدمهدی عسگرپور)و احضارشدگان (آرش معیریان). ببینید در نمونههای نامبرده، اگر تكنیك ترسآفرینی و شیوه كارگردانی اشكال داشت، دستكم فیلمنامهها، روندی باورپذیر را طی كرده و مخاطب را راضی از سالن بدرقه میكنند.
در خوابگاه دختران، اگر تماشاگر از فضای آن ساختمان مخروبه میترسد و به صداها و سایههای درون آن مشكوك است، سرانجام به پاسخ این چرا و چگونهها میرسد و میداند در پس هر صدا یا سایهای، چه كسی یا چیزی نهفته بوده، یا مثلاً در فیلم «اثیری» (محمدعلی سجادی)، زنی كه از نخستین بار با چهرهای ترسناك به چشم نوعروس فیلم میآید، در طول فیلم به تدریج معرفی میشود و حتی شخصیت مییابد اما اینجا، مرد سیاهپوش فقط هرازگاهی ظاهر میشود، بدون آنكه بدانیم كیست و خواستهاش چیست. انگار برای دستیابی به جواب همه این معماهای نهفته در دل فیلم، باید منتظر «حریم 2» باشیم. متأسفانه گرههای كور حریم تا روشن شدن چراغهای سالن، بسته میماند و این عدمرمزگشایی فیلم واقعاً آزارنده است.
با این همه نمیخواهم بیانصافی كنم. چنانچه پیشتر اشاره كردم، حریم را با وجود همه كاستیهایش، به دلایلی دوست دارم، چرا كه توانسته با ایجاد لحظههایی، تماشاگر را شگفتزده و میخكوب كند. به نقاط قوت« حریم» در 3مورد میتوانم اشاره كنم؛ اول، فیلمبرداری تحسینبرانگیز محمد احمدی كه باعث زیبایی و تنوع بصری فیلم شده و به شكلگیری و تداوم حس وحشت در جریان فیلم كمك فراوانی كرده است.
بهترین نمونهها، صحنه نخستین ورود محبی به دفتر كارش كه از روی سقف فیلمبرداری شده و به محض رسیدن به لامپ روشن اتاق، چراغ خاموش شده و اتاق در تاریكی فرو میرود و دیگر، جایی كه محبی در جنگل بهدنبال كشف ماجرای قطع و وصل شدن آنتن موبایل و بیسیم است.
دوم، چهرهپردازی خوب «رضوی» كه با الهام از چند نمونه مشابه خارجی، چهرههای مناسب و وحشتناكی برای شخصیتها ترسیم كرده، و سوم، جلوههای ویژه «محسن روزبهانی» كه كاملاً هوشمندانه و در خدمت فضای فیلم است.
منبع: hamshahrionline.ir
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر