۱۳۸۹ اردیبهشت ۴, شنبه

یک ایرانی سوپر استار آلمان شد !

مهرزاد مرعشی

مهرزاد و رقیب‌اش منووین


مهرزاد در برابر دوربین از نامزدش تقاضای ازدواج کرد

مهرزاد مرعشی، جوان ۲۹ ساله ایران در مسابقه "آلمان در جستجوی سوپر استار" روز شنبه در فینال این برنامه شرکت کرد. او از میان ۳۵۰۰۰ داوطلب به مرحله نهایی مسابقه رسید و سوپر استار شد.
مهرزاد جان، چه شد اصلا که به فکر شرکت در چنین مسابقه‌ای افتادی؟
تقریبا شش ماه پیش بود، من توی خانه نشسته بودم که رفیقم زنگ زد و گفت، من اسم تو را برای مسابقه "سوپر استار" نوشتم، پاشو برو آنجا. من هم گفتم، اگر شما فکر می‌کنید که من شانسی دارم، خب می‌روم ببینم چه می‌شود. رفتم آنجا و مرحله به مرحله آمدم بالاتر و الان رسیدم به فینال و احساس خیلی خوبی دارم.
فکرش را می‌کردی که به فینال برسی؟
نه هیچ وقت فکر نمی‌کردم. فکر نمی‌کردم یک خارجی مثل ما شانس این را داشته باشد که در یک شو آلمانی این‌قدر بیاید بالا.
چرا؟
چون قبل از این من همیشه این شو را می‌دیدم. هیچ وقت یک خارجی را این بالا ندیده بودم. به همین خاطر فکر می‌کردم کمی برایم سخت باشد.
کی بود و چطور شد که اصلا خوانندگی را شروع کردی؟
در سیزده سالگی شروع کردم. هشت سال در کُر خواندم و بعد خودم را جدا کردم و تنها دنبال موزیک رفتم. الان ۱۶ سال است که دارم موزیک می‌خوانم. رشته‌ی موزیک را هم در دانشگاه خوانده‌ام. یکی دو ترم مانده که آن هم امیدوارم به زودی بتوانم تا آخر بروم. خارجی خواندن‌ات که می‌دانیم خوب است، شکی در آن نیست.
فارسی چطور؟ آهنگ‌های فارسی هم می‌خوانی؟
گاهی...
ولی مثل آلمانی‌ات زیاد خوب نیست!
نه، مثل آلمانی‌ام خوب نیست. فکر می‌کنی اگر در موسیقی خارجی به جایی نرسیدی، بتوانی به عرصه موزیک ایرانی بروی؟ فکر می‌کنم با تمرین آدم همه چیز می‌تواند یاد بگیرد. زبان مادری‌ام است و باید یاد بگیرم. اگر بخواهم می‌توانم، و فکر کنم یک آلبوم ایرانی هم یک زمانی باید بدهم بیرون. معمولا هر کسی که صدای خوبی دارد، این صدا را از کسی به ارث برده. فکر می‌کنی تو از چه کسی به ارث برده‌ای؟ فکر می‌کنم از عمو و دایی‌ام. هردو صدای‌شان خیلی قشنگ است؛ خواننده نیستند، ولی صدای‌شان خیلی قشنگ است. همیشه در جشن‌هایی که داریم، آن‌ها می‌خوانند.
چه احساسی داری الان که به فینال رسیده‌ای؟ دلشوره‌ات بیشتر از همیشه است یا مثل سابق؟
مثل سابق‌ام. در اصل فکر می‌کنم که دیگر به آخرین شو رسیده‌ام، از سوی پنج هزار نفر به دو نفر آخری رسیدن، خیلی به نظر من چیز خوبی است. از این زمان به بعد باید دید که چه کسی می‌تواند در این "بیزنس" بماند و بتواند چند سالی هم همین کار را بکند و نه فقط برای یک سی‌دی. و فکر می‌کنم که اگر اول هم نشدم، در جایگاه دوم هم من راضی هستم و می‌توانم باز آهنگ‌های خودم را بخوانم. هر دو برایم بد نیست.
یعنی فکر می‌کنی به آن چیزی که می‌خواستی رسیده‌ای؟
اگر شنبه ببرم، صد در صد. اگر نبرم، خب باید هنوز کمی کار کنم تا به آن هدفم صد در صد برسم. الان حدودا چهار ماه است که از شروع این مسابقه می‌گذرد.
در این مدت چه تغییراتی را در زندگی‌ات احساس می‌کنی؟
اولا که لاغرتر شده‌ام... چرا؟ خب سعی می‌کنم غذا کمتر بخورم. کسی که روی صحنه می‌ایستد، باید هیکل‌اش خوب باشد دیگر، و فکر می‌کنم این خیلی مهم است. یکی این و یکی هم اینکه در این فاصله پدر شده‌ام و یکی هم این که فکر می‌کنم در این زمانی که ما اینجا هستیم، خیلی از خوانندگی فهمیده‌ام. یعنی آدم وقتی از تلویزیون نگاه می‌کند، می‌گوید چه کار ساده و خوبی. آدم می‌رود آنجا می‌نشیند، می‌خواند، پول درمی‌آورد. ولی خیلی کار دارد. یعنی از صبح زود پا شدن، هر روز ما ساعت ۷ صبح باید بیدار شویم و تا ساعت ۱۱ شب در حال بدو بدو هستیم این‌ور و آ‌ن‌ور. دیگر واقعا خسته شده‌ام . یعنی اگر چشم‌هایم را ببینی، می‌فهمی که دیگر قشنگ به ته دیگ رسیده!
یعنی به سربازی می‌ماند در واقع...
صد در صد. واقعا قشنگ گفتی، مثل سربازی می‌ماند.
بیرون می‌روی چه؟ با چه تغییراتی مواجه هستی؟
مثلا الآن می‌توانی بیرون بروی، خرید کنی یا دیگر نمی‌شود؟
خب سخت شده است دیگر. یعنی قبلا هیچ کسی من را نمی‌شناخت؛ قشنگ می‌رفتی و هر کاری می‌خواستی بکنی می‌کردی و کسی هم به تو نگاه نمی‌کرد. می‌گفتند برای خودش هست. حالا می‌خواستی با چوب بزنی توی سر کسی یا نمی‌خواستی، به هرحال کار خودت را می‌کردی. ولی الان نمی‌شود. الان دیگر آدم هر جا می‌خواهد برود، باید بداند که شاید کسی با دوربین بیاید و عکس بگیرد. واسه همین همیشه باید "فیت" باشی و یک‌جوری به خودت برسی و دیگر نمی‌توانی با شلوار راحت بروی توی خیابان. سخت است دیگر. ولی خب چیزی است که خودم خواستم و دوست دارم و هر کسی می‌خواهد با من عکس بیندازد، من هم می‌ایستم و با او عکس می‌گیرم. چون یک جورهایی خودم هم خوشم می‌آید، و گرنه دنبال این کار نمی‌رفتم.
تا حالا چه حمایتی از ایرانی‌ها دیده‌ای؟
تنها چیزی که می‌توانم بگویم این است که من واقعا بعضی وقت‌ها هاج و واج می‌مانم . رفته بودم غذا بخورم توی یک رستوران ایرانی، اصلا هر چه خواستم حساب کنم نمی‌گذاشتند؛ گفتم خواهش می‌کنم، پول را گذاشته بودم، ولی نمی‌گذاشتند. می‌گفتند، نه تو امضا داده‌ای، ما با تو عکس گرفته‌ایم یا مثلا تو امید مایی. به هر حال آدم با یک احساس خیلی خوبی از آن مغازه می‌آمد بیرون. مثلا چشم‌های پدر و مادرم را که نگاه می‌کنم، اینکه با چه خوشبختی به من نگاه می‌کنند، می‌دانند که همه‌ی ایرانی‌ها از پسرشان خوش‌شان می‌آید، خب این یک حس خوبی به من می‌دهد. باید صد در صد به خاطر ایران هم که شده، یک آهنگ ایرانی بیرون بدهم. به آنها قول داده‌ام.
موفق باشی.
مرسی.
منبع: dukht.com

هیچ نظری موجود نیست: