روز سيزدهم فروردين يا همان سيزدهبدر از جمله روزهايي است که حکايتها و
روايتهاي فراواني درباره آن گفته شده و جالب آنکه متداولترين حکايت
درباره اين روز، نادرست ترينِ اين تعبيرهاست و سيزدهمين روز نورز، روزي
مقدس نزد ايرانيان باستان بودهاست.
خبرگزاري ميراث فرهنگي ـ گروه ميراث فرهنگي ـ روز سيزدهم فروردين يا همان سيزدهبهدر از جمله روزهايي است که حکايتها و روايتهاي فراواني درباره آن گفته شده و جالب آنکه متداولترين حکايت درباره اين روز، نادرست ترينِ اين تعبيرهاست و سيزدهمين روز نورز، روزي مقدس نزد ايرانيان باستان بودهاست.
سيزدهم آغاز پاکيها
همانطور که ميدانيم نوروز و همه مراسم وابسته به آن، از جمله سيزدهبدر، مراسمي است بازمانده از ايران باستان و در باور ايرانياني که در آن عصر زندگي مي کردند عدد سيزده نه تنها نحس نبود بلکه بسيار هم مقدس و مورد احترام بود.
آنها عمر جهان را دوازده هزار سال ميپنداشتند و معتقد بودند هرچه دنيا به پايان اين دوازده هزار سال نزديکتر ميشود، پليديها و غلبه آنها به نيکيها بيشتر ميشود تا آنکه در پايان اين عمر دوازده هزار ساله رستاخيز به وقوع ميپيوندد و جهان از همه بديها پاک ميگردد.
بنابراين فرداي رستاخيز در اصل نخستين روز از هزاره ي سيزدهم و آغازگر زماني است مبرّا از همه ناپاکيها. به همين علت عدد سيزده به عنوان نماد شروع و تولد دوباره، احترام زيادي نزد ايرانيان داشت و سيزدهم فروردين نيز نشانهاي بود از آغاز آفرينش در طبيعت بهاري که خود، هميشه يادآوري از رستاخيز بوده و هست. پس ايرانيان در اين روز به جشن و پايکوبي ميپرداختند و بدين ترتيب خود را براي آغاز سالي پرتلاش و پر برکت آماده ميکردند.
و اما ريشههاي اعتقادي درباره مراسم سيزدهبهدر، به همين جا ختم نميشود و مانند بسياري ديگر از آئينهاي ايراني ريشههايي نيز در داستانها و اسطورهها دارد که مطمئناً نقل اين داستانها سبب ميشود امسال سيزدهم فروردين را به گونهاي ديگر و البته با آگاهي بيشتر به در کنيم.
اسطوره باران در روز سيزدهم
قصه روز سيزدهم از اين قرار بود که در گاهشماري قديم (ايران باستان) سيزدهمين روز از هر ماه، روز تير نام داشت. اين نام، از نام ايزدي به نام تيشتر (Tishtar) گرفته شده بود و اين ايزد با باران و طراوت ارتباط داشت زيرا تيشتر، اصل و ريشه همه آبها و سرچشمه باران و باروري بود.
او آنقدر اهميت داشت که حتي برايش يک صورت متجلي در آسمانها نيز در نظر گرفته بودند که پر نورترين ستاره آسمان بود؛ ستارهاي که منجمان آن را به نام شِعراي يماني ميشناختند و به قول امروزيها گل سر سبد ستارههاي دب اکبر بود.
داستان جنگ اين ايزد با ديو خشکسالي در باور ايرانيان بسيار جالب است. داستان اينگونه آغاز ميشد که ابتدا ديو خشکسالي به هر ترفندي از بارش باران ممانعت مي کرد، تيشتر به ياري ايزدِ باد، آبها را از زمين برداشت و به آسمان هدايت کرد. سپس به مدت 10 شبانه روز خود را به شکل مرد جوان بلند قامتي درآورد که قدرت پرواز داشت و بدين ترنيب در آسمان ها جاي گرفت و توانست از ابرها به سوي زمين باران بفرستد.
اين باران يک باران معمولي نبود بلکه هر قطره آن به بزرگي جثه يک انسان تنومند بود. بنابراين پس از چنين بارشي آب، زمين را فرا گرفت و جانوران موذي را از ميان برد و اگر عدهاي از آنها نيز جان سالم به در بردند همگي در سوراخهاي خود مخفي شدند.
يک بار ديگر ايزدِ باد دست به کار شد و آبها را به کرانههاي زمين برد و يک درياي اسطورهاي به وجود آورد به نام درياي فراخکرد (Farakhkard). همين که ديو خشکسالي داشت متوجه اقدامات تيشتر و يارانش شد، تيشتر اين بار خود را به شکل گاوي زرين شاخ درآورد و 10 شبانه روز ديگر به اين شکل در آسمان پرواز کرد و همچنان از ابرها باران باراند.
به همين ترتيب در دهه سوم به هئيت اسبي سفيد و زيبا درآمد و به کار خود ادامه داد. در اين زمان که به شکل اسب درآمده بود از آسمان به درياي فراخکرد رفت تا آنجا را از زهر جانوران زيانبخش پاکيزه کند اما گويا ديو خشکسالي دست او را خوانده و او نيز خود را به شکل اسبي درآورده بود که يال و گوش نداشت و سياه و ترسناک به نظر ميرسيد. در اينجا بود که نبردي مستقيم ميان آنها شکل گرفت. در آغاز اين جنگ، ديو خشکسالي نيرومندتر از تيشتر عمل کرد و پيروز شد. نتيجه اين پيروزي آن شد که توانست ايزد تيشتر را هزار گام از درياي فراخکرد دور و جهان را براي مدتي دچار خشکي و تشنگي کند. تيشتر، ناراحت و شکست خورده به پيشگاه خداوند رفت و شکايت کرد که ناتواني او، از آن جهت بوده که مردم دعا و نيايش شايستهاي براي او به جاي نياورده اند. خداوند براي جبران اين شکست به او نيرويي داد برابر 10 مرد جوان، 10 کوه، 10 رود و ... . با اين پشتوانه در نبرد دوم، تيشتر پيروز شد و اين بار او بود که توانست ديو خشکسالي را هزار گام دور کند و باز هم با کمک ايزدِ باد ابرها را به هر سوي آسمان راند تا همه جا را سرشار از باران کنند.
در اين داستان همانطور که تيشتر همکاراني داشت، ديو خشکسالي نيز در از ديوهاي ديگري کمک گرفته بود. يکي از اين ديوها در شکل گرفتن رعد و برق نقش داشت. زيرا در نبرد دوم، وقتي ايزد تيشتر گُرز خود را بر آتشي که در ابرها نهفته بود، کوبيد آتش شراره کشيد و يکي از ياوران ديو خشکسالي از وحشت خروشي برآورد و هلاک شد؛ همين امر باران را شديدتر و فراوان تر کرد. تيشتر کم کم توانست به خشکسالي غلبه کند و 10 شبانه روز براي زمين باران بفرستد.
زهري که از جانوران موذي بر روي زمين باقي مانده بود همراه با اين آب ها به درياها رفت و شوري و تلخي آب درياها را سبب شد. اما در عوض آب هاي پاکيزه به مزارع و چراگاه ها راه يافت و سرسبزي و طراوت را به ارمغان آورد.
اين اتفاق فرخنده در سيزدهمين روز ماه، در يک زمان اساطيري رخ داد. بنابراين براي مردماني که در سرزميني خشک زندگي مي کردند و هميشه از خشکسالي بيم داشتند، روز باران، روز مقدسي بود، به ويژه وقتي اين روز از پي نوروز و در آغاز بهار از راه مي رسيد، پس بايد براي تماشاي طراوت بهاري و همراه شدن با طبيعت از خانه ها بيرون مي آمدند و با برگزاري جشني که در دلِ آئين هاي مذهبي شان نهفته بود، دست به سوي آسمان مي بردند و براي داشتن سالي پر باران دعا و نيايش مي خواندند.
با اين کار دلخوري تيشتر را نيز برطرف مي کردند تا او به ياري کشت و کارشان بيايد. آنها سبزه ها را به آب روان مي سپردند تا در محضر تيشتر تأکيد کنند که سرسبزي و باروري در گرو آب و باران است و با اين حرکت نمادين از او مي خواستند بارش را از آنها دريغ نکند.
گره زدن سبزه
اما اينکه از چه زمان گره زدن سبزه براي باز شدن بخت دختران باب شد، به درستي مشخص نيست. قدر مسلم آنکه اين رسم آنقدرها سابقه باستاني ندارد ولي به هر حال گره، نمادي از پيوند، و ميوه و ثمره پيوندها داشتن فرزند نيک بود. پس دعا براي صورت گرفتن اين پيوند در روزي که متعلق به سبب ساز باروري ها در طبيعت بود، بي ربط و دور از ذهن به نظر نمي رسيد.
سيمين دخت گودرزي / خبرگزاري ميراث فرهنگي
خبرگزاري ميراث فرهنگي ـ گروه ميراث فرهنگي ـ روز سيزدهم فروردين يا همان سيزدهبهدر از جمله روزهايي است که حکايتها و روايتهاي فراواني درباره آن گفته شده و جالب آنکه متداولترين حکايت درباره اين روز، نادرست ترينِ اين تعبيرهاست و سيزدهمين روز نورز، روزي مقدس نزد ايرانيان باستان بودهاست.
سيزدهم آغاز پاکيها
همانطور که ميدانيم نوروز و همه مراسم وابسته به آن، از جمله سيزدهبدر، مراسمي است بازمانده از ايران باستان و در باور ايرانياني که در آن عصر زندگي مي کردند عدد سيزده نه تنها نحس نبود بلکه بسيار هم مقدس و مورد احترام بود.
آنها عمر جهان را دوازده هزار سال ميپنداشتند و معتقد بودند هرچه دنيا به پايان اين دوازده هزار سال نزديکتر ميشود، پليديها و غلبه آنها به نيکيها بيشتر ميشود تا آنکه در پايان اين عمر دوازده هزار ساله رستاخيز به وقوع ميپيوندد و جهان از همه بديها پاک ميگردد.
بنابراين فرداي رستاخيز در اصل نخستين روز از هزاره ي سيزدهم و آغازگر زماني است مبرّا از همه ناپاکيها. به همين علت عدد سيزده به عنوان نماد شروع و تولد دوباره، احترام زيادي نزد ايرانيان داشت و سيزدهم فروردين نيز نشانهاي بود از آغاز آفرينش در طبيعت بهاري که خود، هميشه يادآوري از رستاخيز بوده و هست. پس ايرانيان در اين روز به جشن و پايکوبي ميپرداختند و بدين ترتيب خود را براي آغاز سالي پرتلاش و پر برکت آماده ميکردند.
و اما ريشههاي اعتقادي درباره مراسم سيزدهبهدر، به همين جا ختم نميشود و مانند بسياري ديگر از آئينهاي ايراني ريشههايي نيز در داستانها و اسطورهها دارد که مطمئناً نقل اين داستانها سبب ميشود امسال سيزدهم فروردين را به گونهاي ديگر و البته با آگاهي بيشتر به در کنيم.
اسطوره باران در روز سيزدهم
قصه روز سيزدهم از اين قرار بود که در گاهشماري قديم (ايران باستان) سيزدهمين روز از هر ماه، روز تير نام داشت. اين نام، از نام ايزدي به نام تيشتر (Tishtar) گرفته شده بود و اين ايزد با باران و طراوت ارتباط داشت زيرا تيشتر، اصل و ريشه همه آبها و سرچشمه باران و باروري بود.
او آنقدر اهميت داشت که حتي برايش يک صورت متجلي در آسمانها نيز در نظر گرفته بودند که پر نورترين ستاره آسمان بود؛ ستارهاي که منجمان آن را به نام شِعراي يماني ميشناختند و به قول امروزيها گل سر سبد ستارههاي دب اکبر بود.
داستان جنگ اين ايزد با ديو خشکسالي در باور ايرانيان بسيار جالب است. داستان اينگونه آغاز ميشد که ابتدا ديو خشکسالي به هر ترفندي از بارش باران ممانعت مي کرد، تيشتر به ياري ايزدِ باد، آبها را از زمين برداشت و به آسمان هدايت کرد. سپس به مدت 10 شبانه روز خود را به شکل مرد جوان بلند قامتي درآورد که قدرت پرواز داشت و بدين ترنيب در آسمان ها جاي گرفت و توانست از ابرها به سوي زمين باران بفرستد.
اين باران يک باران معمولي نبود بلکه هر قطره آن به بزرگي جثه يک انسان تنومند بود. بنابراين پس از چنين بارشي آب، زمين را فرا گرفت و جانوران موذي را از ميان برد و اگر عدهاي از آنها نيز جان سالم به در بردند همگي در سوراخهاي خود مخفي شدند.
يک بار ديگر ايزدِ باد دست به کار شد و آبها را به کرانههاي زمين برد و يک درياي اسطورهاي به وجود آورد به نام درياي فراخکرد (Farakhkard). همين که ديو خشکسالي داشت متوجه اقدامات تيشتر و يارانش شد، تيشتر اين بار خود را به شکل گاوي زرين شاخ درآورد و 10 شبانه روز ديگر به اين شکل در آسمان پرواز کرد و همچنان از ابرها باران باراند.
به همين ترتيب در دهه سوم به هئيت اسبي سفيد و زيبا درآمد و به کار خود ادامه داد. در اين زمان که به شکل اسب درآمده بود از آسمان به درياي فراخکرد رفت تا آنجا را از زهر جانوران زيانبخش پاکيزه کند اما گويا ديو خشکسالي دست او را خوانده و او نيز خود را به شکل اسبي درآورده بود که يال و گوش نداشت و سياه و ترسناک به نظر ميرسيد. در اينجا بود که نبردي مستقيم ميان آنها شکل گرفت. در آغاز اين جنگ، ديو خشکسالي نيرومندتر از تيشتر عمل کرد و پيروز شد. نتيجه اين پيروزي آن شد که توانست ايزد تيشتر را هزار گام از درياي فراخکرد دور و جهان را براي مدتي دچار خشکي و تشنگي کند. تيشتر، ناراحت و شکست خورده به پيشگاه خداوند رفت و شکايت کرد که ناتواني او، از آن جهت بوده که مردم دعا و نيايش شايستهاي براي او به جاي نياورده اند. خداوند براي جبران اين شکست به او نيرويي داد برابر 10 مرد جوان، 10 کوه، 10 رود و ... . با اين پشتوانه در نبرد دوم، تيشتر پيروز شد و اين بار او بود که توانست ديو خشکسالي را هزار گام دور کند و باز هم با کمک ايزدِ باد ابرها را به هر سوي آسمان راند تا همه جا را سرشار از باران کنند.
در اين داستان همانطور که تيشتر همکاراني داشت، ديو خشکسالي نيز در از ديوهاي ديگري کمک گرفته بود. يکي از اين ديوها در شکل گرفتن رعد و برق نقش داشت. زيرا در نبرد دوم، وقتي ايزد تيشتر گُرز خود را بر آتشي که در ابرها نهفته بود، کوبيد آتش شراره کشيد و يکي از ياوران ديو خشکسالي از وحشت خروشي برآورد و هلاک شد؛ همين امر باران را شديدتر و فراوان تر کرد. تيشتر کم کم توانست به خشکسالي غلبه کند و 10 شبانه روز براي زمين باران بفرستد.
زهري که از جانوران موذي بر روي زمين باقي مانده بود همراه با اين آب ها به درياها رفت و شوري و تلخي آب درياها را سبب شد. اما در عوض آب هاي پاکيزه به مزارع و چراگاه ها راه يافت و سرسبزي و طراوت را به ارمغان آورد.
اين اتفاق فرخنده در سيزدهمين روز ماه، در يک زمان اساطيري رخ داد. بنابراين براي مردماني که در سرزميني خشک زندگي مي کردند و هميشه از خشکسالي بيم داشتند، روز باران، روز مقدسي بود، به ويژه وقتي اين روز از پي نوروز و در آغاز بهار از راه مي رسيد، پس بايد براي تماشاي طراوت بهاري و همراه شدن با طبيعت از خانه ها بيرون مي آمدند و با برگزاري جشني که در دلِ آئين هاي مذهبي شان نهفته بود، دست به سوي آسمان مي بردند و براي داشتن سالي پر باران دعا و نيايش مي خواندند.
با اين کار دلخوري تيشتر را نيز برطرف مي کردند تا او به ياري کشت و کارشان بيايد. آنها سبزه ها را به آب روان مي سپردند تا در محضر تيشتر تأکيد کنند که سرسبزي و باروري در گرو آب و باران است و با اين حرکت نمادين از او مي خواستند بارش را از آنها دريغ نکند.
گره زدن سبزه
اما اينکه از چه زمان گره زدن سبزه براي باز شدن بخت دختران باب شد، به درستي مشخص نيست. قدر مسلم آنکه اين رسم آنقدرها سابقه باستاني ندارد ولي به هر حال گره، نمادي از پيوند، و ميوه و ثمره پيوندها داشتن فرزند نيک بود. پس دعا براي صورت گرفتن اين پيوند در روزي که متعلق به سبب ساز باروري ها در طبيعت بود، بي ربط و دور از ذهن به نظر نمي رسيد.
سيمين دخت گودرزي / خبرگزاري ميراث فرهنگي
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر